Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
it wasdone in no time
U
اینکار چندان وقتی نبرد
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
preventive war
U
نبرد پدافندی نبرد به منظور جلوگیری ازعملیات دشمن
wager of battle
U
نوعی از دادرسی که در زمان ویلیام فاتح در انگلستان مرسوم بود و در ان طرفین دعوی به نبرد می پرداختند وفاتح نبرد دادبرده محاکمه نیزمحسوب می شد
literal
U
چاپ خطا وقتی که حرفی با دیگری جایگزین شود و یا وقتی دو حرف منتقل شوند
as much a
U
دو چندان
pretty good
U
نه چندان بد
folds
U
چندان
as much as
U
چندان که
folded
U
چندان
fold
U
چندان
one hundred times as many
U
سد چندان
sextuple
U
شش چندان
he drank himself to death
U
چندان
two fold
U
دو چندان
so much
U
چندان
tenfold
U
ده چندان
not ahunderd mails flom
U
نه چندان دوراز
very
U
چندان فراوان
quantum sufficit
U
چندان که بس باشد
so
U
چندان همینطور
Be a good chap(fellow)and do it.
U
جان من اینکار راانجام بد ؟
It is not possible ( feasible , practicable) .
U
اینکار عملی نیست
he is unequal to the task
U
مرد اینکار نیست
You wont reget it. You wont lose by it .
U
از اینکار بد نخواهی دید
He is a pastmaster at it .
U
خدای اینکار است
There is nothing to be ashamed lf .
U
( اینکار ) خجالت ندارد
Shen wI'll the work be complete?
U
اینکار کی کامل می شود ؟
What is the motive ( design) ?
U
غرض از اینکار چیست ؟
make little of
U
چندان سودی نبردن از
h does not w.much
U
چندان وزنی ندارد
it is not very hard
U
چندان سخت نیست
it is of little worth
U
چندان ارزشی ندارد
it matters little
U
چندان اهمیت ندارد
He is cut out for it. He is ideally (perfecly) suited to his work.
U
برای اینکار جان می دهد
you shall smart for it
U
سزای اینکار را خواهید دید
I have pledged ( staked ) my reputation on it .
U
شهرتم را درگروی اینکار گذاشته ام
It is beyond my authority(control).
U
اینکار از اختیار من خارج است
He did it with his fathers knowledge.
U
با اطلاع پدرش اینکار راکرد
He did it out of friendship.
U
ازروی دوستی اینکار راکرد
so-and-so
U
اینکار وانکار چنین وچنان
Nothing wI'll come out of this.
U
از اینکار چیزی درنمی آید
It wI'll come to a bad end. It is foredoomed.
U
اینکار عاقبت ( خوشی ) ندارد
so and so
U
اینکار وانکار چنین وچنان
My French is not up to much.
U
فرانسه ام چندان تعریفی ندارد
i know how to do it
U
میدانم چطور باید اینکار را کرد
The minisiter cant cope with it.
U
از دست وزیر اینکار بر نمی آید
He is cut out for it ( this job ).
U
برای اینکار ساخته شده است
I took a great deal of trouble over it.
U
روی اینکار خیلی زحمت کشیدم
He wI'll give a good account of himself.
U
خوب از عهده اینکار برخواهد آمد
His action is in the nature of sour grapes.
U
اززور پسی اینکار رامی کند
He has not enough experience for the position.
U
برای اینکار تجربه کافی ندارد
He is in a bad way (poor circumstances).
U
وضع وحالش چندان تعریفی ندارد
the dust panned out pootly
U
ان خاک زرد دادولی نه چندان زیاد
i made little of it
U
چندان سودی از ان نبردم استفادهای از ان نکردم
I'll eat my hat if I dont do it .
U
اگر اینکار رانکردم اسمم راعوض می کنم
the ship is hull down
U
کشتی چندان دوراست که تنه ان پیدا نیست
it wasdone in no time
U
انجام این کار چندان طولی نکشید
iam so tired that i cannot eat
U
چندان خسته هستم که نمیتوانم چیزی بخورم
Dont let the grass grow under your feet.
