English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (15 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
It must be left to the future to repeat the study under better controlled conditions U این را باید به آینده باقی گذاشت که پژوهش را در شرایط کنترل شده بهتر تکرار کرد.
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
Any reform of the insurance law must be left to the future. U هر اصلاح قانون بیمه باید به آینده باقی گذاشته شود.
Any reform of the pension law must be left to the future. U هر اصلاح قانون بازنشستگی باید به آینده باقی گذاشته شود.
He left a large fortuue. U ثروت هنگفتی را به ارث (باقی )گذاشت
double coincidence of wants U زیرا هرطرف مبادله باید کالائی را به بازار عرضه کند که طرف دیگر مبادله به ان نیاز دارد ونیز شرایط مبادله باید موردتوافق طرفین مبادله باشد
you ought to know better U شما باید بهتر از این بدانید
differentiator U وسیلهای که برون گذاشت ان با مشتق سیگنال درون گذاشت متناسب است
regenerative memory U رسانه ذخیره سازی که باید محتوای آن مرتباگ تنظیم شود تا محتوایش باقی بماند
The answer to terrorism must be better intelligence and improved international cooperation. U پاسخ به تروریسم باید اطلاعات بهتر سازمان مخفی و بهبودی همکاری های بین المللی باشد.
strip U حذف داده کنترل از پیام دریافتی و باقی گذاشتن اطلاعات مربوطه
controlled thermonuclear reaction U جوش هستهای کنترل شده تحت شرایط ازمایشگاهی برای تولید توان مفید
unconditional U دستوری که کنترل را از یک بخش برنامه به دیگری منتقل میکند , بدون بستگی داشتن به وقوع شرایط ی .
prescan U خصوصیت بیشتر اسکنرهای مسط ح که اسکن سریع و با realution کم انجام می دهند تا نمونه اصلی را مجدد بررسی کنید یا ناحیهای که باید بهتر اسکن شود مشخص کنید
decision U دستوربرنامه نویسی شرطی که کنترل را با به همراه داشتن آدرس دستور بعدی که در صورت شرایط ی اجرا میشود مستقیماگ انجام میدهد
decisions U دستوربرنامه نویسی شرطی که کنترل را با به همراه داشتن آدرس دستور بعدی که در صورت شرایط ی اجرا میشود مستقیماگ انجام میدهد
outsold U بیشتر یا بهتر فروختن از بهتر فروش رفتن
outsell U بیشتر یا بهتر فروختن از بهتر فروش رفتن
outsells U بیشتر یا بهتر فروختن از بهتر فروش رفتن
outselling U بیشتر یا بهتر فروختن از بهتر فروش رفتن
We don't know what the world will be like in 20 years, to say nothing of in 100 years. U ما نمی دانیم دنیا در ۲۰ سال آینده چه جور تغییر می کند چه برسد به ۱۰۰ سال آینده.
contention U سیستم کنترل ارتباطی که در آن وسیله باید منتظر زمان آزاد پیش از ارسال داده شود
contentions U سیستم کنترل ارتباطی که در آن وسیله باید منتظر زمان آزاد پیش از ارسال داده شود
quote U تکرار کلمات توسط مشخص دیگری , تکرار عدد مرجع
quotes U تکرار کلمات توسط مشخص دیگری , تکرار عدد مرجع
quoted U تکرار کلمات توسط مشخص دیگری , تکرار عدد مرجع
repeater coil U سیم پیچ تکرار کننده صدا کوبیل تکرار
discrimination instruction U دستور برنامه نویسی شرطی که با همراه داشتن محل دستور بعدی که باید اجرا شود و کنترل مستقیم اعمال میکند.
