Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (23 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
inspect
U
بازرسی کردن تفتیش کردن
inspected
U
بازرسی کردن تفتیش کردن
inspecting
U
بازرسی کردن تفتیش کردن
inspects
U
بازرسی کردن تفتیش کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
right of visit
U
حق بازرسی و تفتیش
inspective
U
وابسته به تفتیش و بازرسی
frisk
U
ازخوشی جست وخیز کردن تفتیش وجستجو کردن بانشاط
frisked
U
ازخوشی جست وخیز کردن تفتیش وجستجو کردن بانشاط
frisking
U
ازخوشی جست وخیز کردن تفتیش وجستجو کردن بانشاط
frisks
U
ازخوشی جست وخیز کردن تفتیش وجستجو کردن بانشاط
inspection
U
بازرسی بازدید کردن بازرسی کردن
inspect
U
تفتیش کردن
inspects
U
تفتیش کردن
inspected
U
تفتیش کردن
inspecting
U
تفتیش کردن
seach
U
تفتیش کردن
look over
U
بازرسی کردن صرف نظر کردن
examines
U
بازرسی کردن معاینه کردن
sights
U
بازرسی کردن رویت کردن
sight
U
بازرسی کردن رویت کردن
examine
U
بازرسی کردن معاینه کردن
proctor
U
نظارت کردن بازرسی کردن
examined
U
بازرسی کردن معاینه کردن
examining
U
بازرسی کردن معاینه کردن
searched
U
تجسس تفتیش کردن وارسی کردن وارسی
search
U
تجسس تفتیش کردن وارسی کردن وارسی
searches
U
تجسس تفتیش کردن وارسی کردن وارسی
searchingly
U
تجسس تفتیش کردن وارسی کردن وارسی
searchingly
U
بازرسی کردن
seach
U
بازرسی کردن
inspected
U
بازرسی کردن
inspect
U
بازرسی کردن
examined
U
بازرسی کردن
searched
U
بازرسی کردن
surveyed
U
بازرسی کردن
survey
U
بازرسی کردن
searches
U
بازرسی کردن
examine
U
بازرسی کردن
inspecting
U
بازرسی کردن
examines
U
بازرسی کردن
examining
U
بازرسی کردن
inspects
U
بازرسی کردن
to look over
U
بازرسی کردن
to browse through
U
بازرسی کردن
checks
U
بازرسی کردن
look over something
<idiom>
U
بازرسی کردن
to search after
U
بازرسی کردن
checked
U
بازرسی کردن
check
U
بازرسی کردن
to rummage
U
بازرسی کردن
control
U
بازرسی کردن
search
U
بازرسی کردن
surveys
U
بازرسی کردن
controlling
U
بازرسی کردن
controls
U
بازرسی کردن
checked
U
امتحان کردن بازرسی
to pick over
U
بازرسی کردن و برگزیدن
check
U
امتحان کردن بازرسی
cargo checking
U
بازرسی کردن محمولات
checks
U
امتحان کردن بازرسی
check register
U
بازرسی کردن صورت حساب واریز حساب کردن واریزحساب
tested
U
شهادت گواهی بازرسی کردن
tests
U
شهادت گواهی بازرسی کردن
espied
U
جاسوس بودن بازرسی کردن
test
U
شهادت گواهی بازرسی کردن
espying
U
جاسوس بودن بازرسی کردن
espy
U
جاسوس بودن بازرسی کردن
espies
U
جاسوس بودن بازرسی کردن
geologize
U
ازنظر زمین شناسی بازرسی کردن
interrogates
U
مورد پرسش یا بازرسی قراردادن استنطاق کردن از
interrogate
U
مورد پرسش یا بازرسی قراردادن استنطاق کردن از
interrogating
U
مورد پرسش یا بازرسی قراردادن استنطاق کردن از
interrogated
U
مورد پرسش یا بازرسی قراردادن استنطاق کردن از
inspector general
U
بازرسی بازرسی کل ارتش
search
U
تفتیش
inquisitions
U
تفتیش
searched
U
تفتیش
searchingly
U
تفتیش
censorship
U
تفتیش
searches
U
تفتیش
inquisition
U
تفتیش
detection
U
تفتیش
inspection
U
تفتیش
searcher warrant
U
اجازه تفتیش
search warrants
U
اجازه تفتیش
courts of inquiry
U
دادگاه تفتیش
visit
U
بررسی تفتیش
court of inquiry
U
دادگاه تفتیش
boarding parties
U
تیم تفتیش
visited
U
بررسی تفتیش
boarding party
U
تیم تفتیش
search warrant
U
حکم تفتیش
search warrant
U
اجازه تفتیش
search warrants
U
حکم تفتیش
visits
U
بررسی تفتیش
frisk
U
تفتیش وجستجو
frisked
U
تفتیش وجستجو
frisking
U
تفتیش وجستجو
frisks
U
تفتیش وجستجو
search warrants
U
حکم تفتیش منزل
search warrant
U
حکم تفتیش منزل
water bailiffs
U
مامور تفتیش کشتیها در بندر
expertism
U
تفتیش و رسیدگی خبره کارشناسی
checkroom
U
اطاق تفتیش اثاث وبارمسافرین
to let somebody treat you like a doormat
<idiom>
U
با کسی خیلی بد رفتار کردن
[اصطلاح]
[ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
cancel check firing
U
فرمان بازرسی اتش ملغی فرمان بازرسی اتش لغو
unmew
U
رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
inquisition
U
تفتیش عقاید مذهبی از طرف کلیسا
inquisitions
U
تفتیش عقاید مذهبی از طرف کلیسا
discharges
U
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharge
U
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
countervial
U
خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
capturing
