English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 209 (6 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
to make difficulties U ایراد گرفتن
find fault with <idiom> U ایراد گرفتن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
fuss U ایراد گرفتن خرده گیری کردن
fussed U ایراد گرفتن خرده گیری کردن
fusses U ایراد گرفتن خرده گیری کردن
fussing U ایراد گرفتن خرده گیری کردن
appose U موردانتقاد و ایراد قرار گرفتن رسیدگی کردن
run down <idiom> U انتقاد کردن ،ایراد گرفتن
to jump on somebody U به کسی پریدن [زود ایراد گرفتن از کاری که کرده شده یا چیزی که گفته شده]
Other Matches
protested U ایراد
protesting U ایراد
protests U ایراد
protest U ایراد
infliction U ایراد
induction U ایراد
inductions U ایراد
quotations U ایراد
quotation U ایراد
querying U ایراد
query U ایراد
queries U ایراد
queried U ایراد
objections U ایراد
adductor U ایراد
citations U ایراد
objection U ایراد
citation U ایراد
objcetionable U مورد ایراد
inductility U ایراد سراغاز
citing U ایراد کردن
cited U ایراد کردن
cites U ایراد کردن
fuddy-duddies U ایراد گیر
adducing U ایراد کردن
adduces U ایراد کردن
fuddy-duddy U ایراد گیر
adduced U ایراد کردن
adduce U ایراد کردن
cite U ایراد کردن
niggling U ایراد گیر
fussier U ایراد گیر
flawlessly <adv.> U بطور بی ایراد
deficiency U کسری ایراد
deficiencies U کسری ایراد
delivers U ایراد کردن
deliver U ایراد کردن
fussy U ایراد گیر
spotlessly <adv.> U بطور بی ایراد
fussiest U ایراد گیر
stainlessly <adv.> U بطور بی ایراد
fussiness U ایراد گیری کردن
inviolacy motive U انگیزه ایراد گریزی
batteries U ایراد ضرب و جرح
attempting to inflict injury U شروع به ایراد جرح
sea lawyer U ملوان ایراد گیر
battery U ایراد ضرب و جرح
He delivered a historic speech. U نطق تاریخی یی ایراد کرد
demurrer U ایراد عدم کفایت ادله
To refuse a criticism. To brush aside an objection. U ایراد واعتراضی رارد کردن
quote U ایراد کردن مظنه دادن
quotes U ایراد کردن مظنه دادن
the objection will not lie U ان ایراد وارد نخواهد بود
quoted U ایراد کردن مظنه دادن
Upon his arrival , he delinered a speech . U به محض ورود نطقی ایراد کرد
to spotlessly perform something U اجرا کردن چیزی بطور بی ایراد
demurs U ایراد بدون ورود در ماهیت بدوی
Any objections ? U فرمایشی بود ؟ ( ایراد یا اعتراضی دارید )
demur U ایراد بدون ورود در ماهیت بدوی
demurring U ایراد بدون ورود در ماهیت بدوی
demurred U ایراد بدون ورود در ماهیت بدوی
salutatorian U دانشجوی ایراد کننده نطق افتتاحیه جشن فارغ التحصیلی
to go easy on somebody [something] U خیلی ایراد نگرفتن [انتقادی نبودن] از کسی [در مورد چیزی]
to take medical advice U دستوراز پزشک گرفتن دستورطبی گرفتن
take in <idiom> U زود گرفتن ،مطالب را گرفتن
clam U بچنگال گرفتن محکم گرفتن
calebrate U جشن گرفتن عید گرفتن
clams U بچنگال گرفتن محکم گرفتن
to seal up U درز گرفتن کاغذ گرفتن
gripping U طرز گرفتن وسیله گرفتن
grips U طرز گرفتن وسیله گرفتن
gripped U طرز گرفتن وسیله گرفتن
slag U کفه گرفتن تفاله گرفتن
grip U طرز گرفتن وسیله گرفتن
demurrer U ایراد میکند که ادله ابرازی برای اقامه دعوی کافی نیست و بالنتیجه خود را به پاسخگویی دادخواست ملزم نمیداند
challenged U مورد اعتراض یا تردید قراردادن اعتراض و ایراد به عضویا اعضا هیات منصفه انتخاب شده
challenges U مورد اعتراض یا تردید قراردادن اعتراض و ایراد به عضویا اعضا هیات منصفه انتخاب شده
challenge U مورد اعتراض یا تردید قراردادن اعتراض و ایراد به عضویا اعضا هیات منصفه انتخاب شده
demurring U ایراد میکند که مدعی یا ادعای وی شرایط قانونی لازم را فاقد است . دراین حالت موضوع به دادگاه احاله میشود که تصمیم بگیرد که اصولا" خوانده ملزم به پاسخگویی دعوی هست یانه
