English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 180 (5 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
If so, you've only yourself to blame. U اگر چنین است، پس فقط تقصیر خودت است.
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
It's your own fault. U تقصیر خودت است.
You asked for it. You had it coming. U حقت بود ( خودت تقصیر داشتی )
It is for yours for keeps . U پیش خودت بماند ( مال خودت )
methought U چنین بنظرم میرسد چنین می نماید
wellŠsuppose it is so U خوب فرض کنیم چنین باشد فرضا چنین باشد
thyself U خودت
Dont be sI'lly . U خودت را لوس نکن
Take care of yourself! U مواظب خودت باش !
Don't be ridiculous! U خودت را مسخره نکن!
mind your own business U درفکر کار خودت باش
Why did you give away your business patern ? U چرا شریک خودت را لو دادی ؟
Roll the blanket round yourself. U پتو رابدور خودت بپیچ
You yourself said so. U تو خودت این حرف رازدی
I dare you tell her yourself . U اگر مردی خودت به او بگو؟
Don't act like you were clueless! U خودت را به کوچه علی چپ نزن!
Watch your health! U مواظب سلامتی خودت باش!
Dont let on that you know. U بروی خودت نیاور که موضوع رامیدانی
I dare you to tell him yourself . U اگر راست میگه خودت به اوبگه
It is your concern and yours alone. It is entirely up to you. U خودت می دانی وخودت ( خوددانی وخود )
Get a move on! U خودت را تکان بده! [اصطلاح روزمره]
Pick on someone your own size. U برو با هم قدهای خودت طرف بشو
It wI'll be a feather in your cap . U هر گلی بزنی بسر خودت زدی
Dont let yourself get into bad habits. U به چیز های بد خودت راعادت نده
So dont try to device yourself . U سعی نکن خودت را گول بزنی
Please oblige us by your presence . U با تشریف فرمایی خودت بر مامنت بگذارید
You yourself suggested it , didt you ? U مگر خودت نبودی که این پیشنهاد رادادی ؟
Watch yourself up on the roof. U مواظب خودت روی پشت بام باش.
It is yours for keeps . U این برای همیشه پیش خودت باشد
You are going to gain weight. if you let yourself go. U اگر جلوی خودت را نگیری چاق می شوی
Dont sidetrack the issue. U خودت را به کوچه علی چپ نزن ( وانمود به ندانستن )
It is for your own ears. U پیش خودت بماند ( بکسی چیزی نگه )
You are roasting yourself in front of the fire . U خودت را جلوی آتش که داری کباب می کنی
I'll cook your goose !I'll fix you good and proper ! U آشی برایت بپزم که خودت حظ کنی ( درمقام تهدید )
Bye and take care of yourself! [leaving phrase] U خداحافظ و مواظب خودت باش! [عبارت هنگام ترک ]
rob the cradle <idiom> U دوست شدن یا ازدواج با کسی که از خودت جوانتر است
i express my regret for it U که چنین شد
so U چنین
like this U چنین
likewise U چنین
it happened thaf U چنین
such U چنین
such U یک چنین
thus U چنین
sic U چنین
misdemeanors U تقصیر
wite U تقصیر
tortious U تقصیر
guilt U تقصیر
reproachless U بی تقصیر
irreprehensible U بی تقصیر
fault U تقصیر
offenceless U بی تقصیر
misdemeanour U تقصیر
pure of guilt U بی تقصیر
faulted U تقصیر
misdemeanours U تقصیر
sinless U بی تقصیر
faultless U بی تقصیر
niet culpable U بی تقصیر
errors U تقصیر
error U تقصیر
cleanhanded U بی تقصیر
innocent U بی تقصیر
raps U تقصیر
delinquency U تقصیر
blameless U بی تقصیر
faults U تقصیر
rap U تقصیر
guiltless U بی تقصیر
such and such U چنین و چنان
secus U نه این چنین
amen U چنین باد
so said darius U چنین گفت ....
