English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (14 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
charge U ایجاد مجدد بار در یک باتری که امکان شارژ مجدد دارد
charges U ایجاد مجدد بار در یک باتری که امکان شارژ مجدد دارد
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
NiMH U نوعی باتری قابل شارژ در laptop که امکان شارژ شدن بهتر از باتری Nicad دارد. شارژ آن سریع تر است و نگران حافظه نیست
dry cell battery U باتری ای که قابل شارژ مجدد نیست مقایسه شودباRechergeable Battery
retrain U ایجاد مجدد اتصال با کیفیت باتری وقتی که کیفیت خط خیلی بد باشد
ring U سیستم کامپیوتر راه دور که کاربر به تلفن آن یک بار تماس می گیرد و امکان شماره گیری , قط ع تماس ,انتظار و سپس بماس مجدد دارد.
replenished U شارژکردن مجدد باتری با الکتریسیته
replenishing U شارژکردن مجدد باتری با الکتریسیته
replenishes U شارژکردن مجدد باتری با الکتریسیته
replenish U شارژکردن مجدد باتری با الکتریسیته
re endorsement U پشت نویسی مجدد فهرنویسی مجدد
NiCad U نوعی باتری قابل شارژ در laptop که با باتری Nimh جایگزین شده است
write permit ring U چرخ نوار مغناطیسی که امکان نوشتن مجدد یا پاک کردن به نوارمیدهد
autos U امکان تکرار مجدد حرف در صورتی که کلید پایین نگه داشته شود
auto U امکان تکرار مجدد حرف در صورتی که کلید پایین نگه داشته شود
regenerated U 1-رسم مجدد تصویر روی صفحه نمایش تا قابل دیدن بماند. 2-دریافت سیگنال ها پردازش و رفع خطای آنها و پس ارسال مجدد آنها
regenerating U 1-رسم مجدد تصویر روی صفحه نمایش تا قابل دیدن بماند. 2-دریافت سیگنال ها پردازش و رفع خطای آنها و پس ارسال مجدد آنها
regenerates U 1-رسم مجدد تصویر روی صفحه نمایش تا قابل دیدن بماند. 2-دریافت سیگنال ها پردازش و رفع خطای آنها و پس ارسال مجدد آنها
regenerate U 1-رسم مجدد تصویر روی صفحه نمایش تا قابل دیدن بماند. 2-دریافت سیگنال ها پردازش و رفع خطای آنها و پس ارسال مجدد آنها
de scramble U سازمان دادن مجدد پیام یا سیگنالی که حالت نامناسب دارد
window U تنظیم بخشی از صفحه نمایش با مشخص کردن مختصات گوشههای آن که امکان نمایش موقت اطلاعات را میدهد و نیز امکان نوشتن مجدد روی اطلاعات قبلی ولی بدون تغییر اطلاعات محیط کاری
initialize U تنظیم مقادیر یا پارامترها یا خط وط کنترلی به مقادیر اولیه اش تا امکان شروع مجدد برنامه یا فرآیند را بدهد
resets U سیگنال الکتریکی که سیستم رابه وضعیت اولیه برمی گرداندوقتی که روشن شده بودونیازبه راه اندازی مجدد دارد
reset U سیگنال الکتریکی که سیستم رابه وضعیت اولیه برمی گرداندوقتی که روشن شده بودونیازبه راه اندازی مجدد دارد
refreshed U قطعه RAM پویا که مدار توکار دارد برای تولید سیگنالهای تنظیم که امکان باریابی داده هنگام قط ع برق میدهد بااستفاده از باتری پشتیبان
refreshes U قطعه RAM پویا که مدار توکار دارد برای تولید سیگنالهای تنظیم که امکان باریابی داده هنگام قط ع برق میدهد بااستفاده از باتری پشتیبان
refresh U قطعه RAM پویا که مدار توکار دارد برای تولید سیگنالهای تنظیم که امکان باریابی داده هنگام قط ع برق میدهد بااستفاده از باتری پشتیبان
DVD U درایو دیسک DVD که به کاربر امکان نوشتن , پاک کردن و نوشتن مجدد داده روی دیسک DVD میدهد
dat U سیستم ضبط صورت به صورت اطلاعات دیجیتال روی نوار مغناطیسی که تولید مجدد با کیفیت بالا دارد ونیز نوار با فرفیت بالا برای سیستم پشتیبانی
further U مجدد
reflorescence U مجدد
furthered U مجدد
further on U مجدد
renewed U مجدد
furthering U مجدد
furthers U مجدد
seconded U مجدد
seconding U مجدد
second U مجدد
seconds U مجدد
furthermore U مجدد
replenishes U پرکردن مجدد
rededication U تقدیم مجدد
re attachment U توقیف مجدد
reactivation U فعالیت مجدد
rededication U اهدا مجدد
recrystallization U تبلور مجدد
replenishing U پرکردن مجدد
reallocation U تخصیص مجدد
reapparition U فهور مجدد
recaption U توقیف مجدد
re establishment U تاسیس مجدد
recompile U کامپایل مجدد
replenishes U تدارک مجدد
reconversion U گرایش مجدد
reconveyance U اعاده مجدد
reconviction U محکومیت مجدد
recoupment U کسب مجدد
