English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (7 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
We have to stem the ride of emigration if our economy is to recover. U اگر قرار است اقتصادمان رشد کند باید جلوی رشد مهاجرت را بگیریم.
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
Babies should be classified as antidepressants. U نوزادان را باید در گروه داروهای ضد افسردگی قرار داد.
exodus U مهاجرت مهاجرت دسته جمعی
we must winnow away the refuse U بگیریم
We should not have lost sight of the fact that ... U ما نباید فراموش می کردیم در نظر بگیریم که ..
masks U طرح مدار مجتمع که برای معرفی الگویی که باید روی قطعه نیمه هادی قرار بگیرد به کار می رود
mask U طرح مدار مجتمع که برای معرفی الگویی که باید روی قطعه نیمه هادی قرار بگیرد به کار می رود
addresses U قرار دادن محل داده در باس آدرس برای مشخص کردن کلمهای در حافظه یا رسانه ذخیره سازی که باید به آن دستیابی شود
address U قرار دادن محل داده در باس آدرس برای مشخص کردن کلمهای در حافظه یا رسانه ذخیره سازی که باید به آن دستیابی شود
addressed U قرار دادن محل داده در باس آدرس برای مشخص کردن کلمهای در حافظه یا رسانه ذخیره سازی که باید به آن دستیابی شود
arrested U جلب کردن توقیف کردن جلوی ادامه جریان دادرسی و علی الخصوص صدور حکم دادگاه را با حکم یا قرار همان دادگاه گرفتن
arrest U جلب کردن توقیف کردن جلوی ادامه جریان دادرسی و علی الخصوص صدور حکم دادگاه را با حکم یا قرار همان دادگاه گرفتن
arrests U جلب کردن توقیف کردن جلوی ادامه جریان دادرسی و علی الخصوص صدور حکم دادگاه را با حکم یا قرار همان دادگاه گرفتن
double coincidence of wants U زیرا هرطرف مبادله باید کالائی را به بازار عرضه کند که طرف دیگر مبادله به ان نیاز دارد ونیز شرایط مبادله باید موردتوافق طرفین مبادله باشد
colonization U مهاجرت
immigration U مهاجرت
migration U مهاجرت
emigration U مهاجرت
emigration U مهاجرت از .....
flight U مهاجرت
immigration U مهاجرت از .....
immigrated U مهاجرت کردن
immigrate U مهاجرت کردن
immigrates U مهاجرت کردن
immigrating U مهاجرت کردن
emigrate U مهاجرت کردن
emigrate U مهاجرت کردن از .....
emigrated U مهاجرت کردن
migrate U مهاجرت کردن
intermigration U مهاجرت ازدوسو
visitational U مهاجرت موسمی
flight of capital U مهاجرت سرمایه
migratory U مهاجرت کننده
emigration U مهاجرت به خارج
migration of ions U مهاجرت یونها
migrates U مهاجرت کردن
to expatriate oneself U مهاجرت کردن
migrated U مهاجرت کردن
migrating U مهاجرت کردن
migratory U وابسته به مهاجرت
transplant U مهاجرت کردن
colonizing U مهاجرت کردن
colonises U مهاجرت کردن
colonized U مهاجرت کردن
colonize U مهاجرت کردن
electromigration U مهاجرت الکتریکی
colonising U مهاجرت کردن
transplanted U مهاجرت کردن
colonised U مهاجرت کردن
remigrate U از مهاجرت برگشتن
immigration U مهاجرت بداخل
visitation U مهاجرت موسمی
transplanting U مهاجرت کردن
visitations U مهاجرت موسمی
emigrated U مهاجرت کردن از .....
colonizes U مهاجرت کردن
emigrates U مهاجرت کردن
emigrates U مهاجرت کردن از .....
emigrating U مهاجرت کردن
emigrating U مهاجرت کردن از .....