U
نگذار وسط اینکار باد بخورد ( وقفه بیافتد )
blessing in disguise
<idiom>
U
[چیز خوبی که در ظاهری نه چندان خوب قرار دارد]
i had half a mind to go
U
چندان مایل برفتن نبودم انقدر ها میل نداشتم بروم
differences
U
تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که یکی از ورودی ها درست باشد و نادرست است وقتی ورودی ها مشابه اند
difference
U
تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که یکی از ورودی ها درست باشد و نادرست است وقتی ورودی ها مشابه اند
exjunction
U
تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که یکی از ورودی ها درست باشد و وقتی نادرست است که هر ورودی مشابه باشند
EXOR
U
تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که یکی از ورودی ها درست باشد و وقتی نادرست است که هر ورودی مشابه باشند
exclusive
U
تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که یک ورودی درست باشد و وقتی نادرست است که ورودی ها مثل هم باشند
NAND function
U
تابع منط قی که خروجی آن وقتی نادرست است که تمام ورودی ها درست باشند و وقتی درست است که یک ورودی نادرست باشد
symmetric difference
U
تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که یکی از ورودی ها درست باشند و وقتی نادرست است که هر دو ورودی مثل هم باشند
dispersion
U
تابع منط قی که خروجی آن نادرست است وقتی تمام ورودی ها درست باشند و درست است وقتی یک ورودی نادرست باشد
campaign
U
نبرد
combated
U
نبرد
combat
U
نبرد
campaigned
U
نبرد
actions
U
نبرد
battle
U
نبرد
campaigns
U
نبرد
battles
U
نبرد
action
U
نبرد
battled
U
نبرد
campaigning
U
نبرد
combating
U
نبرد
combats
U
نبرد
passage of arms
U
نبرد
struggling
U
نبرد
struggles
U
نبرد
struggled
U
نبرد
fights
U
نبرد
struggle
U
نبرد
set-to
U
نبرد
fight
U
نبرد
battling
U
نبرد
set-tos
U
نبرد
set to
U
نبرد
except
U
تابع منط قی که مقدار آن وقتی درست است که هر دو ورودی درست باشند. و وقتی نادرست است که ورودی ها مشابه باشند
equality
U
تابع منط قی که وقتی خروجی آن درست است که یا دو ورودی درست باشند و وقتی نادرست است که ورودی ها مثل هم باشند
area of war
U
منطقه نبرد
battle
U
نبرد کردن
naval campaign
U
نبرد دریایی
battle group
U
گروه نبرد
battle ship
U
نبرد ناو
conflicts
U
کشمکش نبرد
land combat
U
نبرد در ساحل
land combat
U
نبرد زمینی
battlefield
U
میدان نبرد
battlefields
U
میدان نبرد
in a
U
مشغول نبرد
infighting
U
نبرد در فاصله کم
infighting
U
نبرد نزدیک
passage at arms
U
نبرد مواقعه
militates
U
نبرد کردن
militating
U
نبرد کردن
fray
U
نبرد نزاع
frays
U
نبرد نزاع
war cry
U
عربده نبرد
warm corner
U
نبرد سخت
battling
U
نبرد کردن
battle position
U
موضع نبرد
battles
U
نبرد کردن
battleships
U
نبرد ناو
militated
U
نبرد کردن
preventive war
U
نبرد دفاعی
battled
U
نبرد کردن
position warfare
U
نبرد موضعی
battleship
U
نبرد ناو
militate
U
نبرد کردن
conflicted
U
کشمکش نبرد
conflict
U
کشمکش نبرد
campaigns
U
صحنه نبرد
campaign
U
صحنه نبرد
campaigning
U
صحنه نبرد
list
U
میدان نبرد
frayed
U
نبرد نزاع
campaigned
U
صحنه نبرد
you shall rue it
U
از اینکار پشیمان خواهید شد افسوس انرا خواهید خورد
tentering
U
دار کشی
[میخ کشی ]
[اینکار برای اصلاح کجی یا سره فرش صورت می گیرد.]
battle map
U
نقشه منطقه نبرد
dog fight
U
نبرد جنگندههای هوایی
opposing forces
U
نیروهای درگیر نبرد
out of action
U
از نبرد خارج شده
protracted war
U
استراتژی نبرد طولانی
forward echelon
U
رده جلوی نبرد
She achieved nothing .
U
کاری از پیش نبرد
The scen of a bloody (great) battle.
