English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (35 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
partition U اپارتمان تقسیم به بخشهای جزء کردن
partitions U اپارتمان تقسیم به بخشهای جزء کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
compartmentalising U به بخشهای کوچکتر تقسیم کردن
compartmentalises U به بخشهای کوچکتر تقسیم کردن
compartmentalized U به بخشهای کوچکتر تقسیم کردن
compartmentalised U به بخشهای کوچکتر تقسیم کردن
compartmentalizing U به بخشهای کوچکتر تقسیم کردن
compartmentalize U به بخشهای کوچکتر تقسیم کردن
compartmentalizes U به بخشهای کوچکتر تقسیم کردن
segments U قطعه قطعه کردن به بخشهای مختلف تقسیم کردن
segment U قطعه قطعه کردن به بخشهای مختلف تقسیم کردن
multiplex U روش تقسیم که بخشهای زمان را طبق نیاز به سیگنالهای اختصاص میدهد
segments U تقسیم یک برنامه طولانی به بخشهای کوچکتر که بعداگ در صورت نیاز قابل فراخوانی هستند
segment U تقسیم یک برنامه طولانی به بخشهای کوچکتر که بعداگ در صورت نیاز قابل فراخوانی هستند
fragmentation U حافظه اختصاص یافته به چندین فایل که به بخشهای آزاد و کوچکتری تقسیم میشود و آن قدر کوچک هستند که قابل استفاده نیستند ولی کلا فضای زیادی اشغال می کنند
subdivide U بقسمتهای جزء تقسیم کردن باجزاء فرعی تقسیم بندی کردن
subdivided U بقسمتهای جزء تقسیم کردن باجزاء فرعی تقسیم بندی کردن
subdividing U بقسمتهای جزء تقسیم کردن باجزاء فرعی تقسیم بندی کردن
subdivides U بقسمتهای جزء تقسیم کردن باجزاء فرعی تقسیم بندی کردن
crop end saw U اره مخصوص قطع کردن بخشهای اضافی شمش
dwellings U اپارتمان
flat U اپارتمان
dwelling U اپارتمان
flattest U اپارتمان
apartments U اپارتمان
apartment U اپارتمان
divisor U عملوندی که برای تقسیم مقسوم علیه در عمل تقسیم به کار می روند
fissiparous U تولیدکننده سلولهای جدیدبوسیله تقسیم سلولی یاشکاف تقسیم شونده
flattest U دشت اپارتمان
flat U دشت اپارتمان
tenement U مستغلات اپارتمان
tenements U مستغلات اپارتمان
dwelling construction U اپارتمان سازی
vernier U درجه یا تقسیم بندی فرعی تقسیم بدرجات جزء
suite U رشته مسلسل اپارتمان
suites U رشته مسلسل اپارتمان
chambers U اپارتمان در اطاق قرار دادن
chamber U اپارتمان در اطاق قرار دادن
rooming house U خانه دارای اپارتمان واتاقهای مبله کرایهای
rooming houses U خانه دارای اپارتمان واتاقهای مبله کرایهای
overlays U نرم افزار سیستم که در حین اجرا بار کردن و اجرای بخشهای برنامه را در صورت نیاز مدیریت میکند
overlay U نرم افزار سیستم که در حین اجرا بار کردن و اجرای بخشهای برنامه را در صورت نیاز مدیریت میکند
overlaying U نرم افزار سیستم که در حین اجرا بار کردن و اجرای بخشهای برنامه را در صورت نیاز مدیریت میکند
serves U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
served U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
serve U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
base band U 1-محدوده فرکانس سیگنال پیش از پردازش یا ارسال 2-سیگنالهای دیجیتالی ارسالی بدون تقسیم 3-اطلاعات تقسیم شده با یک فرکانس
