Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (42 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
check
U
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
checked
U
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
checks
U
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
to revisit a criminal case
[judicial proceedings]
U
یک پرونده جنایی
[رسیدگی قضائی]
را بازدید کردن
survey
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveyed
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveys
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
to verify the accounts
رسیدگی به محاسبات کردن حساب ها را رسیدگی یا ممیزی کردن
overhauls
U
سراسر بازدید کردن پیاده سوار کردن و بازدیدموتور
overhauling
U
سراسر بازدید کردن پیاده سوار کردن و بازدیدموتور
overhaul
U
سراسر بازدید کردن پیاده سوار کردن و بازدیدموتور
overhauled
U
سراسر بازدید کردن پیاده سوار کردن و بازدیدموتور
lock up
U
توقیف بازداشت کردن حبس کردن
verified
U
رسیدگی کردن صحت و سقم امری را معلوم کردن
verifies
U
رسیدگی کردن صحت و سقم امری را معلوم کردن
verifying
U
رسیدگی کردن صحت و سقم امری را معلوم کردن
verify
U
رسیدگی کردن صحت و سقم امری را معلوم کردن
detain
U
بازداشت کردن دستگیر کردن
detaining
U
بازداشت کردن دستگیر کردن
detained
U
بازداشت کردن دستگیر کردن
detains
U
بازداشت کردن دستگیر کردن
inquires
U
باز جویی کردن رسیدگی کردن
enquires
U
باز جویی کردن رسیدگی کردن
check up
U
رسیدگی کامل کردن ازمایش کردن
inquire
U
باز جویی کردن رسیدگی کردن
enquired
U
باز جویی کردن رسیدگی کردن
inquired
U
باز جویی کردن رسیدگی کردن
restricting
U
بازداشت کردن
restriction
U
بازداشت کردن
restrict
U
بازداشت کردن
restrictions
U
بازداشت کردن
detian
U
بازداشت کردن
restricts
U
بازداشت کردن
stop the leave
U
بازداشت کردن
supervise
U
برنگری کردن رسیدگی کردن
checked
U
سرزنش کردن رسیدگی کردن
minding
U
نگهداری کردن رسیدگی کردن به
mind
U
نگهداری کردن رسیدگی کردن به
supervised
U
برنگری کردن رسیدگی کردن
checks
U
سرزنش کردن رسیدگی کردن
supervising
U
برنگری کردن رسیدگی کردن
supervises
U
برنگری کردن رسیدگی کردن
minds
U
نگهداری کردن رسیدگی کردن به
indagate
U
تجسس کردن رسیدگی کردن
check
U
سرزنش کردن رسیدگی کردن
apprehend
U
بازداشت توقیف کردن
apprehends
U
بازداشت توقیف کردن
apprehended
U
بازداشت توقیف کردن
apprehending
U
بازداشت توقیف کردن
to take somebody in custody
U
کسی را بازداشت کردن
retention
U
حفافت توقیف بازداشت کردن
revisits
U
بازدید کردن
examines
U
بازدید کردن
revisited
U
بازدید کردن
revisiting
U
بازدید کردن
reconnoiters
U
بازدید کردن
reconnoitering
U
بازدید کردن
reconnoitered
U
بازدید کردن
reconnoitred
U
بازدید کردن
reconnoitres
U
بازدید کردن
reconnoitring
U
بازدید کردن
reconnoiter
U
بازدید کردن
examined
U
بازدید کردن
reconnoitre
U
بازدید کردن
examine
U
بازدید کردن
see over
U
بازدید کردن
to return a visit
U
بازدید کردن
examining
U
بازدید کردن
revisit
U
بازدید کردن
survey
U
بازدید کردن
surveyed
U
بازدید کردن
surveys
U
بازدید کردن
to revisit an issue
U
مسئله ای را بازدید کردن
reviews
U
بازدید انتقاد کردن
to rehash something
U
وضعیتی را بازدید کردن
reviewing
U
بازدید انتقاد کردن
reviewed
U
بازدید انتقاد کردن
to revisit the situation
U
وضعیتی را بازدید کردن
review
U
بازدید انتقاد کردن
survey
U
بررسی کردن بازدید
surveys
U
بررسی کردن بازدید
surveyed
U
بررسی کردن بازدید
step in
U
بازدید مختصر وکوتاهی کردن
refers
U
مراجعه کردن بازدید مجدد
referred
U
مراجعه کردن بازدید مجدد
to revisit something
U
بازدید کردن چیزی
[مجازی]
gam
U
گرد امدن بازدید کردن
refer
U
مراجعه کردن بازدید مجدد
visit and search
U
بازدید و تجسس کردن ناو
to revisit a subject of research
U
سوژه پژوهشی را دوباره بازدید کردن
investigates
U
رسیدگی کردن
investigated
U
رسیدگی کردن
auditing
U
رسیدگی کردن
attending
U
رسیدگی کردن
verified
U
رسیدگی کردن
deal with
U
رسیدگی کردن
investigating
U
رسیدگی کردن
audits
U
رسیدگی کردن
to llok
U
رسیدگی کردن
to go into
U
رسیدگی کردن
verifying
U
رسیدگی کردن
to do for
U
رسیدگی کردن به
to see to
U
رسیدگی کردن
verifies
U
رسیدگی کردن
attends
U
رسیدگی کردن
verify
U
رسیدگی کردن
to look in to
U
رسیدگی کردن
to see about
U
رسیدگی کردن
try
U
رسیدگی کردن
look into
U
رسیدگی کردن
tries
U
رسیدگی کردن
considers
U
رسیدگی کردن
inspect
U
رسیدگی کردن
audited
U
رسیدگی کردن
go into
U
رسیدگی کردن
inspected
U
رسیدگی کردن
inspecting
U
رسیدگی کردن
examine
U
رسیدگی کردن
examine
U
با into رسیدگی کردن
inspects
