Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 207 (12 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
if necessary
U
اگر لازم باشد
if need be
U
اگر لازم باشد
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
charge
U
عهده وتعهد و الزامی که بر شخص باشد حقی که در مورد ملکی وجود داشته باشد خطابهای که رئیس محکمه پس از ختم دادرسی خطاب به هیات منصفه ایراد و ضمن خلاصه کردن شهادتهای داده شده مسائل قانونی لازم را برای ایشان تشریح میکند
charges
U
عهده وتعهد و الزامی که بر شخص باشد حقی که در مورد ملکی وجود داشته باشد خطابهای که رئیس محکمه پس از ختم دادرسی خطاب به هیات منصفه ایراد و ضمن خلاصه کردن شهادتهای داده شده مسائل قانونی لازم را برای ایشان تشریح میکند
discretionary
U
آنچه در صورت نیاز لازم و در صورت عدم نیاز زیادی باشد
second best theory
U
نظریه دومین ارجحیت . براساس این نظریه چنانچه یک یا چندشرط از شرایط لازم برای بهینه پارتو وجود نداشته باشد در این صورت رعایت شدن سایر شرایط لازم باقیمانده در ارجحیت ثانی قرار نخواهد گرفت
loom time
U
مدت زمان بافت
[از زمان چله کشی تا جدا کردن فرش بافته شده از دار و مبنای تعیین ساعات کار مفید، وقت حقیقی لازم جهت اتمام فرش و قیمت نسبی فرش می باشد.]
Other Matches
d , top concept
U
تدابیر لازم برای رساندن سطح اماد سکو به سطح لازم در جبهه
execution
U
1-زمان لازم برای اجرای یک برنامه یا مجموعه دستورات . 2-زمان لازم برای یک سیکل اجرا
binding
U
لازم الاجرا لازم
bindings
U
لازم الاجرا لازم
a closed mouth catches no flies
<proverb>
U
تا مرد سخن نگفته باشد عیب و هنرش نهفته باشد
moored mine
U
مینی که باسیم یا طناب به محل اتصال خود وصل شده باشد یا در اب معلق باشد
hottest
U
شبکه آهنی یا پوشش اطراف کامپیوتر که به منبع تغذیه وصل شده باشد و زمین نشده باشد
hotter
U
شبکه آهنی یا پوشش اطراف کامپیوتر که به منبع تغذیه وصل شده باشد و زمین نشده باشد
hot
U
شبکه آهنی یا پوشش اطراف کامپیوتر که به منبع تغذیه وصل شده باشد و زمین نشده باشد
escutcheon
U
سپری که دارای نشانهای نجابت خانوادگی باشد صفحهای که روی ان اسم چیزی نقش شده باشد سپرارم دار
hotbeds
U
بستر خاکی چمن که در اثر تخمیر ویابوسیله دیگری گرم شده باشد محل یا محیطی که دران رویش وپیشرفت سریع باشد
hotbed
U
بستر خاکی چمن که در اثر تخمیر ویابوسیله دیگری گرم شده باشد محل یا محیطی که دران رویش وپیشرفت سریع باشد
imperfect competition
U
حالتی است که در بازار عرضه بیش از یک فروشنده وجود نداشته باشد ووی بتواند روی قیمت کالای خود کنترل داشته باشد
open back
U
[نوعی فرش تخت باف که پود آن از پشت فرش کاملا مشخص باشد و بصورت حلقوی اطراف تار را در بر گرفته باشد.]
lapheld
U
کامپیوتر سبکی که قابل حمل باشد ولی نه آن قدر کوچک که به صورت جیبی باشد معمولا حاوی صفحه نمایش صفحه کلید و درایو دیسک است
laptop
U
کامپیوتر سبکی که قابل حمل باشد ولی نه آن قدر کوچک که به صورت جیبی باشد معمولا حاوی صفحه نمایش صفحه کلید و درایو دیسک است
wellŠsuppose it is so
U
خوب فرض کنیم چنین باشد فرضا چنین باشد
Zel-i Sultan vase
U
طرح گلدان ظل السلطان
[این طرح بصورت تکراری و قرینه شامل یک گلدان و دسته های گل می باشد و مربوط به زمان سلطنت قاجار می باشد.]
karachoph design
U
لچک ترنج کاراچف
[این طرح مربوط به همین شهر در جنوب تفلیس منطقه قفقاز می باشد که در آن ترنج بزرگ و هشت وجهی با چهار مربع در دو طرف آن می باشد و قدمت آن بیش از صد سال است.]
rool crush
U
اثر تاخوردگی
[فرش هایی که درست عدل بندی نشده و یا مدت طولانی بصورت چهارلا در انبار باشد پس از مفروش شدن در زمین برآمدگی هایی در محل تا دارد که اگر به شکستگی منجر نشده باشد پس از مدتی اصلاح می شود.]
