English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (33 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
to aim ones gun at U باتفنگ نشان کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
shootings U شکار باتفنگ
shooting U شکار باتفنگ
mark U نشان کردن نشان
marks U نشان کردن نشان
puncuation U نشان گذاری نقطه و نشان هایی که برای بخش ها بکار میرود
garters U عالی ترین نشان انگلیس بنام نشان بندجوراب
garter U عالی ترین نشان انگلیس بنام نشان بندجوراب
discretionary U خط پیوندی که نشان دهنده قط ع شدن کلمه در آخر خط است ولی در حالت معمولی نشان داده نمیشود
silver star U نشان ستاره نقره یا عالیترین نشان خدمتی
scarry U دارای نشان داغ یا نشان جراحت وزخم
introduced U وارد کردن نشان دادن داخل کردن
introducing U وارد کردن نشان دادن داخل کردن
introduce U وارد کردن نشان دادن داخل کردن
introduces U وارد کردن نشان دادن داخل کردن
to draw a beads on U نشان کردن
sight U نشان کردن
sights U نشان کردن
to take a U نشان کردن
ear mark U نشان کردن
symbolising U نشان پردازی کردن نماپردازی کردن
symbolizing U نشان پردازی کردن نماپردازی کردن
symbolised U نشان پردازی کردن نماپردازی کردن
symbolizes U نشان پردازی کردن نماپردازی کردن
symbolized U نشان پردازی کردن نماپردازی کردن
symbolize U نشان پردازی کردن نماپردازی کردن
symbolises U نشان پردازی کردن نماپردازی کردن
point U خاطر نشان کردن
to sight gun U نشان کردن اسلحه
to have a shy at U باسنگ نشان کردن
trace U رد یابی کردن نشان
asterisk U با ستاره نشان کردن
to imprint on the mind U خاطر نشان کردن
inlay U گوهر نشان کردن
dagger U خنجر نشان کردن
inlaying U گوهر نشان کردن
stamp on the mind U خاطر نشان کردن
asterisks U با ستاره نشان کردن
traces U رد یابی کردن نشان
daggers U خنجر نشان کردن
to impress on the mind U خاطر نشان کردن
to stamp on the mind U خاطر نشان کردن
traced U رد یابی کردن نشان
inlays U گوهر نشان کردن
sight U دید زدن نشان کردن
represented U بیان کردن نشان دادن
projected U فاهر کردن نشان دادن
displays U نشان دادن ابراز کردن
project U فاهر کردن نشان دادن
to set out U نشان دادن تعیین کردن
displaying U نشان دادن ابراز کردن
represents U بیان کردن نشان دادن
projects U فاهر کردن نشان دادن
represent U بیان کردن نشان دادن
sights U دید زدن نشان کردن
displayed U نشان دادن ابراز کردن
earmark U نشان کردن اختصاص دادن
display U نشان دادن ابراز کردن
suspension ribbon U لنت اویزان کردن نشان
earmarks U نشان کردن اختصاص دادن
markings U نشان دار سازی نشان
marking U نشان دار سازی نشان
poniter U نشان دهنده نشان گیرنده
flags U یک بیت در کلمه نشان دهنده وضعیت برای نشان دادن وضعیت وسیله
flag U یک بیت در کلمه نشان دهنده وضعیت برای نشان دادن وضعیت وسیله
demonstrated U نشان دادن تظاهر به عمل کردن
punctuated U نشان گذاری کردن نقطه دار
punctuates U نشان گذاری کردن نقطه دار
damaskeen U ابدارکردن زرنشان یاسیم نشان کردن
features U نمایان کردن بطوربرجسته نشان دادن
featuring U نمایان کردن بطوربرجسته نشان دادن
brazen U بی پروایی نشان دادن گستاخی کردن
brazenly U بی پروایی نشان دادن گستاخی کردن
featured U نمایان کردن بطوربرجسته نشان دادن
belying U خیانت کردن به عوضی نشان دادن
demonstrates U نشان دادن تظاهر به عمل کردن
stamp U نشان دار کردن کلیشه زدن
feature U نمایان کردن بطوربرجسته نشان دادن
punctuating U نشان گذاری کردن نقطه دار
belies U خیانت کردن به عوضی نشان دادن
stamps U نشان دار کردن کلیشه زدن
to give publicity to U بعموم نشان دادن یا معرفی کردن
simulates U تقلید نشان دادن وانمود کردن
belied U خیانت کردن به عوضی نشان دادن
simulate U تقلید نشان دادن وانمود کردن
demonstrate U نشان دادن تظاهر به عمل کردن
demonstrating U نشان دادن تظاهر به عمل کردن