the report goes U چنین گویند
who said so? U که چنین حرفی زد
exactly U چنین است
be it so U چنین باشد
i was given to understand U چنین فهمیدم
i imagine he is my friend U چنین می پندارم
there is a rumour that U چنین میگویند که
methinks U چنین مینماید
be it so U چنین باد
beit so U چنین باشد
beit so U چنین باد
fault U تقصیر اشتباه
It's her fault. [She is to blame for it.] [The blame lies with her.] U تقصیر [سر] او [زن] است.
offence U تقصیر حمله
offenses U تقصیر حمله
Don't put [lay] the blame on me! U تقصیر را نیانداز سر من!
culpable bankruptcy U ورشکستگی به تقصیر
faulted U تقصیر اشتباه
it is his fault U تقصیر اوست
clupable bankruptcy U ورشکستگی به تقصیر
commit a fault U تقصیر کردن
fraudvlent bank U ورشکسته به تقصیر
offense U تقصیر حمله
the fault lies with him U تقصیر با اوست
theory of fault U تئوری تقصیر
faults U تقصیر اشتباه
so called U که چنین نامیده شده
what [some] people would call [may call] <adj.> U که چنین نامیده شده
Fate had so decreed . I t was so destined . U قسمت چنین بود
meseems U چنین بنظرم میرسد
it follows that..... U چنین برمی اید که ....
it look as if U چنین مینماید که گویی
is it not U ایا چنین نیست
i express my regret for it U پوزش میخواهم که چنین شد
so-called U که چنین نامیده شده
methinks U بنظرم چنین میرسد
perhaps so U شاید چنین باشد
semble U چنین به نظر می رسد
in that case U حال که چنین است
that is not the case U مطلب چنین نیست
to bear the blame U تقصیر را به گردن گرفتن
wronging U تقصیر و جرم غلط
crime U تقصیر تبه کاری
wrong U تقصیر و جرم غلط
condonation U عفو تقصیر بخشایش
i may thank myself U تقصیر ازخودم بود
he put orlaid the blame me U تقصیر را به گردن من گذاشت
He is not to blame for this. U تقصیر او [مرد ] نیست.
wrongs U تقصیر و جرم غلط
To take the blame . U تقصیر را بگردن گرفتن
strict liability U مسئوولیت بدون تقصیر
to point the finger at somebody U تقصیر را سر کسی گذاشتن
animadvert U تعیین تقصیر ومجازات
If you try to cheat the bank, you wil be digging your own grave. U اگر سعی کنی بانک را گول بزنی، با دست خودت گورت را کنده ای.
But fate decreed otherwise. U اما قسمت چنین بود .
i had never seen such a book U من هرگز چنین کتابی ندیده ام
ex-directory U شخصی که چنین شمارهای را دارد
such being the case U حال که چنین است دراینصورت
scilicet U از این چنین استنباط میشود.....
so-and-so U اینکار وانکار چنین وچنان
so to speak U اگربتوان چنین چیزی گفت
it promisews to be easy U چنین مینماید که اسان است
is that so? U ایا وا قعا چنین است
Never! Not at all !! By no means !There is no such thing at all . Nothing of the sort. Nothing doing. U ابدا"چنین چیزی نیست
so and so U اینکار وانکار چنین وچنان
To put the blame some one . U تقصیر را بگردن کسی انداختن
condenser U الت تقصیر عدسی محدب
make somebody take the fall U تقصیر را به بگردن کسی انداختن
dedications U قصدایجاد چنین تاسیسی استنباط گردد
he pretended to be asleep U چنین وانمود کرد که خواب است
dedication U قصدایجاد چنین تاسیسی استنباط گردد
I never saw anything like it. U من تا اکنون هرگز چنین چیزی را ندیده ام.
