English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (12 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
walkabout U بازگشت بومی استرالیایی به زندگی صحرا گردی
walkabouts U بازگشت بومی استرالیایی به زندگی صحرا گردی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
Aussies U استرالیایی
Aussie U استرالیایی
galah U استرالیایی
cassowary U یکجورشترمرغ استرالیایی
emus U شترمرغ استرالیایی
emu U شترمرغ استرالیایی
koel U فاخته استرالیایی
dingo U یکجورسگ استرالیایی
dingoes U یکجورسگ استرالیایی
emeu U شترمرغ استرالیایی
grass tree U نوعی زنبق استرالیایی
afield U در صحرا
fielded U صحرا
fields U صحرا
field U صحرا
koalas U کوالا جانوری استرالیایی از خانواده خرسها.
koala U کوالا جانوری استرالیایی از خانواده خرسها.
it is impossible to live there U نمیشود در انجا زندگی کرد زندگی
champaign U جلگه صحرا
field work U کار در صحرا
desert U دشت صحرا
field buying U خرید در صحرا
deserting U دشت صحرا
field maintenance U نگهداری در صحرا
wild land U صحرا بیابان
deserts U دشت صحرا
thunderbird U الاگزنه استرالیایی مرغ افسانهای موجد رعدوبرق
lorikeet U طوطی کوچک استرالیایی که از شهد گلهاتغذیه میکند
fielded U میدان رزم صحرا
fields U بمیدان یا صحرا رفتن
fields U میدان رزم صحرا
field U میدان رزم صحرا
field U بمیدان یا صحرا رفتن
field operating U عمل کننده در صحرا
fielded U بمیدان یا صحرا رفتن
nomadically U بشیوه صحرا گردان و چادرنشینان
wilderness U صحرا سرزمین نامسکون و رام نشده
wildernesses U صحرا سرزمین نامسکون و رام نشده
fielder U بازیکن میدان فوتبال وغیره صحرا نورد
field stockade U کالاهای انبار شده در صحرا یا میدان جنگ
field expedient U روشهای اضطراری اخراجات در صحرا تدابیر صحرایی
shinny U نوعی بازی هاکی غیررسمی در صحرا و بیابان
Life is ten percent what happens to you and ninety percent how you respond to it. U ده درصد از زندگی، اتفاقاتی است که برایتان می افتد و نود درصد باقی مانده زندگی واکنش شما به این اتفاقات است.
farinose U گردی
roundest U گردی
cylinderisity U گردی
levorotation U چپ گردی
round U گردی
roundness U گردی
globularity U گردی
rotundily U گردی
rondure U گردی
heroism U گردی
knobbiness U گردی
native U بومی
indigenous U بومی
endemic U بومی
Aborigine بومی
aboriginal U بومی
aboriginals U بومی
autochthon U بومی
citizen U بومی
citizens U بومی
sympatry U هم بومی
domestic U بومی
natives U بومی
autochthonous U بومی
indigene U بومی
vernaculars U بومی
vernacular U بومی
home born U بومی
hole circle U گردی سوراخ
cylinderisity U دقت گردی
to poke a bout U ول گردی کردن
top radius U گردی سر دنده
powderiness U خاصیت گردی
colportage U دوره گردی
coal dust firing U اشتعال گردی
pub crawl U میخانه گردی
mountaineering U کوه گردی
powder metallurgy U متالورژی گردی
pub crawls U میخانه گردی
somnambulism U خواب گردی
somnambulation U خواب گردی
pedlary U دوره گردی
roundness U نسبت گردی
sleep walking U خوابیده گردی
cavetto U ربع گردی
What are you looking for ? U دنبال چی؟ می گردی ؟
gas lubrication U روغنکاری گردی
autecology U تک شناسی بومی
indigenous industries U صنایع بومی
illyrian U بومی ایلیریا
native language U زبان بومی
naturalizes U بومی شدن
vernaculars U زبان بومی
home made U ساخت بومی
nativism U بومی پرستی
landsman U بومی هم میهن