baseband U 1-محدوده فرکانس سیگنال پیش از پردازش یا ارسال 2-سیگنالهای دیجیتالی ارسالی بدون تقسیم 3-اطلاعات تقسیم شده با یک فرکانس
trellis coding U روش تقسیم سیگنال که از تقسیم فرکانس و فاز استفاده میکند تا خروجی بیشتر و نرخ خطای کمتر برای سرعت ارسال داده بر حسب بیت در ثانیه ایجاد کند
separator U نشانه جدا کردن بخشهای خط دستور در برنامه مثل دستور وآرگومان
fractions U بخش قسمت تبدیل بکسر متعارفی کردن بقسمتهای کوچک تقسیم کردن
fraction U بخش قسمت تبدیل بکسر متعارفی کردن بقسمتهای کوچک تقسیم کردن
intersected U تقسیم کردن
administers U تقسیم کردن
administering U تقسیم کردن
shared U تقسیم کردن
administer U تقسیم کردن
share U تقسیم کردن
divides U تقسیم کردن
shares U تقسیم کردن
divide U تقسیم کردن
administered U تقسیم کردن
intersects U تقسیم کردن
separated U تقسیم کردن
distributes U تقسیم کردن
compartments U تقسیم کردن
distribute U تقسیم کردن
separate U تقسیم کردن
distributing U تقسیم کردن
separates U تقسیم کردن
compartment U تقسیم کردن
aminister U تقسیم کردن
give-and-take <idiom> U تقسیم کردن
compart U تقسیم کردن
intersect U تقسیم کردن
to share out U تقسیم کردن
thirds U به سه بخش تقسیم کردن
distribute among the creditors in propor U به غرماء تقسیم کردن
partitions U تقسیم افراز کردن
partition U تقسیم افراز کردن
compartmentation U تقسیم بندی کردن
fractionalize U تقسیم بجزء کردن
tierce U به سه قسمت تقسیم کردن
pull one's weight <idiom> U کارها را تقسیم کردن
third U به سه بخش تقسیم کردن
cantons U به بخش تقسیم کردن
sectors U جزء تقسیم کردن
lot U تقسیم بندی کردن
whack up U تقسیم به سهام کردن
sector U جزء تقسیم کردن
shire U به استان تقسیم کردن
graduate U تقسیم بندی کردن
canton U به بخش تقسیم کردن
break down U تقسیم بندی کردن
autotomize U تقسیم خودبخود کردن
graduating U تقسیم بندی کردن
graduates U تقسیم بندی کردن
fractionize U تقسیم بجزء کردن
prorate U به نسبت تقسیم کردن
shires U به استان تقسیم کردن
sector U کوچکترین فضای دیسک مغناطیسی که توسط کامپیوتر آدرس پذیر است . دیسکک به شیارهای هم مرکز تقسیم میشود و هر شیار به سکتورهایی تقسیم میشود که میتواند به بایتهای داده را ذخیره کند
sectors U کوچکترین فضای دیسک مغناطیسی که توسط کامپیوتر آدرس پذیر است . دیسکک به شیارهای هم مرکز تقسیم میشود و هر شیار به سکتورهایی تقسیم میشود که میتواند به بایتهای داده را ذخیره کند
lot U کالا بقطعات تقسیم کردن
dichotomize U بدو بخش تقسیم کردن
aliquot U بدوقسمت مساوی تقسیم کردن
gerrymander U بطورغیر عادلانه تقسیم کردن
distributes U تقسیم کردن تعمیم دادن
distribute U تقسیم کردن تعمیم دادن
distributing U تقسیم کردن تعمیم دادن
allocates U تقسیم کردن اختصاص دادن
to d. with others U بادیگران تقسیم یاسهم کردن
pottion U تقسیم کردن سهم دادن از
division U بخش رسته تقسیم کردن
admeasure U سهم دادن تقسیم کردن
allocating U تقسیم کردن اختصاص دادن
apportion U تقسیم کردن تخصیص دادن
apportioned U تقسیم کردن تخصیص دادن
divisions U بخش رسته تقسیم کردن
syllabify U تقسیم به هجای مقطع کردن