The story goes that … U آورده اند که (چنین روایت کنند )…
Such a thing does not exist at all . U چنین چیزی اصلا" وجود ندارد
coloraturas U خوانندهای که همراه چنین آهنگی میخواند
coloratura U خوانندهای که همراه چنین آهنگی میخواند
so to peaking U اگر بتوان چنین چیزی گفت
leave (someone) holding the bag <idiom> U تقصیر راگردن کسی دیگری انداختن
Why should I take the blame? U چرا من باید تقصیر را به گردن بگیرم؟
to put the blame on somebody U تقصیر را سر کسی گذاشتن [اصطلاح مجازی]
gross negligence U تقصیر در نگهداری مال تعدی و تفریط
Not on your life ! U هرگز توعمرم ( چنین کاری نخواهم کرد) !
No such a thing has been stipulated in the contract. U درقرارداد چنین چیزی قید نشده است
It was inappropriate to make such a remark . U مناسبت نداشت چنین مطلبی اظهار گردد
to pass the buck <idiom> U مسئولیت ناخوشایند [تقصیر یا زحمت] را به دیگری دادن
to lay the blame on someone U تقصیر رابگردن کسی گذاشتن کسیرامسئول دانستن
to pass the buck to somebody U مسئولیت ناخوشایند [تقصیر یا زحمت] را به کسی دادن
sic U علامت چاپی بمعنی عمدا چنین نوشته شده
sick U علامت چاپی بمعنی عمدا چنین نوشته شده برانگیختن
sickest U علامت چاپی بمعنی عمدا چنین نوشته شده برانگیختن
to take action to prevent [stop] such practices U اقدام کردن برای اینکه از چنین شیوه هایی جلوگیری شود
the big three U ترومن و استالین وهم چنین به انگلستان امریکا و شوروی اطلاق میشود
Act your age [and not your shoe size] ! U به سن خودت رفتار بکن ! [مثل بچه ها رفتار نکن !]
He is seriously claiming [trying to tell us] that the problems are all the fault of the media. U او [مرد] به طور جدی ادعا می کند که همه مشکلات تقصیر رسانه ها است.
The law prescribes a prison sentence of at least five years for such an offence. U قانون کم کمش پنج سال حکم زندان برای چنین جرمی تجویزمی کند.
this day six months U شش ماه بعد در چنین روزی جهت بیان امر غیر قابل وقوع بکار می رود
imperialism U استعمار طلبی سیاست مبتنی بر توسعه یک کشور تا حد یک امپراطوری ویا حفظ چنین قلمرویی درصورت وجود
cruelty U عقلا" قابل پیش بینی باشد . این چنین رفتاری معمولا" باعث صدورحکم طلاق میشود
immunity U به طوری که توقیف و اعمال مجازات درمورد چنین ماموری ممکن نیست مگر به وسیله تحویل دادنش به دولت متبوع وی
This was the one time he did such a thing and it proved to have fateful consequences. U این تنها باری بود که او دست به چنین کاری زد و نتیجه اش فاجعه انگیز بود.
if so U اگر هست اگر چنین است
object code U خروجی یک کامپایلر یا اسمبلرکه خود کد ماشینی قابل اجرابوده یا برای پردازش بیشتربه منظور تولید چنین کدی مناسب است کد مقصود برنامه مقصود
bill of rights U منظور هرسندی است که در ان از حقوق و ازادیهای فردی و اجتماعی سخن به میان اید و معمولااین چنین سندی بعد ازانقلابات بزرگ و یا تغییررژیم و یا تغییر قانون اساسی وجود پیدا میکند
adders U مدار جمع دودویی که جمع دو ورودی را حساب میکند و خروجی وام گرفته را هم نشان میدهد ولی چنین ورودی ای را نمیپذیرد
adder U مدار جمع دودویی که جمع دو ورودی را حساب میکند و خروجی وام گرفته را هم نشان میدهد ولی چنین ورودی ای را نمیپذیرد
tacit collusion U حالتی که قیمت کالاهای دو کمپانی رقیب دران واحد بالا رود حتی درحالتی که چنین تبانی یی عملا" صورت نگرفته باشددادگاه ممکن است با توجه به قرینه بالا رفتن قیمت اقدامات بازدارنده را با قائل شدن به وجود ان معمول دارد
Recent search history Forum search
There is no search result on forum.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com