English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (5 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
She fabricates them. she makes them up . U اینها را از خودش می سازد ( درمی آورد)
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
The noice gets my monkey up . U این سر وصداها کفرم را درمی آورد
to shoot one's mouth off <idiom> U چیزهایی را بگویند که به مردم نباید گفت [مثال چقدر پول درمی آورد ماهانه]
worded U سیستم در برنامه کاربردی ویرایش یا کلمه پرداز که در آن لازم نیست اپراتور انتهای خط را مشخص کند, و پیاپی تایپ میکند و خود برنامه کلمات را جدا میکند و به صورت یک متن خط به خط درمی آورد
word wrap U سیستم در برنامه کاربردی ویرایش یا کلمه پرداز که در آن لازم نیست اپراتور انتهای خط را مشخص کند, و پیاپی تایپ میکند و خود برنامه کلمات را جدا میکند و به صورت یک متن خط به خط درمی آورد
wraparound U سیستم در برنامه کاربردی ویرایش یا کلمه پرداز که در آن لازم نیست اپراتور انتهای خط را مشخص کند, و پیاپی تایپ میکند و خود برنامه کلمات را جدا میکند و به صورت یک متن خط به خط درمی آورد
word U سیستم در برنامه کاربردی ویرایش یا کلمه پرداز که در آن لازم نیست اپراتور انتهای خط را مشخص کند, و پیاپی تایپ میکند و خود برنامه کلمات را جدا میکند و به صورت یک متن خط به خط درمی آورد
external U که به کامپیوتر اصلی وصل است . 2-هر وسیلهای که ارتباطات بین کامپیوتر و خودش را ممکن می سازد ولی مستقیماگ توسط کامپیوتر اصلی پردازش نمیشود
externals U که به کامپیوتر اصلی وصل است . 2-هر وسیلهای که ارتباطات بین کامپیوتر و خودش را ممکن می سازد ولی مستقیماگ توسط کامپیوتر اصلی پردازش نمیشود
be your own worst enemy <idiom> U از ماست که بر ماست [کسی که به دست خودش برای خودش دردسر می تراشد.]
he pays his own money U نه اینکه از پول خودش یا پول خودش رامیدهد
here it is U اینها
those are your pencils U اینها
these U اینها
all this U همه اینها
here is my book U کتاب من اینها
none the less U باهمه اینها
about time <idiom> U زودتراز اینها
for all that U با همه اینها
all this U تمام اینها
For all that . In spite of all that . U باتمام اینها ( معذلک )
for all that U با وجود همه اینها
It is all hot air . it is all talk. U اینها همه اش حرف است
keep these separate from those. U اینها را از آنها جدا نگاهدار
it films well U درفیلم خوب درمی اید
I want one of these please. لطفا من یکی از اینها را میخواهم.
take to pieces U پیاده کردن اجزاء ماشین یاکارخانه و مانند اینها
She had the never to ask for cash . U اینها همه هیچ تازه پول نقد هم می خواست
flesh brush U لیف یادستکشی که بتن مالیده خون رابگردش درمی اورند
alpha privative U الف سالبه که در سر برخی واژههای انگلیسی نیز درمی اید
pusher tractor U تراکتور چرخ زنجیری که اسکریپر را هنگام خاکبرداری به حرکت درمی اورد
rain box U صندوق یا اسباب بازی دیگری که درتماشاخانه صدای باران ازان درمی اورند
arbitration U ن می سازد
escheat U در CLاراضیی را گویند که پس ازفوت مالک به علت عدم وجودوراث قانونی به مالکیت دولت درمی اید
gargoyle U ناودانی که از دیوار پیشامدگی پیدا میکند و بیشتر انرابصورت سر وتن انسان یاجانوری درمی اورند
gargoyles U ناودانی که از دیوار پیشامدگی پیدا میکند و بیشتر انرابصورت سر وتن انسان یاجانوری درمی اورند
She drove me round the edge of water . U جانم را به لب آورد
cluster mill U فرزی که متشکل از دو نوردمتحرک کوچک که هر کدام ازانها به وسیله یک جفت نوردبزرگ حائل و به حرکت درمی اید
She is always making excuses. U دائما" عذروبهانه می آورد
impossible to get hold of U نمیشود گیر آورد
Her behavior was ecough to make me swar. U رفتارش کفرم را در آورد
He exhausted(taxed)my patience.I got fed up with him. U حوصله ام را بسر آورد
Vegetables dont agree (disagree)with me . U سبزیجات به من نمی سازد
turbopump U پمشی که توسط توربینی که بوسیله گازهای حاصل ازسوختن سوختهای راکت به چرخش درامده به حرکت درمی اید
ciothes do not make the man. <proverb> U لباس شخصیت نمی آورد .