allocate U تقسیم کردن اختصاص دادن
comparmentalize U به اپارتمانهای جداجدا تقسیم کردن
apportioning U تقسیم کردن تخصیص دادن
apportions U تقسیم کردن تخصیص دادن
split U ترک برداشتن تقسیم کردن
quadrat U به قطعات مستطیل تقسیم کردن
parcels U به قطعات تقسیم کردن توزیع کردن
parcel U به قطعات تقسیم کردن توزیع کردن
piecemeal U به اجزاء ریز تقسیم کردن خردخرد
quarter U به چهار قسمت مساوی تقسیم کردن
dispart U تقسیم شدن هدف گیری کردن
balkanize U ناحیهای را بقطعات ریز تقسیم کردن
trisect U بسه بخش مساوی تقسیم کردن
batch U با مقیاس تقسیم کردن عملیات مربوط به بتن
batches U با مقیاس تقسیم کردن عملیات مربوط به بتن
imputes U تقسیم کردن متهم کردن
imputing U تقسیم کردن متهم کردن
imputed U تقسیم کردن متهم کردن
impute U تقسیم کردن متهم کردن
hyphen U علامت چاپ برای نشان دادن تقسیم کردن کلمه
hyphens U علامت چاپ برای نشان دادن تقسیم کردن کلمه
the urban districts U بخشهای شهر
leading sectors U بخشهای پیشگام
leading sectors U بخشهای پیشرو
aggregates U ی از بخشهای یک داده که به هم مربوطند
aggregate U ی از بخشهای یک داده که به هم مربوطند
modularity U تشکیل شده از بخشهای تابعی
tetrarch U والی بخشهای چهارگانه امپراتوری
managers U و بخشهای فایل را در نظر می گیرد
manager U و بخشهای فایل را در نظر می گیرد
terrtorialize U محدود بیک ناحیه کردن بصورت خطه در اوردن بنواحی متعدد تقسیم کردن بصورت قلمرو در اوردن
workings U همه بخشهای حفاری شده معدنی
interleaving U پردازندهای که با بخشهای پردازنده کار میکند
orthogonal U ساخته شده از پارامترها یا بخشهای مستقل
proportional parts U بخشهای کسری اقلام تصاعدی یک جدول
assembly U قرار دادن یک موضوع از بخشهای مختلف در کنار هم
modularization U برنامههای طراحی از مجموعه از بخشهای تابعی استاندارد
crop end U بخشهای اضافی شمش که قبل از نوردکاری چیده میشود
overlays U و بنابراین حافظهاصلی فقط حاوی بخشهای مورد نیاز است
input output table U بین بخشهای گوناگون اقتصادی را مشخص و اندازه گیری میکند
overlay U و بنابراین حافظهاصلی فقط حاوی بخشهای مورد نیاز است
tree surgeon U ویژه گر برش و قطع بخشهای بیماری زده یا پوسیده درختان
ozonosphere U لایهای از بخشهای فوقانی اتمسفر در ارتفا تقریبی 02 تا03 کیلومتر
overlaying U و بنابراین حافظهاصلی فقط حاوی بخشهای مورد نیاز است
biz U نوعی گروه خبری که حاوی بخشهای تجاری و موقیعتهای مختلف است
dualism U مانند فقر شدید ووفور نعمت بخشهای مدرن و سنتی اقتصادی
par in U پایان دادن بازی گلف با کسب امتیاز استاندارد در بخشهای باقیمانده
formed U ابتدا یا سایر بخشهای ذخیره شده که همراه متن چاپ میشود
forms U ابتدا یا سایر بخشهای ذخیره شده که همراه متن چاپ میشود
form U ابتدا یا سایر بخشهای ذخیره شده که همراه متن چاپ میشود
input output analysis U تحلیل داده ها ستاده ها مطالعه تجربی روابط متقابل بخشهای مختلف اقتصاد
grey scale U سایه هایی که از نمایش بخشهای رنگی روی صفحه تک رنگ تولید میشود
linkage U نرم افزار مخصوص که بخشهای کد برنامه را با توابع کتابخانه یا سایر کدها متصل میکند
JPEG++ U حالت توسعه یافته gPEG که بخ بخشهای تصویر امکان فشرده شدن متفاوت می دهند