simulating U تقلید نشان دادن وانمود کردن
belie U خیانت کردن به عوضی نشان دادن
punctuate U نشان گذاری کردن نقطه دار
refer U اشاره کردن نشان کردن
highlighting U نشان کردن پررنگ کردن
refers U اشاره کردن نشان کردن
referred U اشاره کردن نشان کردن
milestone U بامیل خود شمار نشان گذاری کردن
milestones U بامیل خود شمار نشان گذاری کردن
gem U سنگ گران بها جواهر نشان کردن
gems U سنگ گران بها جواهر نشان کردن
cerebrate U فعالیت مغزی را نشان دادن فکر کردن
conceal U پنهان کردن یا نشان ندادن اطلاعات یا گرافیک به کاربر
to check off U رسیدگی کردن ودرصورت درستی باخط نشان گذاردن
conceals U پنهان کردن یا نشان ندادن اطلاعات یا گرافیک به کاربر
to prove oneself U نشان دادن [ثابت کردن] توانایی انجام کاری
religionize U دینداری زیاد نشان دادن مذهبی یا مذهب دار کردن
hyphen U علامت چاپ برای نشان دادن تقسیم کردن کلمه
hyphens U علامت چاپ برای نشان دادن تقسیم کردن کلمه
supervisory U 1-سیگنالی که نشان میدهد آیا مدار مشغول است یا خیر. 2-سیگنالی که وضعیت وسیله را نشان میدهد
to impress a mark on something U نشان روی چیزی گذاردن چیزیرا نشان گذاردن
auto U توانایی صفحه نمایش برای نشان دادن همان تصویر پس از عوض کردن nesolution آن
autos U توانایی صفحه نمایش برای نشان دادن همان تصویر پس از عوض کردن nesolution آن
images U نقش کردن تصویر کردن نشان دادن تصویر
target materials U مواد و وسایل بردن هدفهاروی نقشه یا نشان دادن ومشخص کردن انها روی طرحها
ground resolution U قدرت نشان دادن قسمتهای کوچک زمین نشان دادن جزئیات زمین
to inlay gems in anything U چیزیرا گوهر نشان کردن گوهر در چیزی نشاندن
prefigures U قبلا اعلام کردن قبلا نشان دادن
quotes U نقل بیان کردن نشان نقل قول
quote U نقل بیان کردن نشان نقل قول
prefigure U قبلا اعلام کردن قبلا نشان دادن
quoted U نقل بیان کردن نشان نقل قول
prefiguring U قبلا اعلام کردن قبلا نشان دادن
prefigured U قبلا اعلام کردن قبلا نشان دادن
indicator U نشان دهنده دستگاه نشان دهنده
flashes U روشن و خاموش کردن چراغ . روشن و خاموش شدن شدت روشنایی نشانه گر برای نشان دادن
flash U روشن و خاموش کردن چراغ . روشن و خاموش شدن شدت روشنایی نشانه گر برای نشان دادن
flashed U روشن و خاموش کردن چراغ . روشن و خاموش شدن شدت روشنایی نشانه گر برای نشان دادن
altitude azimuth U عقربه نشان دهنده ارتفاع هواپیما دستگاه نشان دهنده ارتفاع هواپیما
hash mark U خط نشان
tracts U نشان
tract U نشان
plaques U نشان
score U نشان
plaque U نشان
traceless U بی نشان
token U نشان
cicatricle U نشان
trackless U بی نشان
tokens U نشان
scored U نشان
tallying U خط نشان
tallying U نشان
mark U نشان
cicatricial U نشان
cicatrice U نشان
impressed U نشان
marks U نشان
brands U نشان
shows U نشان
impresses U نشان
branding U نشان
brand U نشان
shew U نشان
showed U نشان
insignia U نشان
show U نشان
tally U خط نشان
impressing U نشان
hallmark U نشان
signaled U نشان
targets U نشان
ensign U نشان
ensigns U نشان
unmarked U بی نشان
signalled U نشان
banners U نشان
banner U نشان
emblems U نشان
emblem U نشان
indice U نشان
indicium U نشان
signal U نشان
savorŠetc U نشان
tally U نشان
hallmarks U نشان
tallies U خط نشان
scores U نشان
target U نشان
tallies U نشان
printless U بی نشان
tallied U خط نشان
targetting U نشان
tallied U نشان
targeted U نشان
targeting U نشان
impress U نشان
targetted U نشان
chalks U نشان
refrigeratory U تب نشان
refrigerent U تب نشان
slur U نشان
slurred U نشان
slurring U نشان
slurs U نشان
chalking U نشان
traces U نشان
attributing U نشان
chalked U نشان
attributes U نشان
bench mark U نشان
ikons U نشان
traced U نشان
tracks U نشان
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com