recidivism U تکرار جرم یا تکرار عمل ضداجتماعی
malthusian theory of population U فرضیه جمعیت مالتوس چون ازدیاد جمعیت جهان باتصاعد هندسی و افزایش منابع اغذیه به شکل تصاعدحسابی است باید جمعیت کنترل شود
repeat U تکرار کردن تکرار شدن
repeats U تکرار کردن تکرار شدن
dynamic condition U شرایط و مقتضیات پویای اقتصادی تغییر شرایط اقتصادی ناشی از تحول سلیقه تقاضا کنندگان وهزینه و مخارج تولید ونسبت جمعیت
synoptic situation U شرایط جوی محلی موجود شرایط جوی اندازه گیری شده منطقهای
cascade control U چندین واحد کنترل که هر یک دیگری را کنترل میکند, کنترل ابشاری
carrier U پروتکل ارتباطات شبکهای که از ارسال دو منبع در یک زمان جلوگیری میکند و باید منتظر شوند و سپس ارسال کنند. قابل استفاده برای کنترل ارسال داده روی شبکه ایترنت
carriers U پروتکل ارتباطات شبکهای که از ارسال دو منبع در یک زمان جلوگیری میکند و باید منتظر شوند و سپس ارسال کنند. قابل استفاده برای کنترل ارسال داده روی شبکه ایترنت
residue check U بررسی تشخیص خطا که در آن داده دریافتی با یک مجموعه اعداد تقسیم میشود و باقی مانده بررسی میشود با باقی مانده مورد نظر
inputted U درون گذاشت
overlay U جای گذاشت
She just left ( went ) . off she went . U گذاشت ورفت
overlays U جای گذاشت
overlaying U جای گذاشت
feeds U درون گذاشت
feed U درون گذاشت
negligence U فرو گذاشت
input U درون گذاشت
he put orlaid the blame me U تقصیر را به گردن من گذاشت
He left his family in Europe . U خانواده اش را دراروپ؟ گذاشت
outputs U برون گذاشت برونگذار
output U برون گذاشت برونگذار
The fellow just took off. U طرف گذاشت دررفت
control point U نقطه کنترل اماد و حرکات نقطه کنترل ناوبری هوایی ودریایی نقطه کنترل عبور ومرور
drew U دریافت کرد ناتمام گذاشت
penny bank U بانکی که تا یک پنی هم میتوان در ان گذاشت
incommunicably U چنانکه نتوان بادیگران در میان گذاشت
The professor stepped into the classroom. U استاد بداخل کلاس قدم گذاشت
Mother left me 500 tomans . U مادرم برایم 500 تومان گذاشت
He left a great name behid him . U نام خوبی از خود بجای گذاشت ( پس از مرگ )
extensiontable U میزی که میتوان دوطرف انراکشیدوقسمتی درمیان ان گذاشت
She laid the book aside . U کتاب را کنار گذاشت ( مطالعه اش را متوقف کرد)
second best theory U نظریه دومین ارجحیت . براساس این نظریه چنانچه یک یا چندشرط از شرایط لازم برای بهینه پارتو وجود نداشته باشد در این صورت رعایت شدن سایر شرایط لازم باقیمانده در ارجحیت ثانی قرار نخواهد گرفت
research U پژوهش
investigations U پژوهش
investigation U پژوهش
researched U پژوهش
experiment U پژوهش
experimented U پژوهش
experimenting U پژوهش
appeals U پژوهش
appealed U پژوهش
appeal U پژوهش
experiments U پژوهش
researches U پژوهش
monographs U تک پژوهش
monograph U تک پژوهش
researching U پژوهش
hand U وضعی که بتوان گوی اصلی بیلیاردرا در هر نقطه گذاشت
handing U وضعی که بتوان گوی اصلی بیلیاردرا در هر نقطه گذاشت
unappealabe U پژوهش ناپذیر
research design U طرح پژوهش
research method U روش پژوهش
inappealable U پژوهش ناپذیر
inappellable U پژوهش ناپذیر
research method U شیوه پژوهش
boarding parties U گروه پژوهش
boarding party U گروه پژوهش
court of appeal U دادگاه پژوهش
pure research U پژوهش محض
courts of appeal U دادگاه پژوهش
object of appeal U پژوهش خواسته
psychical research U پژوهش فراروانی
researching U پژوهش کردن
chemical research U پژوهش شیمیایی
researches U پژوهش کردن
researched U پژوهش کردن
operation research U پژوهش عملیاتی
field work U پژوهش میدانی
herborization U پژوهش درگیاهان
appellee U پژوهش خوانده
research U پژوهش کردن
appellant U پژوهش خواه
identity of indiscernibles U یکی بودن چیزهایی که نتوان بین شان فرق گذاشت
survey research U پژوهش زمینه یاب
action research U پژوهش عمل نگر
herborize U پژوهش درگیاهان کردن
appealable U قابل پژوهش خواهی
differentiating cicuit U مداری که ولتاژ برون گذاشت ان تقریبا با میزان تغییرولتاژ متناسب است
gyro repeater U تکرار کننده سمت ژیروسکوپی ناو تکرار کننده سمت هدایت نجومی ناو
psychognosy U تحقیقات روانی روان پژوهش
psychognosis U تحقیقات روانی روان پژوهش
respondents U پژوهش خواه مستانف علیه
Scientific research. U تحقیقات ( پژوهش های ) علمی
respondent U پژوهش خواه مستانف علیه
rough handling of a thing U گذاشت وبرداشت چیزی به تندی چنانکه خراب شودیا اززیبائی ولطافت بیفتد
electronic U مراجعه به چیزی که توسط جریان الکتریکی کنترل میشود یا کنترل میکند
tokens U بسته کنترل بین ایستگاههای کاری برای کنترل دستیابی به شبکه
tasks U نرم افزار سیستم که کنترل و اختصاص منابع به برنامه ها را کنترل میکند