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
captures
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capture
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
challengo
U
ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verified
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
shoots
U
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoot
U
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
foster
U
تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
surveys
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveyed
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
survey
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
to temper
[metal or glass]
U
آب دادن
[سخت کردن]
[آبدیده کردن]
[بازپخت کردن]
[فلز یا شیشه]
cross examination
U
تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
orients
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orienting
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orient
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
to inform on
[against]
somebody
U
کسی را لو دادن
[فاش کردن]
[چغلی کردن]
[خبرچینی کردن]
serves
U
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
served
U
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
serve
U
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
to appeal
[to]
U
درخواستن
[رجوع کردن به]
[التماس کردن]
[استیناف کردن در دادگاه]
assigns
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
concentrating
U
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrates
U
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
assigning
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
tae
U
پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
buck up
U
پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
concentrate
U
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
assigned
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assign
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
calk
U
بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
soft-pedaling
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaled
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft pedal
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedals
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalling
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedal
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
inquiry
U
بازرسی
examines
U
بازرسی
inspect
U
بازرسی
inquiries
U
بازرسی
examine
U
بازرسی
controls
U
بازرسی
control
U
بازرسی
controlling
U
بازرسی
visited
U
بازرسی
cross examination
U
بازرسی
controllership
U
بازرسی
surveys
U
بازرسی
check
U
بازرسی شد
examining
U
بازرسی
visit
U
بازرسی
inspection
U
بازرسی
surveyed
U
بازرسی
examined
U
بازرسی
inspected
U
بازرسی
inspecting
U
بازرسی
inspects
U
بازرسی
checks
U
بازرسی شد
visitation
U
بازرسی
visitations
U
بازرسی
survey
U
بازرسی
checked
U
بازرسی شد
visits
U
بازرسی
audits
U
بازرسی
perambulation
U
بازرسی
audited
U
بازرسی
audit
U
بازرسی
examination
U
بازرسی
inspectorship
U
بازرسی
examinations
U
بازرسی
auditing
U
بازرسی
examen
U
بازرسی
crossest
U
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
woos
U
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
preach
U
وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
checked
U
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
check
U
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
wooed
U
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
to wipe out
U
پاک کردن محو کردن نابودکردن نیست کردن
sterilising
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
infringes
U
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
infringing
U
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
sterilises
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
support
U
حمایت یاتقویت کردن تحمل کردن اثبات کردن
correct
U
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
corrects
U
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
sterilize
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com