remarriage U ازدواج مجدد
resorption U مکیدن مجدد
reshipment U حمل مجدد
resale U حراج مجدد
replenished U پرکردن مجدد
rerun U اجرای مجدد
republication U انتشار مجدد
reporduce U تولید مجدد
reoccur U فهور مجدد
restart U شروع مجدد
replenish U پرکردن مجدد
replenish U تدارک مجدد
re claim U تقاضای مجدد
retread process U تعمیر مجدد
retransmission U ارسال مجدد
retransmission U مخابره مجدد
resurvey U بررسی مجدد
resupply U اماد مجدد
renegotiation U مذاکره مجدد
renascence U زندگی مجدد
reentrance U دخول مجدد
reenlistment U سربازگیری مجدد
reeducation U تربیت مجدد
reebtry U تملک مجدد
reebtry U دخول مجدد
reebtry U ورود مجدد
redirection U راهنمایی مجدد
remarriages U ازدواج مجدد
reexport U صادرات مجدد
reformat U فرمت مجدد
remotion U حرکت مجدد
replenished U تدارک مجدد
reinterpretation U تفسیر مجدد
reintegration U استقرار مجدد
reinsurance U بیمه مجدد
reinfection U عفونت مجدد
regeneracy U تولید مجدد
regelation U انجماد مجدد
subdivisions U تقسیم مجدد
replenishing U تدارک مجدد
reorganised U سازماندهی مجدد
resurgence U طغیان مجدد
redistribution U توزیع مجدد
repaint U رسم مجدد
redrew U رسم مجدد
redraws U رسم مجدد
redrawn U رسم مجدد
redrawing U رسم مجدد
redraw U رسم مجدد
rehearsals U تکرار مجدد
rehearsal U تکرار مجدد
regenerating U تولید مجدد
regenerates U تولید مجدد
regenerated U تولید مجدد
regenerate U تولید مجدد
reload U پر کردن مجدد
reload U بارکردن مجدد
reorganised U تشکیلات مجدد
revaluation U ارزیابی مجدد
revaluation U بهاگذاری مجدد
retrials U محاکمه مجدد
retrials U ازمایش مجدد
retrial U محاکمه مجدد
retrial U ازمایش مجدد
readjustments U سازگاری مجدد
readjustment U سازگاری مجدد
reloads U بارکردن مجدد
reloads U پر کردن مجدد
reloading U بارکردن مجدد
reloading U پر کردن مجدد
reloaded U بارکردن مجدد
reloaded U پر کردن مجدد
rearrangements U ترتیب مجدد
after shrinkage U انقباض مجدد
reversion U ترجمه مجدد
reproductions U تولید مجدد
reproduction U تولید مجدد
reinforcement U وضع مجدد
recurrences U رویدادن مجدد
recurrence U رویدادن مجدد
restatements U بیان مجدد
restatement U بیان مجدد
reassurances U اطمینان مجدد
recreations U خلق مجدد
recreation U خلق مجدد
re examination U بازپرسی مجدد
reconditioning U تعمیر مجدد
repayments U پرداخت مجدد
restoration U استقرار مجدد
re-examination U بازپرسی مجدد
rearrangement U ترتیب مجدد
reorganises U تشکیلات مجدد
reorganises U سازماندهی مجدد
reorganising U تشکیلات مجدد
reorganising U سازماندهی مجدد
reorganize U تشکیلات مجدد
reorganize U سازماندهی مجدد
crossecheck U مقابله مجدد
reorganized U تشکیلات مجدد
reorganized U سازماندهی مجدد
reassurance U اطمینان مجدد
reorganizes U تشکیلات مجدد
reorganizes U سازماندهی مجدد
reorganizing U تشکیلات مجدد
reorganizing U سازماندهی مجدد
repayment U پرداخت مجدد
subdivision U تقسیم مجدد
remanded U بازداشت مجدد
retaking U گرفتن مجدد
re-ran U نمایش مجدد
revisited U ملاقات مجدد
remands U بازداشت مجدد
rally U اجتماع مجدد
retake U گرفتن مجدد
remand U بازداشت مجدد
resale U فروس مجدد
reorganization U سازماندهی مجدد
remanding U بازداشت مجدد
retakes U گرفتن مجدد
comebacks U دستیابی مجدد
re-run U نمایش مجدد
re-running U نمایش مجدد
re-runs U نمایش مجدد
re-election U انتخاب مجدد
recounted U شمارش مجدد
comeback U دستیابی مجدد
retaken U گرفتن مجدد
recount U شمارش مجدد
rallied U اجتماع مجدد
rallies U اجتماع مجدد
recounting U شمارش مجدد
reorganization U تشکیلات مجدد
reissuing U چاپ مجدد
recounts U شمارش مجدد
revisits U ملاقات مجدد
revisit U ملاقات مجدد
revisiting U ملاقات مجدد
reissues U چاپ مجدد
reissue U چاپ مجدد
re election U انتخاب مجدد
reissued U چاپ مجدد
reenactment U اجرا یانمایش مجدد
column wise recalculation U محاسبه مجدد ستونی
rain check U بلیط مجانی یا مجدد
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com