His house was redeemed . U خانه اش از گرو در آمد ( در آورد )
She bore him a daughter. U برایش یک دختر آورد (زائید)
A still tongue makes a wise head. <proverb> U لب بر سخن بستن ,فرزانگى آورد .
That guy is a jinx. U این آدم بدشانسی می آورد.
money can't buy everything <idiom> U پول خوشبختی نمی آورد
perplexingly U چنانکه گیج یا حیران سازد
helmzhold resonator U محفظه توخالی که تنها با یک سوراخ کوچک به محیط خارج مرتبط است و در ازای فرکانس معینی به تشدید درمی اید
Sea [mountain] air makes you hungry. U هوای دریایی [کوهستانی] گشنگی می آورد.
microprocessor U واحدی که عنصر اصلی ریزپردازنده را می سازد
microprocessors U واحدی که عنصر اصلی ریزپردازنده را می سازد
A happy heart makes a blooming visage. <proverb> U قلب شاد,چهره را بشاش مى سازد .
palliatives U مسکن دارویی که موقتاناخوشی ای راسبک سازد
palliative U مسکن دارویی که موقتاناخوشی ای راسبک سازد
help any one . U برایم خوش قدم بود ( شانس آورد )
Money doesn't bring [buy] happiness. <proverb> U پول خوشبختی نمی آورد. [ضرب المثل]
souvenir U یادگاری [وقتی که کسی از جایی با خود می آورد]
camera lucida U دستگاهی که تصویری رابزرگ کرده و منعکس می سازد
lady killer U مردیکه زنها راباسانی شیفته خود می سازد
compounds U مدار یا تابع منط قی که از چندین ورودی که خروجی می سازد
concentrator U گرهای که دسترسی را از یک یا چند ایستگاه به شبکه ممکن می سازد
compounded U مدار یا تابع منط قی که از چندین ورودی که خروجی می سازد
compound U مدار یا تابع منط قی که از چندین ورودی که خروجی می سازد
He acquired kudos by appearing on television. U او [مرد] با ظاهر شدن در تلویزیون جلال [شهرت] به دست آورد.
satiety of life بیزاری یا سیری از عمر [چندانکه بیزار کند یا تنفر آورد.]
beginning U بخشی از ماده که شروع ناحیه ضبط یک نوار مغناطیسی را می سازد
beginnings U بخشی از ماده که شروع ناحیه ضبط یک نوار مغناطیسی را می سازد
platforms U نوع استاندارد سخت افزار که محدوده مشخص از کامپیوترها را می سازد
prohibitive tax U مالیات گزافی که صدور یاورود کالا را غیر ممکن می سازد
hardware U دیسکها و مکانیزم هایی که یک کامپیوتر و وسایل جانبی آنرا می سازد
platform U نوع استاندارد سخت افزار که محدوده مشخص از کامپیوترها را می سازد
itself U خودش
herself U خودش
himself U خودش
Floret [rosette] U [طرح گل رزی با حالتی منظم و هندسی که جلوه ای از یک شکوفه را مجسم می سازد.]
power fail restart U سهولتی که یک کامپیوتر راقادر می سازد تا پس از قطع برق به عملیات عادی خودبرگردد
rom U کدی که توابع Bios را می سازد که در قطعه ROM ذخیره شده اند.
