English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
is it not U ایا چنین نیست
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
immunity U به طوری که توقیف و اعمال مجازات درمورد چنین ماموری ممکن نیست مگر به وسیله تحویل دادنش به دولت متبوع وی
that is not the case U مطلب چنین نیست
Never! Not at all !! By no means !There is no such thing at all . Nothing of the sort. Nothing doing. U ابدا"چنین چیزی نیست
Other Matches
methought U چنین بنظرم میرسد چنین می نماید
wellŠsuppose it is so U خوب فرض کنیم چنین باشد فرضا چنین باشد
All is not gold that glitters. <proverb> U هر آنچه میدرخشد طلا نیست(هر گردى گردو نیست).
winchester disk U دیسک سخت کوچک در یک واحد بسته که وقتی پر است یا لازم نیست , قابل جدا شدن از کامپیوتر نیست
step frame U استفاده از رشته ویدیویی به صورت یک فریم در هر لحظه برای زمانی که کامپیوتر قوی نیست یا آن قدر سریع نیست که تصاویر بلادرنگ را نشان دهد
transparent U برنامه کامپیوتری که بر کاربر واضح نیست یا هنگام اجرا توسط کاربر قابل مشاهده نیست
transparently U برنامه کامپیوتری که بر کاربر واضح نیست یا هنگام اجرا توسط کاربر قابل مشاهده نیست
leaving files open U به معنای اینکه فایل بسته نیست یا حاوی نشانه پایان فایل نیست .
his parentage isunknown U اصل و نسبتش معلوم نیست پدرو مادرش معلوم نیست کی هستند
so U چنین
i express my regret for it U که چنین شد
likewise U چنین
like this U چنین
it happened thaf U چنین
such U چنین
such U یک چنین
thus U چنین
sic U چنین
be it so U چنین باد
beit so U چنین باشد
methinks U چنین مینماید
exactly U چنین است
be it so U چنین باشد
who said so? U که چنین حرفی زد
the report goes U چنین گویند
there is a rumour that U چنین میگویند که
so said darius U چنین گفت ....
i was given to understand U چنین فهمیدم
i imagine he is my friend U چنین می پندارم
beit so U چنین باد
amen U چنین باد
secus U نه این چنین
such and such U چنین و چنان
it is past all hope U جای هیچ امیدواری نیست هیچ امیدی نیست
it follows that..... U چنین برمی اید که ....
i express my regret for it U پوزش میخواهم که چنین شد
what [some] people would call [may call] <adj.> U که چنین نامیده شده
meseems U چنین بنظرم میرسد
so called U که چنین نامیده شده
it look as if U چنین مینماید که گویی
in that case U حال که چنین است
so-called U که چنین نامیده شده
Fate had so decreed . I t was so destined . U قسمت چنین بود
methinks U بنظرم چنین میرسد
perhaps so U شاید چنین باشد
semble U چنین به نظر می رسد
ex-directory U شخصی که چنین شمارهای را دارد
so-and-so U اینکار وانکار چنین وچنان
so to speak U اگربتوان چنین چیزی گفت
such being the case U حال که چنین است دراینصورت
it promisews to be easy U چنین مینماید که اسان است
But fate decreed otherwise. U اما قسمت چنین بود .
scilicet U از این چنین استنباط میشود.....
so and so U اینکار وانکار چنین وچنان
is that so? U ایا وا قعا چنین است
i had never seen such a book U من هرگز چنین کتابی ندیده ام
coloratura U خوانندهای که همراه چنین آهنگی میخواند
I never saw anything like it. U من تا اکنون هرگز چنین چیزی را ندیده ام.
The story goes that … U آورده اند که (چنین روایت کنند )…
so to peaking U اگر بتوان چنین چیزی گفت
dedications U قصدایجاد چنین تاسیسی استنباط گردد
Such a thing does not exist at all . U چنین چیزی اصلا" وجود ندارد
coloraturas U خوانندهای که همراه چنین آهنگی میخواند
he pretended to be asleep U چنین وانمود کرد که خواب است
dedication U قصدایجاد چنین تاسیسی استنباط گردد
No such a thing has been stipulated in the contract. U درقرارداد چنین چیزی قید نشده است
Not on your life ! U هرگز توعمرم ( چنین کاری نخواهم کرد) !
