English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
Tourists have stayed away in droves this summer. U این تابستان دسته های زیادی از گردشگران نیامدند.
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
summer U تابستان
summery U تابستان
summers U تابستان
summertime U تابستان
he inherited a large fortune U دارایی زیادی بمیراث برد دارایی زیادی به او رسید
midsummer U چله تابستان
aestivation U تابستان گذرانی
summertime U هنگام تابستان
summer is in U تابستان رسید
high summer U وسط تابستان
midsummer U نیمه تابستان
summer time U فصل تابستان
summer ide U فصل تابستان
aestivate U تابستان را گذراندن
estivation U تابستان خوابی
full summer U چله تابستان
estivation U تابستان گذرانی
canicule U چله تابستان
full summer U عین تابستان
With the onset of summer. U .با آمدن (فرارسیدن )تابستان
summery U شبیه تابستان تابستانی
summers U چراندن تابستان را بسر بردن
summer U چراندن تابستان را بسر بردن
sike U نهری که در تابستان خشک شود
midnight sun U خورشید بالای افق در نیمه شب تابستان
We wI'll go to the seaside this coming ( next ) summer . U امسال تابستان می رویم کنار دریا
dog days U چله تابستان دوران رکود و عدم فعالیت
They must hunger in frost, that will not work in heat. <proverb> U آنهایی که در تابستان کار نمى کنند بایستى در زمستان گرسنه بمانند.
mounting U دسته و پشت بند دسته شمشیر
nosegay U دسته گل یایک دسته علف
lorgnettes U ذره بین یا عینک دسته داری که در اپراهاونمایشگاههابکارمیرود عینک دسته بلند
lorgnette U ذره بین یا عینک دسته داری که در اپراهاونمایشگاههابکارمیرود عینک دسته بلند
aestivate U رخوت تابستانی داشتن تابستان را بحال رخوت گذراندن
streams of people U دسته دسته مردم
windrow U دسته دسته کردن
assort U دسته دسته شدن
shoals of people U دسته دسته مردم
scores of people U دسته دسته مردم
regiment U دسته دسته کردن
sect U دسته دسته مذهبی
regiments U دسته دسته کردن
in detail U مفصلا دسته دسته
groups U دسته دسته کردن
sects U دسته دسته مذهبی
troop U دسته دسته شدن
assort U دسته دسته کردن
trooping U دسته دسته شدن
trooped U دسته دسته شدن
they came in bands U دسته دسته امدند
sort U دسته دسته کردن
distribute U دسته دسته کردن
classify U دسته دسته کردن
group U دسته دسته کردن
sorts U دسته دسته کردن
sorted U دسته دسته کردن
Now that it's summer the thing to do would be to use the bicycle to commute to work. U حالا که تابستان است کاری که می توان کرد این است که از دوچرخه برای رفت و آمد به سر کاراستفاده کرد.
profoundly U زیادی
immenseness U زیادی
infiniteness U زیادی
intenseness U زیادی
immoderacy U زیادی
enormousness U زیادی
greatness U زیادی
muchness U زیادی
unduly U زیادی
extremeness U زیادی
superfluous U زیادی
excrescential U زیادی
excrescent U زیادی
excessiveness U زیادی
extras U زیادی
extra- U زیادی
extra U زیادی
superfluity U زیادی
heaviness U زیادی
inordinacy U زیادی
hugeness U زیادی
frequentness U زیادی
surplus U زیادی
immensity U زیادی
excess U زیادی
profuseness U زیادی
nimiety U زیادی
numerousness U زیادی
profoundness U زیادی
to a large extent U تا حد زیادی
undue U زیادی
supervacaneous U زیادی
intensity U زیادی
greatly U به زیادی
overly U زیادی
excesses U زیادی
redundance U زیادی
wealth U زیادی
surpluses U زیادی
abundance U زیادی
to form into groups U دسته دسته کردن طبقه بندی کردن
coaction U عمل دسته جمعی همکاری دسته جمعی
over production U محصول زیادی
overblance U زیادتی زیادی
extensiveness U کثرت زیادی
exorbitance U زیادی افراط
to a degree U تادرجه زیادی
clogs U زیادی پرکردن
clogged U زیادی پرکردن
clog U زیادی پرکردن
gaudery U پیرایههای زیادی
riffraff U زیادی توده
for long U مدت زیادی
inordinateness U زیادی بی اندازگی
distichiasis U مژگان زیادی
overweight U وزن زیادی
fuzz ball U گوشت زیادی
outgrowth U گوشت زیادی
largely U تا درجه زیادی
interleaf U برگ زیادی
hyperacidity U زیادی اسید
increscent U زیادی توسعه
growths U گوشت زیادی تومور
kajillion [slang] U تعداد بسیار زیادی
growth U گوشت زیادی تومور
to shoot one's mouth off <idiom> U زیادی حرف زدن
No small number of ... U تعداد زیادی [از مردم]
quite a number of people U عده زیادی از مردم