U
رسیدگی کردن
examined
U
رسیدگی کردن
examined
U
با into رسیدگی کردن
examining
U
با into رسیدگی کردن
attend
U
رسیدگی کردن
audit
U
رسیدگی کردن
consider
U
رسیدگی کردن
investigate
U
رسیدگی کردن
examines
U
رسیدگی کردن
examining
U
رسیدگی کردن
examines
U
با into رسیدگی کردن
audited
U
ممیزی رسیدگی کردن
auditing
U
ممیزی رسیدگی کردن
look into
<idiom>
U
رسیدگی یا وارسی کردن
to go through
U
رسیدگی کردن گذشتن از
attends
U
توجه یا رسیدگی کردن
attending
U
توجه یا رسیدگی کردن
audit
U
ممیزی رسیدگی کردن
attend
U
توجه یا رسیدگی کردن
think over
<idiom>
U
با دقت رسیدگی کردن
audits
U
ممیزی رسیدگی کردن
to go into the matter
U
به این مطلب رسیدگی کردن
prejudge
U
بدون رسیدگی قضاوت کردن
prejudged
U
بدون رسیدگی قضاوت کردن
prejudges
U
بدون رسیدگی قضاوت کردن
to go to
U
رسیدگی کردن انجام دادن
prejudging
U
بدون رسیدگی قضاوت کردن
cut both ways
<idiom>
U
به هردوطرف دعوا رسیدگی کردن
to check up
U
درست رسیدگی یاحساب کردن
to w up a company
U
امورشرکتی را رسیدگی وانرامنحل کردن
physical inspection
U
بازدید سطحی از بدنه جنگ افزار یا وسیله بازدید بدنی بازدید تاسیسات
rig the ship
U
فرمان ناو را برای بازدیداماده کنید اماده کردن ناوبرای بازدید
sleep on it
<idiom>
U
به چیزی فکر کردن ،به چیزی رسیدگی کردن
spot check
U
سرسری وبا عجله رسیدگی کردن
spot checks
U
سرسری وبا عجله رسیدگی کردن
appose
U
موردانتقاد و ایراد قرار گرفتن رسیدگی کردن
to check off
U
رسیدگی کردن ودرصورت درستی باخط نشان گذاردن
inspection
U
بازرسی بازدید کردن بازرسی کردن
to let somebody treat you like a doormat
<idiom>
U
با کسی خیلی بد رفتار کردن
[اصطلاح]
[ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew
U
رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharges
U
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharge
U
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
captures
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capture
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capturing
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial
U
خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
challengo
U
ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verified
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
shoot
U
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoots
U
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
foster
U
تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
orients
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
cross examination
U
تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
orienting
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
to temper
[metal or glass]
U
آب دادن
[سخت کردن]
[آبدیده کردن]
[بازپخت کردن]
[فلز یا شیشه]
orient
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
assign
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigned
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigns
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigning
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
serves
U
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
to appeal
[to]
U
درخواستن
[رجوع کردن به]
[التماس کردن]
[استیناف کردن در دادگاه]
calk
U
بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
tae
U
پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
served
U
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
serve
U
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
concentrating
U
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
to inform on
[against]
somebody
U
کسی را لو دادن
[فاش کردن]
[چغلی کردن]
[خبرچینی کردن]
buck up
U
پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
concentrate
U
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrates
U
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
soft-pedaled
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedal
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedals
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaling
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalling
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft pedal
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
woo
U
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
cross
U
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
infringed
U
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com