linkages U نرم افزار مخصوص که بخشهای کد برنامه را با توابع کتابخانه یا سایر کدها متصل میکند
worded U بخشهای داده مختلف در کامپیوتر به شکل گروهی از بیت ها که در یک محل حافظه قرار دارند
word U بخشهای داده مختلف در کامپیوتر به شکل گروهی از بیت ها که در یک محل حافظه قرار دارند
linking U تابع نرم افزاری کوچک که بخشهای برنامه را به هم ترکیب میکند تا به عنوان یک واحد اجرا شوند
maintenance U بررسی کننده برنامه که اشکال فرعی یا خطایی که به بخشهای اصلی آسیب نمیزند را صحیح میکند
modules U وسیله سخت افزاری مستقل که به بخشهای دیگر وصل شود تا سیستم مدید را ایجاد کند
simultaneity U زمانی که CPU و بخشهای ورودی و خروجی کامپیوتر می توانند داده یا کاری را همزمان کنترل کنند
module U وسیله سخت افزاری مستقل که به بخشهای دیگر وصل شود تا سیستم مدید را ایجاد کند
factorize U تقسیم یک عدد به دو عدد کامل که در اثر ضرب کردن همان عدد اصلی نتیجه شود
hyphens U فضای خالی که پس از تقسیم کردن کلمه در آخر خط درج میشود در متن کلمه پرداز. ولی هنگام نوشتن طبیعی کلمه دیده نمیشود
hyphen U فضای خالی که پس از تقسیم کردن کلمه در آخر خط درج میشود در متن کلمه پرداز. ولی هنگام نوشتن طبیعی کلمه دیده نمیشود
trunks U باس یا خط ارتباطی که از سیم هایی تتشکیل شده است و بخشهای مختلف سیستم سخت افزاری را بهم وصل میکند
trunk U باس یا خط ارتباطی که از سیم هایی تتشکیل شده است و بخشهای مختلف سیستم سخت افزاری را بهم وصل میکند
privilege U ساخت پردازنده Intel که در حالت محافظت شده است و به برنامه امکان افزودن بخشهای حیاتی محیط عملیات را میدهد
semantics U 1-بخشی از زبان که مربوط به معنای کلمات بخشهای کلمات یا ترکیبات آنهاست . 2-
fractional U اختصاص بخشهای مختلف پهنای باند به سیگنالها یا مشتریان مختلف
chaining U اجرای یک برنامه خیلی بزرگ که با اجرای بخشهای کوچکتر در یک زمان
boilerplating U قرار دادن بخشهای مختلف متن در کنار هم برای ایجاد متن نهایی
assemble U قرار دادن محصولات سخت افزاری و نرم افزاری درکنار هم از بخشهای کوچکتر
assembled U قرار دادن محصولات سخت افزاری و نرم افزاری درکنار هم از بخشهای کوچکتر
assembles U قرار دادن محصولات سخت افزاری و نرم افزاری درکنار هم از بخشهای کوچکتر
overlay U بخشهای کوچک برنامه بزرگ که در حافظه بار می شوند در صورت لزوم و اجرا می شوند
overlays U بخشهای کوچک برنامه بزرگ که در حافظه بار می شوند در صورت لزوم و اجرا می شوند
overlaying U بخشهای کوچک برنامه بزرگ که در حافظه بار می شوند در صورت لزوم و اجرا می شوند
wiring U جعبهای که سیم بندی شبکه یا بخشهای شبکه خاتمه می یابند و بهم وصل هستند
thread U زبان برنامه نویسی که به بخشهای زیادی از کد امکان نوشتن و پس استفاده توسط برنامه اصلی میدهد
BOF U متن نهایی که با استفاده از بخشهای استاندارد متن در یک کلمه پرداز در کنار هم قرار گرفته اند
threads U زبان برنامه نویسی که به بخشهای زیادی از کد امکان نوشتن و پس استفاده توسط برنامه اصلی میدهد
boilerplate U متن نهایی که با استفاده از بخشهای استاندارد متن در یک کلمه پرداز در کنار هم قرار گرفته اند
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com