task U نرم افزار سیستم که کنترل و اختصاص منابع به برنامه ها را کنترل میکند
token U بسته کنترل بین ایستگاههای کاری برای کنترل دستیابی به شبکه
apt U زبان برنامه سازی برای کنترل ماشینهای کنترل عددی
processor U پردازندهای که ارتباطات دادهای از قبیل DAM و توابع کنترل خطا را کنترل میکند
control panel U صفحه کنترل قسمتی از کنسول کنترل کامپیوتر که حاوی کنترلهای دستی است
control and reporting center U تیم کنترل و ارزیابی نتایج خسارات وارده به منطقه مرکز کنترل و گزارش هوایی
real time U سیستم عاملی که برا ی کنترل سیستمهای بلادرنگ یا کنترل فرآیند طراحی شده است
loop U عمل کنترل کامپیوتر که داده از خروجی وسیله کنترلی به حلقه کنترل برمی گردد
executive U دستوری که برای کنترل و اجرای برنامه ها تحت کنترل سیستم عامل به کار می رود
executives U دستوری که برای کنترل و اجرای برنامه ها تحت کنترل سیستم عامل به کار می رود
looped U عمل کنترل کامپیوتر که داده از خروجی وسیله کنترلی به حلقه کنترل برمی گردد
loops U عمل کنترل کامپیوتر که داده از خروجی وسیله کنترلی به حلقه کنترل برمی گردد
radio control U کنترل رادیویی کنترل شونده بوسیله امواج بی سیم
circulation control U کنترل جریان اب کنترل چرخش و یاگردش کالاها یا پول
after mentioned U پس آینده
rolleron U کنترل پروازی که به عنوان کنترل اولیه و اصلی درموشکهای دارای بال شعاعی بکار رود
flexible U کنترل شمارش کامپیوتری یا کنترل ماشین با کامپیوتر
doctor-to-be U پزشک آینده
not now or ever U نه اکنون و نه در آینده
after ages ادوار آینده
sustainable <adj.> U آینده گرا
future-oriented <adj.> U آینده گرا
remote future U آینده دور
fear of the future U وحشت از آینده
morrow [Old English] U فردا [ آینده]
ex nunc U برای آینده
in the near future U در آینده نزدیک
for the future <adv.> U برای آینده
dead-end job U شغلی بی آینده
IRQ U سیگنال ارسالی به CPU برای به تعویق انداختن پردازش عادی به طور موقت و کنترل انتقال به تابع کنترل وقفه
time will tell U در آینده معلوم می شود
I am hopeful about the future. U درباره آینده امیدوارهستم
a rosy future U آینده امید بخشی
sustainable <adj.> U پایدار [نسبت به آینده]
in the long run <idiom> U آینده دور،درآخر
future-oriented <adj.> U پایدار [نسبت به آینده]
inventory control U کنترل ذخایرموجودی انبار کنترل دارایی
control U سیستم کنترل شبکه دستگیره کنترل
controls U سیستم کنترل شبکه دستگیره کنترل
controlling U سیستم کنترل شبکه دستگیره کنترل
Take no thought of the morrow. U نگران فردا [آینده] نباش.
to look forward expectantly to the future U با انتظار به آینده نگاه کردن
to mortgage one's future U خسارت زدن به آینده خود
The future of the team is shrouded in uncertainty. U آینده این تیم بلاتکلیف است.
lay up <idiom> U ذخیره کردن ،نگهداری برای آینده
to store up something U انباشتن چیزی برای استفاده در آینده
all the better U چه بهتر
better than U بهتر از
so much the better U چه بهتر
better U بهتر
so much the better for me U بهتر من
the more better the best U بهتر
projects U پیش بینی مشخصات آینده یک مجموعه داده
projected U پیش بینی مشخصات آینده یک مجموعه داده
project U پیش بینی مشخصات آینده یک مجموعه داده
The subsidy will be phased out next year. U یارانه دولتی در سال آینده به پایان می رسد.
To save ( provide ) for a rainy day . To prepare for an emergency . U فکرروز مبادا را کردن ( آینده نگه بودن )
ctrl U کلید کنترل یا کلیدی روی ترمینال کامپیوتر که در صورت انتخاب شدن یک حرف کنترل به کامپیوتر می فرستد
to change to the better U بهتر شدن
So much the better. U دیگه بهتر
cote U بهتر بودن از
above rubies U بهتر از یاقوت
the best of all U از همه بهتر
preferably U بطور بهتر
ameliorative U بهتر شونده
ameliorator U بهتر کننده
modify U بهتر کردن
meliorative U بهتر شونده
modifies U بهتر کردن
ameliorate U بهتر کردن
on the mend <idiom> U بهتر شدن
might as well <idiom> U ترجیحا بهتر
ameliorated U بهتر کردن
The more the better . U هر چه بیشتر بهتر
ameliorating U بهتر کردن
meliorate U بهتر شدن
modifying U بهتر کردن
ameliorates U بهتر کردن
amelioration U بهتر شدن
apt U یک سیستم برنامه نویسی که کاربردهای کنترل عددی برای کنترل برنامه ریزی شده اعمال ماشین استفاده میشود
control sheet U صفحه کنترل چارت کنترل
control statement U حکم کنترل دستور کنترل
One of these fin days . U انشاء الله یکی از این روزها ( قول آینده )
She resolved to give him a wide berth in future. [She decided to steer clear of him in future.] U او [زن] تصمیم گرفت در آینده ازاو [مرد] دوری کند.
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com