It was inappropriate to make such a remark . U مناسبت نداشت چنین مطلبی اظهار گردد
sic U علامت چاپی بمعنی عمدا چنین نوشته شده
sick U علامت چاپی بمعنی عمدا چنین نوشته شده برانگیختن
sickest U علامت چاپی بمعنی عمدا چنین نوشته شده برانگیختن
to take action to prevent [stop] such practices U اقدام کردن برای اینکه از چنین شیوه هایی جلوگیری شود
the big three U ترومن و استالین وهم چنین به انگلستان امریکا و شوروی اطلاق میشود
The law prescribes a prison sentence of at least five years for such an offence. U قانون کم کمش پنج سال حکم زندان برای چنین جرمی تجویزمی کند.
this day six months U شش ماه بعد در چنین روزی جهت بیان امر غیر قابل وقوع بکار می رود
it is inexpedient to reply U پاسخ دادن مصلحت نیست پاسخ دادن مقتضی نیست
imperialism U استعمار طلبی سیاست مبتنی بر توسعه یک کشور تا حد یک امپراطوری ویا حفظ چنین قلمرویی درصورت وجود
cruelty U عقلا" قابل پیش بینی باشد . این چنین رفتاری معمولا" باعث صدورحکم طلاق میشود
This was the one time he did such a thing and it proved to have fateful consequences. U این تنها باری بود که او دست به چنین کاری زد و نتیجه اش فاجعه انگیز بود.
If so, you've only yourself to blame. U اگر چنین است، پس فقط تقصیر خودت است.
if so U اگر هست اگر چنین است
object code U خروجی یک کامپایلر یا اسمبلرکه خود کد ماشینی قابل اجرابوده یا برای پردازش بیشتربه منظور تولید چنین کدی مناسب است کد مقصود برنامه مقصود
bill of rights U منظور هرسندی است که در ان از حقوق و ازادیهای فردی و اجتماعی سخن به میان اید و معمولااین چنین سندی بعد ازانقلابات بزرگ و یا تغییررژیم و یا تغییر قانون اساسی وجود پیدا میکند
adder U مدار جمع دودویی که جمع دو ورودی را حساب میکند و خروجی وام گرفته را هم نشان میدهد ولی چنین ورودی ای را نمیپذیرد
adders U مدار جمع دودویی که جمع دو ورودی را حساب میکند و خروجی وام گرفته را هم نشان میدهد ولی چنین ورودی ای را نمیپذیرد
he takes no notice of it U نیست
Plug and Play U یچ نیست
It's not new. نو نیست.
storage U می نیست
aint U نیست
temporary storage U می نیست
isn't U نیست
he is not of our number U از ما نیست
secondary U نیست
auxiliary U نیست
auxiliaries U نیست
it is well enough U بد نیست
He is not man enough to do it . He is not the man for it . He hasnt got the guts to do it . U مردش نیست
it is nothing out of the way U غریب نیست
it is immaterial U چیزی نیست
it is unsuitable U مناسب نیست
it is unnecessary U لازم نیست
Such is not the case . That is not so. U اینطور نیست
that is wrong U درست نیست
it lies beyond his competence U در صلاحیت او نیست
It is not advisable . It is inexpedient. U صلاح نیست
it needs not U لازم نیست
it has escaped my remembrance U یاد نیست
it's only me U کسی نیست
it is not half bad U هیچ بد نیست
He goes on and on . He is most persistent . U ول کن معامله نیست
it is not in good workingorder U دایر نیست
It is all right . It is o. k. U طوری نیست
he is out of huomor U سر خلق نیست
he is not willing to go U نیست برود
There is no hot water U آب گرم نیست.