incumbent
U
لازم با
incidents
U
لازم
intransitive
U
لازم
incident
U
لازم
irrevocable
U
لازم
requirement
U
لازم
necessary
U
لازم
incidental
U
لازم
obbligato
U
لازم
necessitous
U
لازم
obligatory
U
لازم
preequisite
U
لازم
incumbents
U
لازم با
needful
U
لازم
cobb doglas production function
U
ر کار بتوان کشش تولید نسبت به عامل سرمایه . اگرحاصلجمع کششهای فوق برابر 1 باشد تابع تولیدهمگن درجه 1 و مجموعه عوامل سرمایه و کار ثابت است و اگر بزرگتراز 1 باشدبازده کل صعودی و اگرکوچکتراز 1 باشد بازده کل نزولی است
qualifications
U
شرایط لازم
intransitive
U
فعل لازم
enforceable
U
لازم الاجرا
requisition
U
شرط لازم
to become a necessity
U
لازم شدن
to d. the need of
U
لازم ندانستن
require
U
لازم دانستن
sine qua non
U
شرط لازم
require
U
لازم داشتن
postulate
U
لازم دانستن
required
U
لازم داشتن
makings
U
شرایط لازم
requires
U
لازم داشتن
required
U
لازم دانستن
requirements
U
شرایط لازم
the needful
U
کار لازم
revocable
U
غیر لازم
requisitioning
U
شرط لازم
needing
U
لازم بودن
prerequisite
U
شرط لازم
needed
U
لازم بودن
quantum libet or placet
U
باندازه لازم
hard and fast
U
لازم الاجراء
need
U
لازم بودن
necessary and sufficient
U
لازم و کافی
necessary conditions
U
شرایط لازم
prerequisites
U
شرط لازم
assets
U
مواد لازم
superserviceable
U
بیش از حد لازم
requisitioned
U
شرط لازم
requisitions
U
شرط لازم
interdependent
U
لازم و ملزوم
needn't
U
لازم نیست
not binding
U
غیر لازم
intransitively
U
بطور لازم
postulated
U
لازم دانستن
unalterable
<adj.>
U
لازم الاجرا
the needful
U
اقدام لازم
indispensable
U
لازم الاجرا
i thought it necessary to
U
لازم دانستم که
correlative
U
لازم وملزوم
requisite
U
شرط لازم
induced drag
U
پسای لازم
ine horse
U
فاقداسباب لازم
folderol
U
غیر لازم
unalienable
<adj.>
U
لازم الاجرا
inevitable
<adj.>
U
لازم الاجرا
indispensable
<adj.>
U
لازم الاجرا
inalienable
<adj.>
U
لازم الاجرا
absolute
<adj.>
U
لازم الاجرا
hectic
U
دارای تب لازم
bindings
U
لازم الاجرا
binding
U
لازم الاجرا
correlative
U
لازم و ملزوم
due
U
لازم مقرر
postulates
U
لازم دانستن
optimum
U
درجه لازم
it is unnecessary
U
لازم نیست
it needs not
U
لازم نیست
imperative
U
لازم الاجرا
time frames
U
مدت لازم
time frame
U
مدت لازم
requiring
U
لازم داشتن
requires
U
لازم دانستن
postulating
U
لازم دانستن
requiring
U
لازم دانستن
integral part
U
جزء لازم
imperatives
U
لازم الاجرا
irrevocable contract
U
عقد لازم
avaiiability
U
شرط یا صفت لازم
bounden duty
U
وفیفه واجب یا لازم
unwanted
U
آنچه لازم نیست
ineligibility
U
فقدان شرایط لازم
needle point to say
U
لازم نیست بشمابگویم که
it askes for attention
U
توجه لازم دارد
wanted
U
خواستن لازم داشتن
provisions
U
وسایل لازم توشه ها
enforceable document
U
سند لازم الاجرا
it needs to be done carefully
U
اینکارتوجه لازم دارد
it is required that
U
لازم یا مقر ر است که
supplies
U
مواد وتجهیزات لازم
it is necessary for him to go
U
لازم است برود
hydration water
U
اب لازم برای ابش
want
U
خواستن لازم داشتن
To make the necessary arrangements.
U
ترتیبات لازم را دادن
raptatorial
U
لازم برای شکار
raptatory
U
لازم برای شکار
irrevocable
U
لازم بائن بلاعزل
you need not fear
U
لازم نیست بترسید
you are required to
U
لازم است شما
unqualified
U
فاقد شرایط لازم
sine qua non
U
امر لازم لاینفک
needlessly
U
بطور غیر لازم
ineligible
U
فاقد شرایط لازم
qualified
U
دارای شرایط لازم
quantum libet or placet
U
بمقداری که لازم است
hurdle rate of return
U
نرخ بازده لازم
possessing the necessary qualifications
U
واجد شرایط لازم
necessary condition
U
شرط لازم
[ریاضی]
correlative with each other
U
لازم و ملزوم یکدیگر
cut the mustard
<idiom>
U
به حد استاندارد لازم رسیدن
shaggy ugs
U
فرش های با پرز بلند
[این گونه فرش علاوه بر داشتن پرز بلند در سطح فرش، دارای مقداری پرز در پشت فرش نیز می باشد و در مناطق سردسیر بافته می شود تا گرم بوده و عایق سرما در کف اتاق باشد.]
requiring
U
نیاز داشتن لازم بودن
requires
U
نیاز داشتن لازم بودن
A human being should have humanity .
