English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
sentimentalization U ایجاد احساسات وعواطف
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
ActiveX U سیستمی که توسط ماکروسافت ایجاد شده برای ایجاد و توزیع برنامههای کوچک
heartbeats U احساسات
heartbeat U احساسات
sentiments U احساسات
emotions U احساسات
emotion U احساسات
soulful U پر از احساسات
enthusing U احساسات رابرانگیختن
enthuses U احساسات رابرانگیختن
impressive U برانگیزنده احساسات
rhapsodically U از روی احساسات
acold U بدون احساسات
rhapsodical U ناشی از احساسات
enthused U احساسات رابرانگیختن
enthuse U احساسات رابرانگیختن
schwarmerei U احساسات شدید
affecting U محرک احساسات
emotive U وابسته به احساسات
affect U احساسات برخورد
affects U احساسات برخورد
to gall a person's kibes U احساسات کسی را
heartstrings U احساسات عمیق
schwarmerei U احساسات افراطی
braced U تحریک احساسات
emotionless U عاری از احساسات
folkway U احساسات عمومی
nationallism U احساسات ملی
sentimentalize U با احساسات امیختن
brace U تحریک احساسات
d. of feeling U نازکی احساسات
internationalism U احساسات بین المللی
shake-ups U احساسات راتحریک کردن
soft spot for someone/something <idiom> U احساسات تندوتیز داشتن
heart goes out to someone <idiom> U ابراز احساسات کردن
fanatical U دارای احساسات شدید
seentimentally U از روی احساسات یا عاطفه
sexier U دارای احساسات شهوانی
self composed U مستولی بر احساسات خود
sexiest U دارای احساسات شهوانی
sexy U دارای احساسات شهوانی
sweep off one's feet <idiom> U بر احساسات فائق آمدن
pathetic U دارای احساسات شدید
unfeeling U بیحس فاقد احساسات
sensate U با احساسات درک کردن
religious sentiments U احساسات وعقاید مذهبی
neighbourly feelings U احساسات همسایگی همدردی
sentimentalism U گرایش بسوی احساسات
shake up U احساسات راتحریک کردن
fanatic U دارای احساسات شدید
fanatics U دارای احساسات شدید
sentimental U مبنی بر احساسات یا عقیده
sentimentality U گرایش بسوی احساسات
mush U احساسات بیش ازحد
shake-up U احساسات راتحریک کردن
sentimentally U از روی احساسات یاعاطفه
heartstring U عمیق ترین احساسات دل
sentient U حساس دستخوش احساسات
white-hot U دارای احساسات برانگیخته
white hot U دارای احساسات برانگیخته
your words offended her U سخنان شما به احساسات اوبرخورد
sectarianize U با احساسات و تعصبات مسلکی امیختن
pathognomic U وابسته به تشخیص ناخوشی یا احساسات
get a grip of oneself <idiom> U کنترل کردن احساسات شخصی
To play (trifle) with someones feeling. U با احساسات کسی بازی کردن
wear one's heart on one's sleeve <idiom> U نشان دادن تمام احساسات
high mind U با مناعت دارای احساسات بلند
close to home <idiom> U به احساسات شخصی نزدیک شدن
heart strings U عمیق ترین احساسات دل رشته هایاریسمانهای دل
soul-searching U بررسی دقیق احساسات وانگیزههای خود
soul searching U بررسی دقیق احساسات وانگیزههای خود
philanthropic feelings U احساسات بشر دوستانه و نوع پرستانه
wounded feelings U رنجش برخوردگی احساسات جریحه دار
tough minded U دارای فکر خشن وبدون احساسات
pornography U نقاشی یا عکس محرک احساسات جنسی
debunked U احساسات غلط و پوچ را ازکسی دور کردن
debunking U احساسات غلط و پوچ را ازکسی دور کردن
homosexuals U دارای احساسات جنسی نسبت به جنس موافق
debunk U احساسات غلط و پوچ را ازکسی دور کردن
soap operas U نمایشهای تلویزیونی یارادیویی پر احساسات وکم ارزش
soap opera U نمایشهای تلویزیونی یارادیویی پر احساسات وکم ارزش
homosexual U دارای احساسات جنسی نسبت به جنس موافق
passion U اشتیاق وعلاقه شدید احساسات تند وشدید
debunks U احساسات غلط و پوچ را ازکسی دور کردن
She has emotional entanglements (involvement ) . U گرفتاریهای احساسی دارد ( عشق ؟ احساسات وغیره )
eroticism U تحریک احساسات شهوانی بوسیله تخیل ویابوسایل هنری
slobbered U دارای احساسات بچگانه مثل بچه بوسیدن یاگریستن
slobbers U دارای احساسات بچگانه مثل بچه بوسیدن یاگریستن