he is a bad husband U صرفه جو نیست
close the door please U اگرزحمت نیست
he is not in it U داخل نیست
he has nothing in him U کسی نیست
cold is merely privative U گرما نیست
no wonder <idiom> U تعجبی نیست
niet le fait U کار او نیست
no trouble U زحمتی نیست
dont mention it U چیزی نیست
no matter U چیزی نیست
no object U چیزی نیست
my health is tolerable U حالم بد نیست
he is none of my friends U او از دوستان من نیست
he is out of his senses U بهوش نیست
inextinct U نیست نشده
I dont remember ( recall ) . U یادم نیست
no sweat <idiom> U مشکلی نیست
ought not U شایسته نیست
if you please U اگرزحمت نیست
There is nothing wrong with you . You are all right . U هیچیت نیست
i do not have it in me U از من ساخته نیست
sacred cow <idiom> U چارهای نیست
he knows a thing or two U بی تجربه نیست
he is rather i. than sick U ناخوش نیست
It's not new. جدید نیست.
he is out of huomor U سر دماغ نیست
no hurry U عجلهای نیست
that depends U معلوم نیست
the ice is treach erous U یخ محکم نیست
you are written U حق با شما نیست
Nevermind! U مهم نیست !
thereis no end to it U انراپایانی نیست
needn't U لازم نیست
that is not it U این نیست
It cant be helped. U چاره ای نیست
there is no hurry U شتابی نیست
nihilism U نیست انگاری
static U که پویا نیست
to make no mention of U ذکری از ان نیست
there is no hurry U عجلهای نیست
He is nobody. He is a nonentity. U داخل آدم نیست
lightweights U آنچه سنگین نیست
i dont care a pin U مرا پروایی نیست
lightweight U آنچه سنگین نیست
It is not fair that . . . U آخر انصاف نیست که …
used U آنچه جدید نیست
if you dont object U اگر مانعی نیست
unwanted U آنچه لازم نیست
iam pretty well U نسبه حالم بد نیست
means are not a U وسایل فراهم نیست
There's more to come. <idiom> U این همش نیست.
I dont have the slightest(faintest)idea. U روحم خبردار نیست
he is not willing to go U مایل برفتن نیست
There is no room for doubt. U جای تردید نیست
It is beyond repair. It cannot be put right. U درست شدنی نیست
He couldnt care less. He doesnt give (care)a damn. U عین خیالش نیست
he is unable to speak U قادربسخن گفتن نیست
he is unequal to the task U مرد اینکار نیست
The subject under discrssion . U موضوعی که مطرح نیست
His honest is beyond question. U دردرستی اوحرفی نیست
you're telling me <idiom> U احتیاج نیست به من بگی
you need not fear U لازم نیست بترسید
She is romantically inclined. She i8s game. U از دو حال خارج نیست
i am out of sorts U حالم خوب نیست
i am out of sorts U خلقم بجا نیست
he is not of that stamp U ازان جنس نیست
The scales are not even . U ترازو میزان نیست
it is inadvisable to say that U گفتن ان مصلحت نیست
it is inadvisable to say that U گفتن ان مقتضی نیست
it is never the worse U هیچ بدتر نیست
it is never the worse U دیگر بدتر که نیست
it is not a picnic U کار اسانی نیست
it is not a to go tncre U رفتن انجامصلحت نیست
It is not economical. U مقرون به صرفه نیست.
it is unsatisfactory U رضایت بخش نیست
it is not subject to review U دران روا نیست
There are plenty of other fish in the sea. <idiom> <proverb> U آدم قحطی نیست.
it is not very hard U چندان سخت نیست
it is beyond retrieve U جبران پذیر نیست
It is not known yet . It is not settled yet . U هنوز معلوم نیست
He is a quitter . U مرد میدان نیست
He does not belong here. U جای ؟ واینجا نیست
It cant be all that bad. U نه بابا اینقدر هم بد نیست
isn't he there U ایا او اینجا نیست
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com