transplants U مهاجرت کردن
accent mark U علامتی که پس ازیک نت قرار میگیرد و نشان میدهد که نت در چه گامی قرار دارد
alignments U میخی که در سوراخی قرار می دهند تا دو وسیله متوازن قرار بگیرند
alignment U میخی که در سوراخی قرار می دهند تا دو وسیله متوازن قرار بگیرند
posturing U چگونگی طرز ایستادن یا قرار گرفتن قرار دادن
postures U چگونگی طرز ایستادن یا قرار گرفتن قرار دادن
posture U چگونگی طرز ایستادن یا قرار گرفتن قرار دادن
postured U چگونگی طرز ایستادن یا قرار گرفتن قرار دادن
crude migration rate U نرخ خام مهاجرت
international migration U مهاجرت بین المللی
demography U مطالعه مهاجرت جمعیت
rural urban migration U مهاجرت از روستا به شهر
diadromous U مهاجرت کننده از اب شیرین بدریا
to emigrate [to] U مهاجرت کردن [به] [به کشور دیگررفتن]
refusenik U کسی که درخواست مهاجرت او رد شده است
to be registered as an alien U در اداره مهاجرت ثبت شده بودن
refuseniks U کسی که درخواست مهاجرت او رد شده است
exodus U مهاجرت بنی اسرائیل از مصربه کنعان
refusniks U کسی که درخواست مهاجرت او رد شده است
passanger U شاهین وحشی جوان را هنگام مهاجرت گرفتن
transmigrant U که در ضمن مهاجرت ازکشورخودبکشور دیگرازکشورسومی گذر میکند
surface mount technology U روش ساخت تختههای مدار که قط عات الکترونیکی مستقیماگ روی سطح تخته قرار دارند به جای اینکه در سوراخها قرار بگیرد و در آن محل جا شوند
forty niner U شرکت کننده در مهاجرت سال 9481 بکالیفرنیا درجستجوی طلا
feont U جلوی
frontward U جلوی
former U جلوی
writ of error U قرار یا حکم دادگاه که متضمن تصحیح اشتباه موجود در حکم یا قرار قبلی است
sincipital U واقع در جلوی سر
at the fore U در جلوی کشتی
before my very eyes U جلوی چشمهایم
forward U جلوی گستاخ
in the way U جلوی راه
forwarded U جلوی گستاخ
fore U جلوی درجلو
prior U پیشین جلوی
fore U جلوی قایق
windshield U شیشه جلوی اتومبیل
ackermanaxle U محور جلوی اتومبیل
afterleech U بادبان جلوی قایق
windshields U شیشه جلوی اتومبیل
to get in the way U جلوی راه را گرفتن
anticum U جرز جلوی معبد
deck U سکوی جلوی تانک
bows U قسمت جلوی قایق
bowing U قسمت جلوی قایق
bowed U قسمت جلوی قایق
bow U قسمت جلوی قایق
decked U سکوی جلوی تانک
prowords U کلمات جلوی جملات
cambers U انحنای جلوی اسکی
bowling crease U خط موازی جلوی پایه ها
foresheets U فضای جلوی قایق
camber U انحنای جلوی اسکی
decks U سکوی جلوی تانک
front mud guard U گلگیر جلوی اتومبیل
forward area U منطقه جلوی رزم
wind screen U شیشه جلوی اتومبیل
under one's nose <adv.> U جلوی چشم کسی
forward echelon U رده جلوی نبرد
head sail U بادبان جلوی دکل
nose spray U بسکهای جلوی گلوله
Get out of my sight! <idiom> U از جلوی چشمم دور شو!
Get out of my face! <idiom> U از جلوی چشمم دور شو!
front wing U گلگیر جلوی اتومبیل
to stop the bus U جلوی اتوبوس را گرفتن
googol U عدد یک با صد صفر در جلوی ان
I walked past the shop ( store ) . U از جلوی فروشگاه گذشتم
jib U بادبان سه گوشه جلوی دکل
to bridle one's own tongue U جلوی زبان خودرا گرفتن
to block [hold up] (the) traffic U جلوی رفت و آمد را گرفتن
foreshore U لبه جلوی ساحل دریا
jibbing U بادبان سه گوشه جلوی دکل
front wheel suspension U اویزش چرخهای جلوی اتومبیل
foreshores U لبه جلوی ساحل دریا
metopon U قسمت جلوی زائده جلومغز
to nip something in the bud U از ابتدا جلوی چیزی را گرفتن
forwards U سه بازیگر جلوی تور والیبال
jibbed U بادبان سه گوشه جلوی دکل
nip in the bud <idiom> U از ابتدا جلوی چیزی را گرفتن
To teach grandma to suck eggs. U جلوی لوطی معلق زدن
forebody U بدنه قسمت جلوی ناو
forward bow spring U فنر جلوی سینه کشتی
Accidents wI'll happen . U جلوی اتفاق رانتوان گرفت
hold one's fire <idiom> U جلوی زبان خود را گرفتن
To keep prices down. U جلوی افزایش قیمتها را گرفتن
foresail U بادبان سه گوش در جلوی دکل
jibs U بادبان سه گوشه جلوی دکل
classify U در یک کلاس قرار دادن یا در زیر مجموعههای مختلف قرار دادن
classifies U در یک کلاس قرار دادن یا در زیر مجموعههای مختلف قرار دادن
classifying U در یک کلاس قرار دادن یا در زیر مجموعههای مختلف قرار دادن
washed U حرکت غیرمجاز جلوی قایق دیگر
anti dazzle vizor U سایه بان شیشه جلوی اتومبیل
wash U حرکت غیرمجاز جلوی قایق دیگر
Drop me by the phone booth. U مرا جلوی کیوسک تلفن پیاده کن
fore and aft U واقع درطول کشتی جلوی و عقبی
It took place under my very eyes. U درست جلوی چشمم اتفاق افتاد
panels U قسمت جلوی پیشخوان اتومبیل وهواپیماوغیره
foreland U زمین جلوی موضع دماغه سنگر
to block [to block up] [to clog] [to clog up] something U جلوی جریان [ریزش] چیزی را گرفتن
to get in somebody's way U جلوی راه کسی [چیزی] را گرفتن
He doesnt smok in front of (in the presence of)his father. U جلوی پدرش سیگار نمی کشد
washes U حرکت غیرمجاز جلوی قایق دیگر
Come and get warm by the fire . U بیا جلوی آتش که گرم بشوی
There is nothing to prevent me. U هیچی نمیتونه جلوی منو بگیره.