slobber U دارای احساسات بچگانه مثل بچه بوسیدن یاگریستن
slobbering U دارای احساسات بچگانه مثل بچه بوسیدن یاگریستن
fiend U دارای احساسات شدید [دیوانه وار مشتاق یا علاقه مند]
his words injured my feelings U سخنایش بمن برخورد سخنانش احساسات مراجریحه دار کرد
oedipus complex U احساسات محبت امیزبچه نسبت به والدین جنس مخالف خود
parabiosis U برگشت ووقفه فعالیت حیاتی موجود فرونشستگی احساسات یافعالیت
oedipal U وابسته به احساسات و علائق کودکان 3 تا 6 ساله نسبت بوالدین جنس مخالف خود
demagogisme U استفاده نامشروع از احساسات حاد و تعصبات عوام و مردم کوچه و بازار به منظور وصول به اهداف سیاسی
erogenous U ارضاکننده تحریکات شهوانی و جنسی محرک احساسات جنسی
exhibitionism U نوعی انحرافات جنسی که دران شخص بوسیله نشان دادن الت جنسی خود احساسات شهوانی رافرومینشاند عریان گرائی
sexes U احساسات جنسی روابط جنسی
sex U احساسات جنسی روابط جنسی
approval by acclamation U تصویب به وسیله کف زدن وابراز احساسات این گونه تصویب زمانی مصداق پیدامیکند که مخالف جدی وجودنداشته باشد و طبعا" مسئله شمردن صاحبان اصوات تحسین امیز منتفی است
productions U ایجاد
production U ایجاد
generations U ایجاد
authorship U ایجاد
generation U ایجاد
origination U ایجاد
developments U ایجاد
constructions U ایجاد
construction U ایجاد
create U ایجاد
creates U ایجاد
creating U ایجاد
development U ایجاد
creations U ایجاد
creation U ایجاد
bridging U ایجاد پل
feelings indigenous to man U احساسات طبیعی انسان احساساتی که در انسان بومی یا طبیعی هستند
develops U ایجاد کردن
develop U ایجاد کردن
resonances U ایجاد طنین
resonance U ایجاد طنین
averaging U ایجاد میانگین
averages U ایجاد میانگین
averaged U ایجاد میانگین
lenticulation U ایجاد عدسی
polarization U ایجاد دو قطب
rake in the money <idiom> U ایجاد تعجب
housing U ایجاد مسکن
windowing U ایجاد پنجره
engender U ایجاد کردن
engendered U ایجاد کردن
engendering U ایجاد کردن
engenders U ایجاد کردن
mythopoeia U ایجاد افسانه
money creation U ایجاد پول
formed U ایجاد یک شکل
lactation U ایجاد شیر
form U ایجاد یک شکل
average U ایجاد میانگین
make waves <idiom> U ایجاد دردسر
lacrimation U ایجاد اشک
grounding U ایجاد زمین
contouring U ایجاد طرح
creation date U تاریخ ایجاد
creation of money U ایجاد پول
worker U ایجاد کننده
furunculosis U ایجاد کورک
surging U ایجاد موج
configure U ایجاد پیکربندی
obstructions U ایجاد مانع
isochronism U ایجاد همزمانی
irruption U ایجاد ناگهانی
obstruction U ایجاد مانع
stimulation U ایجاد محرک
hypnogenesis U ایجاد خواب
capital creation U ایجاد سرمایه
causer U ایجاد کننده
screeched U ایجاد کردن
stylization U ایجاد سبک
rainmaking U ایجاد باران
creating U ایجاد کردن
system generation U ایجاد سیستم
creates U ایجاد کردن
pupation U ایجاد شفیره
pustulation U ایجاد جوش
stockades U ایجاد مانع
create U ایجاد کردن
structuralization U ایجاد ساختمان
salivation U ایجاد بزاق
spiculation U ایجاد خار
screech U ایجاد کردن
amounts U ایجاد مجموعی از...
amounting U ایجاد مجموعی از...
amounted U ایجاد مجموعی از...
amount U ایجاد مجموعی از...
scandalization U ایجاد افتضاح
screeches U ایجاد کردن
screeching U ایجاد کردن
spermatogenesis U ایجاد نطفه
preclusion U ایجاد مانع
looping U ایجاد حلقه
territorialization U ایجاد ناحیه
constructed U ساختن یا ایجاد
pick and roll U ایجاد سد و چرخش
orogenesis U ایجاد کوه
originative U ایجاد کننده
originationu U ایجاد ابداع
construct U ساختن یا ایجاد
constructing U ساختن یا ایجاد
pitting U ایجاد حفره
wealth creation U ایجاد ثروت
forms U ایجاد یک شکل
stockade U ایجاد مانع
vacuolation U ایجاد حفره
constructs U ساختن یا ایجاد
obstructing U ایجاد مانع کردن
obstruct U ایجاد مانع کردن
mushroom U بسرعت ایجاد کردن
breaches U ایجاد شکاف کردن
breach U ایجاد شکاف کردن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com