<proverb>
U
آدمى را آدمیت لازم است .
inseparable preposition
U
حرف اضافه لازم یا جدانشدنی
Is my presence absolutely necessary?
U
آیا حضور من لازم است؟
duly
U
حسب الوفیفه بقدر لازم
I'll need a plot of land .
U
یک قطعه زمین لازم دارم
quorum
U
اکثریت لازم برای مذاکرات
It needs to be said that ...
U
لازم هست که گفته بشه که ...
draw weight
U
نیروی لازم برای کشیدن زه
fall due
U
لازم التادیه شدن دین
do the necessary
U
اقدام لازم بعمل اورید
wanted clerks
U
دبیر یا نویسنده لازم است
climate for growth
U
شرایط لازم برای رشد
self execuiting
U
دارای ماده لازم الاجرا
pre condition
U
شرط لازم الاجرای قبلی
needed
U
نیازمندی احتیاج لازم داشتن
needing
U
نیازمندی احتیاج لازم داشتن
provision
U
اذوقه تدارکات وسایل لازم
disqualifying
U
فاقد شرایط لازم دانستن
pocket judgment
U
سند قطعی لازم الاجرا
disqualified
U
فاقد شرایط لازم دانستن
disqualifies
U
فاقد شرایط لازم دانستن
disqualify
U
فاقد شرایط لازم دانستن
need
U
نیازمندی احتیاج لازم داشتن
magic number
U
امتیاز لازم برای قهرمانی
required
U
نیاز داشتن لازم بودن
require
U
نیاز داشتن لازم بودن
mantling
U
مواد لازم برای پوشش
denial
U
تابع منط قی که نتیجه آن نادرست است وقتی همه ورودی ها درست باشد و درست است اگر ورودی نادرست باشد
denials
U
تابع منط قی که نتیجه آن نادرست است وقتی همه ورودی ها درست باشد و درست است اگر ورودی نادرست باشد
operate
U
کل زمان لازم برای انجام یک کار
operated
U
کل زمان لازم برای انجام یک کار
Reforms are needed in various directions.
U
تغییراتی ؟ رجهات گوناگون لازم است
decision tree
U
اقدامات لازم جهت تصمیم گیری
check out time
U
زمان لازم برای تخلیه محل
light is necessary to life
U
روشنایی برای زندگی لازم است
undercool
U
خیلی کمتر از میزان لازم سردکردن
operates
U
کل زمان لازم برای انجام یک کار
barrier material
U
مواد لازم برای ساختن موانع
products
U
ول مواد لازم برای تولید یک محصول
check out time
U
زمان لازم برای ازمایش یک وسیله
undermanned
U
دارای نفرات کمتر از میزان لازم
access time
U
زمان لازم برای پاسخگویی کامپیوتر
i paid his d. wages
U
مزد او را انچه لازم بود دادم
product
U
ول مواد لازم برای تولید یک محصول
precaution
U
درنظرگرفتن احتیاط و جنبههای تامینی لازم
precautions
U
درنظرگرفتن احتیاط و جنبههای تامینی لازم
legislation
U
مجلس مقننه قانون لازم الاجرا
There's no need to elaborate.
U
لازم نیست که شما در ادامه چیزی بگید.
canonical time unit
U
زمان لازم برای طی مسافتی معادل یک رادیان
storage
U
فضای لازم برای ذخیره سازی داده
cycle time
U
مدت لازم جهت انجام کارهای دوره
engineered performance
U
زمان لازم برای اتمام یک واحد از کار
aircraft role equipment
U
تجهیزات لازم برای انجام ماموریت هواپیما
aircraft mission equipment
U
وسایل لازم برای انجام ماموریت هواپیما
cross that bridge when you come to it
<idiom>
U
[به حل یک مشکل زمانی اقدام کن که لازم باشه و نه قبلش]
nuptias non concubitus , sedconsensus ,
U
قصدنکاح لازم است نه فقط با هم زندگی کردن
compacting
U
فرمول کاهش حجم لازم برای یک متن
to e. upon acovnt book
U
همه اقلام لازم رادردفترحساب وارد کردن
compacted
U
فرمول کاهش حجم لازم برای یک متن
duration
U
براوردی از زمان لازم جهت انجام یک فعالیت
developments
U
زمان لازم برای توسعه محصول جدید
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com