Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (24 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
to put any one's back up
U
اوقات گسیرا تلخ کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
huff
U
اوقات تلخی کردن
scolds
U
اوقات تلخی کردن
scold
U
اوقات تلخی کردن
scolded
U
اوقات تلخی کردن
chafe
U
اوقات تلخی کردن به عصبانیت
to provoke a person's anger
U
اوقات کسی را تلخ کردن
chafes
U
اوقات تلخی کردن به عصبانیت
chafing
U
اوقات تلخی کردن به عصبانیت
to e. the feeling sof aperson
U
اوقات کسی را تلخ کردن
to provoke a person to anger
U
اوقات کسی را تلخ کردن
exasperate
U
ازجادربردن اوقات تلخی کردن کردن برانگیختن
exasperating
U
ازجادربردن اوقات تلخی کردن کردن برانگیختن
exasperates
U
ازجادربردن اوقات تلخی کردن کردن برانگیختن
exasperated
U
ازجادربردن اوقات تلخی کردن کردن برانگیختن
in dudgeon
U
اوقات تلخ
often
<adv.>
U
خیلی از اوقات
angry
U
اوقات تلخ
oft
[archaic, literary]
<adv.>
U
خیلی از اوقات
on any number of occasions
<adv.>
U
خیلی از اوقات
regularly
[often]
<adv.>
U
خیلی از اوقات
sometimes
U
بعضی اوقات
in due course
<idiom>
U
دربیشتر اوقات
angrier
U
اوقات تلخ
many times
<adv.>
U
خیلی از اوقات
frequently
<adv.>
U
خیلی از اوقات
time keeper
U
متصدی اوقات
angriest
U
اوقات تلخ
a lot of times
<adv.>
U
خیلی از اوقات
ofentimes
U
غالب اوقات
nine times out ten
U
بیشتر اوقات
on any number of occasions
<adv.>
U
غالب اوقات
many times
<adv.>
U
غالب اوقات
ofttimes
U
غالب اوقات
leisure time
U
اوقات فراغت
tantrums
U
اوقات تلخی
often
U
غالب اوقات
anytime
<adv.>
U
درهمه اوقات
any time
<adv.>
U
درهمه اوقات
often
U
خیلی اوقات
often
<adv.>
U
غالب اوقات
at any time
<adv.>
U
درهمه اوقات
at all hours
<adv.>
U
درهمه اوقات
oft
[archaic, literary]
<adv.>
U
غالب اوقات
at all times
U
درهمه اوقات
oftentimes
U
خیلی اوقات
a lot of times
<adv.>
U
غالب اوقات
indignant
U
اوقات تلخ
frequently
<adv.>
U
غالب اوقات
tantrum
U
اوقات تلخی
regularly
[often]
<adv.>
U
غالب اوقات
frequently
U
خیلی اوقات
glumness
U
اوقات تلخی
glum
U
ملول اوقات تلخ
in ancient times
U
در اوقات جهان باستانی
docketing
U
دفتر اوقات محکمه
docketed
U
دفتر اوقات محکمه
sore loser
<idiom>
U
بازنده اوقات تلخ
stuffy
U
اوقات تلخ مغرور
dockets
U
دفتر اوقات محکمه
indignantly
U
از روی اوقات تلخی
paint the town red
<idiom>
U
اوقات خوشی داشتن
time keeper
U
متصدی اوقات کار
docket
U
دفتر اوقات محکمه
to take huff
U
اوقات تلخ شدن
timekeeper
U
کارمند ثبت اوقات
wrath
U
اوقات تلخی زیاد
timekeepers
U
کارمند ثبت اوقات
exasperatingly
U
از روی خشم و اوقات تلخی
the fat is in the fire
U
اوقات تلخی پیش خواهدامد
dudgeon
U
اوقات تلخی دسته خنجر
time keeper
U
متصدی ثبت اوقات کار
more frequently than ever
<adv.>
U
نسبت به سابق خیلی بیشتر اوقات
timetabling
U
صورت اوقات برنامه ساعات کار
timetable
U
صورت اوقات برنامه ساعات کار
timetables
U
صورت اوقات برنامه ساعات کار
timetabled
U
صورت اوقات برنامه ساعات کار
Even homer somtimes nods.
<proverb>
U
یتى هومر هم بعضى اوقات اشتباه مى کرد.
Christmas comes but once a year.
<proverb>
U
جشنها و تعطیلات را باید به عنوان اوقات ویژه در نظرگرفت.