U
صحنه نبرد خونین
campaign
U
رزم نبرد کردن جنگیدن
campaigned
U
رزم نبرد کردن جنگیدن
campaigning
U
رزم نبرد کردن جنگیدن
campaign
U
رزم
[نبرد]
[مبارزه]
[مسابقه]
campaigns
U
رزم نبرد کردن جنگیدن
war strenght
U
قدرت نبرد نیروی جنگی
battlefield evacuation
U
اخراجات پزشکی از میدان نبرد
forward edge of battle area
U
لبه جلویی منطقه نبرد
rollover
U
صفحه کلید با بافرکوچک موقت به طوری که میتواند داده صحیح را وقتی چندین کلید با هم انتخاب می شوند داده صحیح را وقتی چندین کلید با هم انتخاب می شوندارسال کند
opposing
U
مخالف درگیر نبرد نیروهای متخاصم
illumination plan
U
طرح روشن کردن منطقه نبرد
octuple
U
هشت چندان هشت برابر کردن
single combat
U
اثبات حقانیت بوسیله نبرد تن به تن battle of wager
supremacy
U
برتری کامل قوا سیادت جنگی یا نظامی حاکمیت بر میدان نبرد
so large
U
چندان بزرگ بقدری بزرگ
sizing
U
آهارزنی
[گاه جهت استحکام و یکنواختی نخ های تار، قبل از چله کشی آنها را با نشاسته و چسب شستشو می دهند. اینکار در پارچه بافی مرسوم است ولی در بافت فرش نیز استفاد می شود.]
somewhen
U
در یک وقتی
some time
U
یک وقتی
synchronism
U
هم وقتی
until
U
تا وقتی که
until
U
وقتی که
ever since
U
از وقتی که
some time or other
U
یک وقتی
since
U
از وقتی که چون که
there is a time for everything
U
هرکاری وقتی
tactical
U
مربوط به فن به کاربردن یکانها در نبرد مربوط به فن جنگ از نظر نظامی
antiair warfare
U
جنگ ضدبرتری هوایی نبرد بر علیه برتری هوایی دشمن
tactically
U
مربوط به فن به کاربردن یکانها در نبرد مربوط به فن جنگ از نظر نظامی
on request
U
وقتی که درخواست بشود
There is no time left .
U
دیگر وقتی نمانده
by comparison
U
وقتی مقایسه می شوند
it never rains but it pours
U
وقتی که می ایدپشت سر هم می اید
At that point
[stage]
, ...
U
وقتی که موقعش رسید...
eight fold
U
هشت چندان هشت لا
combating
U
نبرد رزم کردن جنگ کردن درگیری تن به تن
combated
U
نبرد رزم کردن جنگ کردن درگیری تن به تن
combat
U
نبرد رزم کردن جنگ کردن درگیری تن به تن
combats
U
نبرد رزم کردن جنگ کردن درگیری تن به تن
do not go in an u. hour
U
وقتی که ساعت بداست نروید
i shudder to think
U
میلرزم وقتی بفکر می افتم
associated file
U
وقتی فایل را انتخاب می کنید
lapped
U
زانوی کسی وقتی که می نشینند
lap
U
زانوی کسی وقتی که می نشینند
associated document
U
وقتی فایل را انتخاب می کنید
duopoly
U
وقتی که فروشندگان کالایی فقط دو نفرباشند
When the dust settles.
U
وقتی که خوب آبها از آسیاب افتاد
complete substitution
U
وقتی یک کالاجای کالای دیگر را بگیرد
elasticity of factor substitution
U
وقتی که قیمت نسبی عوامل تغییرمیکند .
if
[when]
it comes to the crunch
<idiom>
U
وقتی که موقعیت وخیم می شود
[اصطلاح]
token
U
یادگاری
[وقتی که کسی خداحافظی می کند]
It was only when she rang up
[called]
that I realized it.
U
تازه وقتی که او
[زن]
زنگ زد من متوجه شدم.
I didnt get much sleep.
U
زیاد خوابم نبرد ( زیاد نخوابیدم)
Please face me when I'm talking to you.
U
لطفا وقتی که با تو صحبت می کنم رویت را به من بکن.
truces
U
وقتی که برای تنفس و استراحت داده میشود
souvenir
U
یادگاری
[وقتی که کسی از جایی با خود می آورد]
When the shit hits the fan.
<idiom>
U
وقتی که گند کاردر آمد.
[اصطلاح رکیک ]
truce
U
وقتی که برای تنفس و استراحت داده میشود
demand
U
یچ کردن بین مدارها وقتی نیاز باشد
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com