demur U ایراد میکند که مدعی یا ادعای وی شرایط قانونی لازم را فاقد است . دراین حالت موضوع به دادگاه احاله میشود که تصمیم بگیرد که اصولا" خوانده ملزم به پاسخگویی دعوی هست یانه
demurred U ایراد میکند که مدعی یا ادعای وی شرایط قانونی لازم را فاقد است . دراین حالت موضوع به دادگاه احاله میشود که تصمیم بگیرد که اصولا" خوانده ملزم به پاسخگویی دعوی هست یانه
demurs U ایراد میکند که مدعی یا ادعای وی شرایط قانونی لازم را فاقد است . دراین حالت موضوع به دادگاه احاله میشود که تصمیم بگیرد که اصولا" خوانده ملزم به پاسخگویی دعوی هست یانه
charges U عهده وتعهد و الزامی که بر شخص باشد حقی که در مورد ملکی وجود داشته باشد خطابهای که رئیس محکمه پس از ختم دادرسی خطاب به هیات منصفه ایراد و ضمن خلاصه کردن شهادتهای داده شده مسائل قانونی لازم را برای ایشان تشریح میکند
charge U عهده وتعهد و الزامی که بر شخص باشد حقی که در مورد ملکی وجود داشته باشد خطابهای که رئیس محکمه پس از ختم دادرسی خطاب به هیات منصفه ایراد و ضمن خلاصه کردن شهادتهای داده شده مسائل قانونی لازم را برای ایشان تشریح میکند
To tell some one his fortune . U برای کسی فال گرفتن ( فال کسی را گرفتن )
hold U گرفتن
holds U گرفتن
retaken U پس گرفتن
capture U گرفتن
to station oneself U جا گرفتن
seize U گرفتن
retakes U پس گرفتن
tithes U ده یک گرفتن از
adeem U پس گرفتن
retake U پس گرفتن
corks U گرفتن
cork U گرفتن
wive U زن گرفتن
tithe U ده یک گرفتن از
seized U گرفتن
recapture U پس گرفتن
recaptured U پس گرفتن
overtaken U گرفتن
to take up U گرفتن
overtakes U گرفتن
skims U کف گرفتن از
skim U کف گرفتن از
skim U گرفتن کف
skimmed U کف گرفتن از
skimmed U گرفتن کف
unsay U پس گرفتن
skims U گرفتن کف
tong U گرفتن
get off the ground <idiom> U پا گرفتن
overtake U گرفتن
catch U گرفتن
recaptures U پس گرفتن
recapturing U پس گرفتن
to take a wife U زن گرفتن
seizes U گرفتن
to take fast hold of U گرفتن
to take one's stand U جا گرفتن
resumption U از سر گرفتن
to whisk away or off U گرفتن
captures U گرفتن
encumbered U گرفتن
encumbering U گرفتن
encumbers U گرفتن
withdraw U پس گرفتن
withdraws U پس گرفتن
accompany U دم گرفتن
accompanies U دم گرفتن
accompanied U دم گرفتن
puddles U گل گرفتن
encumber U گرفتن
wed U گرفتن
grab U گرفتن
grabbed U گرفتن
grabbing U گرفتن
grabs U گرفتن
acquiring U گرفتن
acquires U گرفتن
acquire U گرفتن
puddle U گل گرفتن
situate U جا گرفتن
lutes U گل گرفتن
accustom U خو گرفتن
accustoming U خو گرفتن
accustoms U خو گرفتن
renovate U از سر گرفتن
renovated U از سر گرفتن
renovates U از سر گرفتن
renovating U از سر گرفتن
flea U کک گرفتن
lute U گل گرفتن
reclaims U پس گرفتن
situates U جا گرفتن
situating U جا گرفتن
detract U گرفتن
detracted U گرفتن
detracting U گرفتن
detracts U گرفتن
reclaim U پس گرفتن
reclaimed U پس گرفتن
reclaiming U پس گرفتن
fleas U کک گرفتن
cease U گرفتن
retaking U پس گرفتن
takes U گرفتن
to get accustomed to U خو گرفتن [به]
to get used to U خو گرفتن [به]
take U گرفتن
To go bad and stink. U بو گرفتن
resume U از سر گرفتن
capturing U گرفتن
resuming U از سر گرفتن
resumes U از سر گرفتن
resumed U از سر گرفتن
retreats U پس گرفتن
retreating U پس گرفتن
To treat flippantly(lightly). U شل گرفتن
retrieves U پس گرفتن
retrieved U پس گرفتن
retrieve U پس گرفتن
ceasing U گرفتن
ceases U گرفتن
break out U در گرفتن
retreated U پس گرفتن
retreat U پس گرفتن
abating U اب گرفتن از
withdrawal U پس گرفتن
withdrawals U پس گرفتن
abates U اب گرفتن از
abated U اب گرفتن از
abate U اب گرفتن از
pushing U گرفتن
ceased U گرفتن
blinds U گرفتن
to nestle oneself U جا گرفتن
catch on U گرفتن
Recent search history Forum search
There is no search result on forum.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com