panel U قسمت جلوی پیشخوان اتومبیل وهواپیماوغیره
He parked the car right in front of the garage. U درست جلوی گاراژ اتومبیل را پارک کرد
head up U بردن قسمت جلوی قایق بسمت باد
Drop me off in front of the train station! U من را جلوی ایستگاه راه آهن پیاده کنید!
to bolt somebody out U [با قفل کردن] جلوی راه کسی را گرفتن
head off U دور کردن قسمت جلوی قایق از باد
tack U گوشه پایینی و جلوی بادبان طولی ناو
It is never too late to mend. U هر کجا که جلوی ضرر رابگیری منفعت است
leading point U نقطه نشانه روی در جلوی هدف متحرک
tacks U گوشه پایینی و جلوی بادبان طولی ناو
tacked U گوشه پایینی و جلوی بادبان طولی ناو
mizzen staysail U بادبان روی سیم جلوی دکل فرعی
You are going to gain weight. if you let yourself go. U اگر جلوی خودت را نگیری چاق می شوی
You are roasting yourself in front of the fire . U خودت را جلوی آتش که داری کباب می کنی
hold one's tongue <idiom> U جلوی زبان خود را گرفتن،ساکت ماندن
tacking U گوشه پایینی و جلوی بادبان طولی ناو
head down U دور کردن قسمت جلوی قایق از باد
fore check U جلوگیری از مدافع در منطقه دفاعش جلوی تور
ante-choir U [فضای خالی جلوی تریبون دسته همسرایان در کلیسا]
zero stage U طبقه معمولی اضافی که به جلوی کمپرسورخطی اضافه میشود
muzzle boresight U حلقه تار موی محوریابی جلوی لوله توپ
to swat the ball away U با ضربه سخت جلوی توپ را گرفتن [دربازه بان]
center of gravity envelope U تصویر نموداری محدوده عقب و جلوی تغییرات مجازگرانیگاه
to let rip U حرف بدون جلوی خود را گرفتن زدن [اصطلاح روزمره]
I dare you to say it to his face. U خیلی راست می گویی ( اگه مردی ) جلوی خودش بگه
course line shot U تیری که درخط حرکت هدف و به جلوی ان اصابت کرده باشد
balanced control surfaces U سطوح فرامین اصلی دارای قسمت دیگری در جلوی خط لولا
countershaft U محور رابطه در یک رشته محور که بین محور ومتحرک قرار می گیرد تا نسبت سرعت زیادی را بوجود اوردو یا در محلی قرار گیرد که در ان اتصال مستقیم مشکل باشد
nose gear U قسمت جلوی ارابه فرود ازنوع تری سیکل صرفنظر ازفاصله ان تا دماغه
intermediate area U منطقه واسطه دیدبانی رادار منطقهای به عمق 2 تا 01هزار متر در جلوی لشگر
piezoelectric U ویژگی برخی کریستالها که به هنگام اعمال ولتاژ به انهاتحت فشار قرار می گیرند یابه هنگام قرار گرفتن درمعرض فشار مکانیکی یک ولتاژ تولید می کنند
seen fire U اتش مداوم و دیدبانی شده پدافند هوایی که روی سبقت معین در جلوی هواپیما اجرامیشود
antistatic mat U پوششی در قسمت جلوی یک دستگاه مانند یک واحد دیسک که به حالت سکون حساس است لایی ناایستا
moustaches U سطوح ایرودینامیکی که درقسمت جلوی هواپیمای مافوق صوت با بال دلتا شکل و با زاویه حمله زیاد نصب میگردند
redout U قرمز شدن یا سرخ شدن میدان دید یا جلوی چشم انسان
observer U نافر عینی نافر یا مشاهده کننده دیدبان جلوی توپخانه
observers U نافر عینی نافر یا مشاهده کننده دیدبان جلوی توپخانه
Recent search history Forum search
There is no search result on forum.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com