Quite a few people ... U تعداد زیادی [از مردم]
excesses U مقدار زیادی از چیزی
make a killing <idiom> U پول زیادی درآوردن
go out of one's way <idiom> U تلاش زیادی کردن
go on <idiom> U زیادی صحبت کردن
it was a U مبلغ زیادی بود
it will not take long U مدت زیادی نمیخواهد
intensity of gravity U شدت با زیادی جاذبه
long ago U مدت زیادی پیش
over estimation U زیادی درنظر گرفتن
many of them U عده زیادی از انها
outgrwth U برامدگی گوشت زیادی
I incurred a heavy loss. U ضرر زیادی کردم
odd come short U زیادی باقی مانده
redun dantly U بطور زائدیا زیادی
oversale U پیش فروش زیادی
You have given me too much. U زیاد ( زیادی ) به من دادی
long a go U مدت زیادی پیش
extra- U موضوعی که زیادی است
extra U موضوعی که زیادی است
excess U مقدار زیادی از چیزی
so U خیلی باین زیادی
make a bundle <idiom> U پول زیادی درآوردن
extras U موضوعی که زیادی است
exairesis U برش اندام زیادی
surpluses U مازاد کالاهای اقتصادی زیادی
He is bound to come. U احتمال زیادی دارد که بیاید
ring bone U استخوان زیادی در بخولق اسب
much sugar was left U قند زیادی باقی ماند
it makes a t. difference U تفاوت خیلی زیادی نمیکند
I have lost a lot of blood. U خون زیادی از من رفته است
compacted U چیزی که فضای زیادی نمیگیرد
compact U چیزی که فضای زیادی نمیگیرد
splurge on something <idiom> U پول زیادی خرج کردن
surplus U مازاد کالاهای اقتصادی زیادی
compacting U چیزی که فضای زیادی نمیگیرد
it takes much room U فضای زیادی را اشغال میکند
To go to great expenses . U خرج زیادی را متحمل شدن
lose one's shirt <idiom> U پول زیادی را از دست دادن
Suffering many privations . U محرومیتهای زیادی رامتحمل شدن
excess demand U تقاضای زیادی مازاد تقاضا
hyperacid U حاوی مقدار زیادی اسید
compacts U چیزی که فضای زیادی نمیگیرد
To cover (traverse)long distances. U مسافت زیادی راطی کردن
quickly U بدون مصرف زمان زیادی
Do you have an extra pen to lend me? U یک قلم زیادی داری به من بدهی ؟
polypus U گوشت زیادی ساقه دار
We have two books extra. U دوتا کتاب اضافه ( زیادی) داریم
to overdose a patient U داروی زیادی به بیمار دادن یاخوراندن
to pad a sentence U جمله را با واژههای زیادی دراز کردن
super numerary U نفر یا سرباز اضافه برسازمان یا زیادی
To stint . To be cheese - paring . U گدا بازی درآوردن ( صر فه جویی زیادی )
polyposis U دچاری بگوشت زیادی یابواسیر لحمی
I made a lot of profit in the deal . U دراین معامله فایده زیادی بردم
A big crowd surged into the streets. U جمعیت زیادی ریخت توی خیابانها
surcharge U اضافه بارکردن عوارض زیادی گرفتن از
surcharges U اضافه بارکردن عوارض زیادی گرفتن از
You are sure a dead ringer for muy brother. U تو قطعا شباهت زیادی با برادر من داری.
It seems I am not welcome (wanted) here. U مثل اینکه من اینجا زیادی هستم
lied U زاویه نقطه وصل دسته چوب هاکی به تیغه زاویه نقطه وصل دسته به سر چوب گلف منطقه تجمع ماهیها
lie U زاویه نقطه وصل دسته چوب هاکی به تیغه زاویه نقطه وصل دسته به سر چوب گلف منطقه تجمع ماهیها
lies U زاویه نقطه وصل دسته چوب هاکی به تیغه زاویه نقطه وصل دسته به سر چوب گلف منطقه تجمع ماهیها
pay through the nose <idiom> U برای چیزی پول زیادی خرج کردن
to face a serious problem for the country U مواجه کردن این کشور با مشکلات زیادی
to raise big problems for the country U مواجه کردن این کشور با مشکلات زیادی
to face a serious problem for the country U روبرو کردن این کشور با مشکلات زیادی
to raise big problems for the country U روبرو کردن این کشور با مشکلات زیادی
digital research inc U یک شرکت نرم افزاری که محصولات زیادی دارد
There are not many amusements in this town. U دراین شهر تفریحات زیادی وجود ندارد
normalization U تابع نرمالساز عدد اعشاری که ارقام زیادی
hard wheat U گندم ماکارونی دارای مقدارگلوتن زیادی است
The bus stop is no distance at all . U ایستگاه اتوبوس فاصله زیادی با اینجا ندارد
put on one's thinking cap <idiom> U زمان زیادی روی چیزی فکر کردن
lady's man U مردی که علاقه زیادی بمعاشرت زنان دارد
ladies' man U مردی که علاقه زیادی بمعاشرت زنان دارد
ladies' men U مردی که علاقه زیادی بمعاشرت زنان دارد
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com