symbolic U برنامه رفع اشکال که نمایش نشانهای متغیرها و محل ها را هم ممکن می سازد
clearance fit U اتصالی که در ان حدود دوعضو جفت شونده همیشه مونتاژ را محکم می سازد
channeled U اتصال بین یک پردازنده و یک رسانه جانبی که انتقال داده را ممکن می سازد
channelled U اتصال بین یک پردازنده و یک رسانه جانبی که انتقال داده را ممکن می سازد
channeling U اتصال بین یک پردازنده و یک رسانه جانبی که انتقال داده را ممکن می سازد
channels U اتصال بین یک پردازنده و یک رسانه جانبی که انتقال داده را ممکن می سازد
channel U اتصال بین یک پردازنده و یک رسانه جانبی که انتقال داده را ممکن می سازد
symbolically U برنامه رفع اشکال که نمایش نشانهای متغیرها و محل ها را هم ممکن می سازد
herself U خود ان زن خودش را
to his own profit U بفایده خودش
in his own name U به اسم خودش
in his own hand writing U بخط خودش
in his own name U بخاطر خودش
in his own similitude U بصورت خودش
in his own similitude U مانند خودش
number one <idiom> U برای دل خودش
on/upon one's head <idiom> U برای خودش
it tells its own tale U از خودش پیداست
He is behind it . He is at the bottom of it. U زیر سر خودش است
She pressed the child to her side. U بچه را به خودش چسباند
Hear it in his own words. U از زبان خودش بشنوید
There he is in the flesh. there he is as large as life. U خودش حی وحاضر است
vicarious saccifice U خودش به جای دیگران
It is her all right. U خود خودش است
He shot himself. U او به خودش شلیک کرد.
his own car [car of his own] U خودروی خودش [مرد]
his hat cover his fanily U خودش است و کلاهش
She considers herself to be the mastermind. She thimks she knows it all. U خودش را عقل کل می داند
he pays his own money U پولش را خودش میدهد
He has got too big for his boots . He tends to swagger . It has gone to his head . U خودش را گه کرده است
presumptive instruction U دستور برنامه تغییر نکرده که پردازش میشود تا دستورات قابل اجرا را بدست آورد
He fabcies himself as a writer (author). U به خیال خودش نویسنده است
He fouled his reputation . U گند زد به آبرو ؟ حیثیت خودش
She is the center of attraction . U آن زن همه را بسوی خودش می کشد
She only thinks of her self . she is self – centered. U فقط بفکر خودش است
She looks after number one . she does herself well . نمیگذارد برای خودش بد بگذرد.
It is a gain . U اینهم خودش غنیمت است
It is the work of her enemies . U کار دست خودش داد
The letter is in his own handwriting . U نامه بخط خودش است
He lowered himself in the esteem of his friends. U خودش را از چشم دوستانش انداخت
all his g.are swans U غازهای خودش همه غوهستند
tin mordent U دندانه قلع [در رنگرزی] [که بیشتر اثر سفیدکنندگی داشته و رنگ های روشن را بوجود می آورد.]
super- U پیشرفت در سیستم نمایش گرافیکی استاندارد VGAکه renolution تا x پیکسل با میلیون ها رنگ را ممکن می سازد
wats U Service Telephone WidaArea سرویسی که تعدادنامحدودی از مکالمات را درناحیهای وسیع از یک نقطه به هر مکان مجاز می سازد
Internet U می را می سازد که اینترنت و اتصالات فروش را آماده میکند تا کاربران خصوصی به آنها دسترسی داشته باشند
cycle stealing U ناتوان سازد و پس ازان حافظه داخلی کامپیوتر دراختیار دستگاه قرار گیرد چرخه دزدی
Cambridge ring U استاندارد شبکه محلی برای وصل کردن چندین وسیله و کامپیوتر در یک اتصال حلقهای می سازد
He was quite a fellow in his day. U زمانی برای خودش آدمی بود
it pulls its weight U نسبت به سنگینی خودش خوب می کشد
One must uphold ones dignity. U احترام هر کسی دست خودش است
She was reading the book to herself. U کتاب را آهسته ( پیش خودش) می خواند
autoinoculation U تلقیح کسی با مایه بدن خودش
drafting U [کشش کلاف های پشم یا پنبه بوسیله دست یا ماشین که آن را بصورت نوارهای باریک و نهایتا نخ در آورد.]