WWW
U
مجموعهای از میلیون ها وب سیلت و صفحات وب که با هم بخشی از اینترنت را تشکیل می دهند که اغلب اوقات توسط کاربر استفاده می شوند
republics
U
حکومتی که در ان سمت رئیس کشور بالوراثه منتقل نمیشود و مدت ریاست کشور نیز غالب اوقات محدود است و انتخاب رئیس کشور از طریق مراجعه به اراء عمومی صورت می گیرد
republic
U
حکومتی که در ان سمت رئیس کشور بالوراثه منتقل نمیشود و مدت ریاست کشور نیز غالب اوقات محدود است و انتخاب رئیس کشور از طریق مراجعه به اراء عمومی صورت می گیرد
recredential
U
نامهای است که بعضی اوقات رئیس دولتی که سفیر نزد ان ماموریت دارد در جواب احضار نامه سفیر به رئیس دولت فرستنده سفیر می نویسد و در واقع این نامه پاسخی است به استوار نامهای که سفیر در شروع ماموریتش تقدیم داشته است
to let somebody treat you like a doormat
<idiom>
U
با کسی خیلی بد رفتار کردن
[اصطلاح]
[ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew
U
رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharge
U
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharges
U
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
capture
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
captures
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial
U
خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
capturing
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
challengo
U
ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verified
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
foster
U
تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
shoot
U
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoots
U
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
surveys
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveyed
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
survey
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
cross examination
U
تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
to temper
[metal or glass]
U
آب دادن
[سخت کردن]
[آبدیده کردن]
[بازپخت کردن]
[فلز یا شیشه]
orienting
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orients
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orient
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
assign
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
serves
U
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
assigned
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
buck up
U
پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
serve
U
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
served
U
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
tae
U
پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
calk
U
بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
to appeal
[to]
U
درخواستن
[رجوع کردن به]
[التماس کردن]
[استیناف کردن در دادگاه]
assigns
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
concentrating
U
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
assigning
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
concentrates
U
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrate
U
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
to inform on
[against]
somebody
U
کسی را لو دادن
[فاش کردن]
[چغلی کردن]
[خبرچینی کردن]
soft-pedaling
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft pedal
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedals
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedal
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalling
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaled
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
exploits
U
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
married under a contract unlimited perio
U
زن گرفتن شوهر کردن مزاوجت کردن عروسی کردن با
crosser
U
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
cross
U
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
correcting
U
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
to use effort
U
کوشش کردن بذل مساعی کردن سعی کردن
support
U
حمایت یاتقویت کردن تحمل کردن اثبات کردن
to wipe out
U
پاک کردن محو کردن نابودکردن نیست کردن
correct
U
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
checks
U
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
withstand
U
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
preach
U
وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
preaches
U
وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
withstands
U
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
check
U
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
checked
U
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
sterilised
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
infringing
U
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
withstood
U
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
exploit
U
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
exploiting
U
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
withstanding
U
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
crossest
U
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
preached
U
وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
woo
U
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
infringe
U
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
time
U
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
timed
U
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
sterilizing
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilizes
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
times
U
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
sterilized
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilize
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilising
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
wooed
U
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
infringed
U
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
sterilises
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
infringes
U
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
crosses
U
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
woos
U
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
point
U
اشاره کردن دلالت کردن متوجه کردن نکته
corrects
U
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
transliterate
U
عین کلمه یاعبارتی را اززبانی بزبان دیگر نقل کردن حرف بحرف نقل کردن نویسه گردانی کردن
surcharges
U
زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
surcharge
U
زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
institutionalising
U
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
cipher device
U
وسیله کشف کردن و کد کردن پیامها دستگاه صفر زنی جعبه یا دستگاه رمز کردن
institutionalize
U
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalises
U
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalizes
U
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalizing
U
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
exploit
U
از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن
exploits
U
از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن
exploiting
U
از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن
adjusts
U
مطابق کردن تنظیم کردن تعدیل کردن
detaching
U
تجزیه کردن جدا کردن دور کردن
referred
U
ارجاع کردن تسلیم کردن عطف کردن
detach
U
تجزیه کردن جدا کردن دور کردن
lubricate
U
چرب کردن لیز کردن نرم کردن
lubricating
U
چرب کردن لیز کردن نرم کردن
compensates
U
جبران کردن تلافی کردن تصحیح کردن
judge
U
حکم کردن قضاوت کردن داوری کردن
evaporate
U
تبخیر کردن ناپدید کردن خشک یا کم اب کردن
judged
U
حکم کردن قضاوت کردن داوری کردن
endorses
U
فهرنویسی کردن جیرو کردن امضاء کردن
detaches
U
تجزیه کردن جدا کردن دور کردن
lubricated
U
چرب کردن لیز کردن نرم کردن
lubricates
U
چرب کردن لیز کردن نرم کردن
judges
U
حکم کردن قضاوت کردن داوری کردن
endorsed
U
فهرنویسی کردن جیرو کردن امضاء کردن
judging
U
حکم کردن قضاوت کردن داوری کردن
endorsing
U
فهرنویسی کردن جیرو کردن امضاء کردن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com