blackfellow U بومی استرالیا
naturalises U بومی شدن
naturalising U بومی شدن
plants indigenous to that soil U بومی ان خاک
domestic U رام بومی
indigenousness U بومی بودن
vernacular U زبان بومی
Aborigine گیاه بومی
naturalizing U بومی شدن
naturalize U بومی شدن
packman U دوره گردی کردن
hoboes U دوره گردی کردن
peddles U دوره گردی کردن
peddle U دوره گردی کردن
hobos U دوره گردی کردن
traipsing U هرزه گردی کردن
peddled U دوره گردی کردن
traipses U هرزه گردی کردن
traipsed U هرزه گردی کردن
traipse U هرزه گردی کردن
pub crawls U میخانه گردی کردن
pub crawl U میخانه گردی کردن
to i. aroom with a powder U گردی درخانه پاشیدن
dry galvanizing U اب روی دادن گردی
hobo U دوره گردی کردن
hawk U دوره گردی کردن
hawks U دوره گردی کردن
peregrinations U جهان گردی دربدری
peregrination U جهان گردی دربدری
hawked U دوره گردی کردن
cadging U گدایی دوره گردی
cadges U گدایی دوره گردی
cadged U گدایی دوره گردی
pulverulent U ازهم پاشنده گردی
cadge U گدایی دوره گردی
indigenously U بطور بومی یا ذاتی
sabra U اسرائیلی بومی فلسطین
secundine naturam U بومی وار خودبخود
Gaelic U زبان بومی اسکاتلندی
to water [horses, cattle, etc.] U آب دادن [به جانوران بومی]
endemic wildlife U حیات وحش بومی
come from <idiom> U بومی جایی بودن
bezant U پولک گردی که معمولا از طلااست
shop U مغازه گردی کردن دکه
shops U مغازه گردی کردن دکه
shopped U مغازه گردی کردن دکه
rhapsode U دوره گردی که اشعار رزمی
Coptic Church U کلیسای بومی مصر و اتیوپی
romaic U زبان بومی یونان امروز
green mountain boy U مرد بومی یا ساکن ورمونت
vernacularism U کلمه یا اصطلاح بومی ومحلی
ancillary U مستخدم بومی مربوط به کلفت
door to door selling U فروش کالا بصورت دوره گردی
lead a dog's life <idiom> U زندگی سخت داشتن ،زندگی سگی داشتن
galicean U بومی یا زبان گالیس ولایتی از اسپانیا
aardwolf U کفتار بومی جنوب و مشرق افریقا
Aborigines U سکنه اولیه یک کشور جانوران و گیاهان بومی
console U کنسول [نوعی ستون نگهدارنده تزئینی یا پیش گردی]
Analogical architecture U [معماری بومی ایتالیا در سال هزار و نهصد و هفتاد]
arrdwolf U [حیوانی شبیه کفتار بومی جنوب و شرق آفریقا]
recessions U بازگشت
recession U بازگشت
recursion U بازگشت
returning U بازگشت
relapsed U بازگشت
relapses U بازگشت
relapsing U بازگشت
recovery U بازگشت
recoveries U بازگشت
hark back U بازگشت
returns U بازگشت
relapse U بازگشت
regression U بازگشت
return U بازگشت
flyback U بازگشت
recess U بازگشت
returned U بازگشت
adverence U بازگشت
reversion U بازگشت
recesses U بازگشت
endemic U بومی بیماری همه گیربومی مخصوص اب و هوای یک شهر یا یک کشور
Italian Villa style U [سبک التقاطی مورد استفاده در قرن نوزدهم بومی ایتالیا]
rz U بازگشت به صفر
returns U اعاده بازگشت
carriage return U بازگشت نورد
regression U بازگشت به گذشته
charring U کردن بازگشت
retrace interval U دوره بازگشت
chars U کردن بازگشت
repatriating U بازگشت به وطن
line of retreat U خط بازگشت یکانها
repercussions U بازگشت پسزنی
retrace period U دوره بازگشت
retrace time U دوره بازگشت
return interval U دوره بازگشت
references U بازگشت مرجع
cannot U بازگشت شود به کن
char U کردن بازگشت
repatriate U بازگشت به وطن
repatriated U بازگشت به وطن
repatriates U بازگشت به وطن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com