unmodified instruction U دستور برنامه که مستقیماگ و بدون تغییرات اجرا میشود تا عملیاتی که باید انجام شود را بدست آورد
appleline U IB تبادل اطلاعات کندرا قادر می سازد تا باکامپیوترهای بزرگ شرکت یک دستگاه سخت افزاری که ریزکامپیوتر ACINTOSH
expanded memory system U ابزاری که حافظه اضافی در IBM PC قرار دارد را مدیریت میکند و برای برنامه ها آماده استفاده می سازد
ten key pad U مجموعهای مجزا از کلیدهای شماره گذاری شده از 0 تا 9روی یک صفحه کلید که واردکردن عدد را اسان می سازد
He went underground to avoid arrest. U او [مرد] خودش را غایم کرد تا دستگیرش نکنند.
autogamous U مربوط به لقاح یا باروری گل بوسیله گرده خودش
primes U عددی که فقط قابل قسمت به خودش و یک باشد
primed U عددی که فقط قابل قسمت به خودش و یک باشد
prime U عددی که فقط قابل قسمت به خودش و یک باشد
Being an actor has a certain amount of kudos attached to it. U بازیگر بودن خودش تا اندازه ای جلال دربردارد .
He's back to his usual self. U او [مرد ] دوباره برگشت به رفتار قدیمی خودش.
breezing U تمرین دادن اسب با سرعت دلخواه خودش
breezes U تمرین دادن اسب با سرعت دلخواه خودش
breezed U تمرین دادن اسب با سرعت دلخواه خودش
breeze U تمرین دادن اسب با سرعت دلخواه خودش
fricandeau U گوشت گوساله سرخ کرده درروغن خودش
self feeder U ماشینی که موادلازمه ازطرف خودش بدان میرسد
get what's coming to one <idiom> U هرکسی نوع رفتار را خودش رقم میزند
He is afraid of his own shadow. ازسایه خودش می ترسد . [خیلی ترسو است.]
hansardize U متوجه مذاکرات جلسه پیش خودش کردن
He did away with himself . U کلک خودش را کند ( خود کشی کرد )
He forced his way thru the crowd . U بزور خودش رااز میان جمعیت رد کرد
antigens U مادهای که در بدن ایجادعکس العمل علیه خودش میکند
multiplication U عملیات ریاضی که یک عدد را یک واحد به خودش اضافه میکند
She gave me her phone number , but I'll be blessed if I can remember it ! U شماره تلفن خودش را به من داد ولی مگریادم می آید !
twicer U حروف چینی که خودش هم چاپ کننده است دو مرده
automatic U آنچه خودش و بدون نیاز اپراتور کار میکند
automatics U آنچه خودش و بدون نیاز اپراتور کار میکند
A prophet is not without honour, save in his own c. <proverb> U یک پیامبر را همه جا ارج مى نهند جز در سرزمین و خانه خودش.
antigen U مادهای که در بدن ایجادعکس العمل علیه خودش میکند
give someone enough rope and they will hang themself <idiom> U به کسی طناب بدی تا راحت خودش دار بزند
voicing U کامپیوتر متصل به دستگاه تلفن که وقتی شخص آنجا نیست به تلفنهای او پاسخ میدهدو امکان ضبط پیام ها را بوجود می آورد.
voices U کامپیوتر متصل به دستگاه تلفن که وقتی شخص آنجا نیست به تلفنهای او پاسخ میدهدو امکان ضبط پیام ها را بوجود می آورد.
voice U کامپیوتر متصل به دستگاه تلفن که وقتی شخص آنجا نیست به تلفنهای او پاسخ میدهدو امکان ضبط پیام ها را بوجود می آورد.
I dare you to say it to his face. U خیلی راست می گویی ( اگه مردی ) جلوی خودش بگه
braking length U طول پارگی نخ [طولی از نخ که در اثر وزن خودش پاره شود]
He feels he must have the last word. U او فکر می کند که حتما باید حرف خودش را به کرسی بنشاند.
self- U فایل فشرده که حاوی برنامهای است که محتوای آن را از حالت فشرده در می آورد
dual U حافظه با دو مجموعه از داده و خط وط حافظه که ارتباطات بین CPU ها را ممکن می سازد
TCP U مین میکند. این پروتکل داده ها را به صورت بسته در می آورد و خطای آنها را بررسی میکند
What one loses on the swings one makes up on the r. <proverb> U آنچه کسى در بازى تاب از دست مى دهد روى بازى چرخ و فلک بدست مى آورد .
to bring somebody into line U زور کردن کسی که خودش را [به دیگران] وفق بدهد یا هم معیار بشود
media U زیر لایه در لایه اتصال داده از مدل شبکه OSI که دستیابی به رسانه ارسال را ممکن می سازد
ground section U بدنه و پیکر اصلی فرش [که از در هم رفتگی نخ های تار و پود بدست می آید و اسکلت فرش را بوجود می آورد.]
answered U سیگنال فرستاده شده توسط کامپیوتر گیرنده برای مشخص کردن خودش
answering U سیگنال فرستاده شده توسط کامپیوتر گیرنده برای مشخص کردن خودش
answers U سیگنال فرستاده شده توسط کامپیوتر گیرنده برای مشخص کردن خودش
Carrie is her own worst enemy, she's always falling out with people. U کری همیشه با همه بحث و جدل می کند و برای خودش دردسر می تراشد.
striking off the roll U اسم یک solicitor را به تقاضای خودش یا بعلت ارتکاب خطا از لیست وکلاحذف کردن
privacy U حق یک شخص برای کسترش دادن یا محدود کردن دستیابی به داده مربوط به خودش
answer U سیگنال فرستاده شده توسط کامپیوتر گیرنده برای مشخص کردن خودش
fractal <adv.> <noun> O شکل هندسی که در خودش تکرار میشود هر قدر که آنرا بزرگ کنید یک حالت دارد
The guest brings his own portion . <proverb> U مهمان روزى خود را با خود مى آورد .
microprocessor U قط عات واحد پردازش مرکزی روی یک قطعه مجتمع مجزا که در صورت ترکیب با حافظه و قط عات ورودی /خروجی یک ریزکامپیوتر می سازد
microprocessors U قط عات واحد پردازش مرکزی روی یک قطعه مجتمع مجزا که در صورت ترکیب با حافظه و قط عات ورودی /خروجی یک ریزکامپیوتر می سازد
powering U اصط لاح ریاضی برای بیان تعداد دفعاتی که یک عدد باید در خودش ضرب شود.
power U اصط لاح ریاضی برای بیان تعداد دفعاتی که یک عدد باید در خودش ضرب شود.
powers U اصط لاح ریاضی برای بیان تعداد دفعاتی که یک عدد باید در خودش ضرب شود.
powered U اصط لاح ریاضی برای بیان تعداد دفعاتی که یک عدد باید در خودش ضرب شود.
self compiling compiler U کامپایلری که به زبان اصلی خودش نوشته شده و قابلیت کامپایل کردن خود را نیز دارد
ambiguous U نام فایلی که برای یک فایل یکتا نام یکتایی ندارد و محل دهی فایل را مشکل می سازد
xmodem U یک پروتکل انتقال فایل غیرهمزمان برای کامپیوترهای شخصی که انتقال سالم فایل ها را از طریق سیستم تلفن اسان تر می سازد
qui facit per alium facit perse U کسی که کاری را بوسیله دیگری انجام بدهد خودش ان را انجام داده است
ISP U شرکتی که حاوی یکی از اتصالات داغی است که اتصالات اینترنت و فروش را ممکن می سازد تا کاربران خصوصی از طریق آن به اینترنت دستیابی داشته باشند
He has grown into a man . U برای خودش مردی شده ( بزرگ شده )
insitu U واقع در جای طبیعی خودش در جای خود
time U روش ترکیب چندین سیگنال به یک سیگنال ترکیبی سریع , هر سیگنال ورودی الگوبرداری میشود و نتیجه ارسال میشود , گیرنده سیگنال را مجدداگ می سازد
Recent search history Forum search
There is no search result on forum.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com