English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (5 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
I wI'll get (persuade)him to sign . U اورا حاضر بامضاء می کنم
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
prepare for action U حاضر به عملیات شدن حاضر به تیر کردن
her U اورا
he was sent to england U اورا فرستادندبانگلستان
they proclaimed him sovereign U جلوس اورا
they intended to kill him U قصدکشتن اورا داشتند
they intended to kill him U میخواستند اورا بکشند
out with him U اورا بیرون کنید
i had a great wish to see him U داشتم که اورا به بینم
His path was strewn with flowers . U مقدم اورا گلباران کردند
he was ordained priest U اورا بسمت کشیش گماشتند
They consider him as an outsider . U اورا غریبه بحساب می آورند
I wish I could meet ( see ) her . U کاش می توانستم اورا ببینم
I sent him on an errand. U اورا دنبال یک کاری فرستادم
the instant i saw him U بمحض اینکه اورا دیدم
He is called by this name. U اورا به این رسم می خوانند
He was not admitted to the university. U اورا به دانشگاه راه ندادند
We havent seen him for ages. U سالهاست اورا ندیده ایم
Such extravagances ruined him. U این ولخرجی ها اورا زمین زد
They gave him a sound thrashing . U اورا کتک مفصلی زدند
She was pretty when I saw her at close quarters . U از نزدیک که اورا دیدم خوشگه بود
Leave her alone. U اورا تنها (بحال خود ) بگذار
The referee put a boycott on him . U داور اورا از بازی محروم کرد
they a his death to poison U مرگ اورا ازخوردن زهرمی دانند
the police are on his track U مامورین شهربانی اورا دنبال می کنند
Providence watches over him. U از عالم غیب اورا حفا ظت می کنند
I gave him a piece of my mind . I told him off. I gave him a good dressing down . U اورا شستم وگذاشتم کنار ( پر خاش )
he was engagedon probation U بعنوان کاراموزی اورا استخدام کردند
I reckoned him as my friend. U اورا دوست خود حساب می کردم
diver's mate U یار اب باز که اورا ازاب بالا می کشد
She loves him in spite lf sll his faults . U با وجود تمام عیبهایش اورا دوست دارد
Everybody condemned his foolish behaviour . U همه رفتار نادرست اورا محکوم کردند
the churach built him up U کلیسا اورا تربیت یا تهذیب اخلاق کرد
The bandits stripped him of all his belongines . U دزدهای سر گردنه ( راهزنان ) اورا لخت کردند
To squash someone . U تو دهن کسی زدن ( اورا خاموش وخفه کردن )
she was her putative daughter U اورا دختری فرض میکرد مشهور بودکه وی دختراوست
he should better to led than U باید اورا دلالت کرد زور فایده ندارد
that book will immortalize him U ان کتاب نام اورا تا جاویدان زنده نگاه خواهد داشت
to hold any one to ransom U کسیرا در توقیف نگاه داشتن تااینکه با دادن فدیه اورا ازادکنند
antigone U دختری که همراه پدر نابینای خود به اتیکا رفت و تا زمان مرگ پدرش اورا خدمت کرد
retaining fee U وجهی که بطور مستمرپرداخت به وکیل پرداخت شودتا از خدمات حقوقی اومستمرا" استفاده شود یا اورا از قبول وکالت طرف مقابل بازدارند
presenting U حاضر
in the saddle U حاضر
agreeable U حاضر
ubiquitous U حاضر
existing U حاضر
on hand <idiom> U حاضر
presented U حاضر
present U حاضر
stock U :حاضر
stocked U :حاضر
presents U حاضر
they rejected his proposition U پیشنهاد وی را رد کگردن پیشنهاد اورا نپذیرفتند
stand by U حاضر بودن
readiness to report U حاضر جوابی
to e. an appearance U حاضر شدن
johnny on the sopt U حاضر و اماده
ready wit U حاضر جوابی
operationally ready U حاضر به عملیات
operationally ready U حاضر به کار
roll call U حاضر و غایب
make ready U حاضر شدن
get ready U حاضر شدن
For the time being. At peresent. presently. U درحال حاضر
at present U در حال حاضر
at the moment U در حال حاضر
toss off <idiom> U حاضر جواب
present [at] <adj.> U باشنده [حاضر] [در]
at the present moment U درحال حاضر
currents U در حال حاضر
rigged U وضع حاضر
ready U قبضه حاضر
rigs U وضع حاضر
existing U در حال حاضر
readies U قبضه حاضر
readies U حاضر به کار
delicatessen U اغذیه حاضر
delicatessens U اغذیه حاضر
readied U قبضه حاضر
readied U حاضر به کار
repartee U حاضر جوابی
here U بدینسو حاضر
omnipresent U همه جا حاضر
rig U وضع حاضر
attends U حاضر بودن
omnipresent U حاضر در همه جا
action front U حاضر به تیر
readying U حاضر به کار
readying U قبضه حاضر
ready U حاضر به کار
willing U حاضر خواهان
active حاضر بخدمت
operational U حاضر به کار
current U در حال حاضر
attend U حاضر بودن
attending U حاضر بودن
To call the roll. Roll-call. U حاضر غایب کردن
attender U شخص حاضر در جایی
to conjure up U با سحر حاضر کردن
Get ready for the journey(trip) U برای مسافرت حاضر شو
unready U غیراماده حاضر نشده
operational route U جاده حاضر به کار
show up U سر موقع حاضر شدن
take off (time) <idiom> U سرکار حاضر نشدن
ready position U حالت حاضر به تیر
action U فرمان حاضر به تیر
fair game U طعمهی حاضر و آماده
march order U حاضر براه کردن
i agreed to go U حاضر شدم بروم
To prepare something. To get somethings ready. U چیزی را حاضر کردن
to be present U باشنده [حاضر] بودن
get ready U حاضر کردن یا شدن
roll-calls U حاضر و غایب کردن
roll-call U حاضر و غایب کردن
fitting out U حاضر کردن ناو
presence of mind U حاضر ذهنی هوشیاری
obliging U حاضر خدمات مهربان
To keep an appointment . U سر قرار حاضر شدن
call the roll U حاضر و غایب کردن
actions U فرمان حاضر به تیر
inbearing U ناخوانده حاضر خدمت
inbearing U فضولانه حاضر خدمت
he refused to go U حاضر نشد برود
At the moment we are not able to ... U در حال حاضر امکانش نیست که ما ...
ubiquitous U همه جا حاضر موجود درهمه جا
readies U حاضربه تیر حاضر باشید
dates U در حال حاضر یا اخیراگ امروزی
date U در حال حاضر یا اخیراگ امروزی
readied U حاضربه تیر حاضر باشید
I was an eye witness to what happened. U من حاضر وناظر وقا یع بودم
Those who attended the meeting. U کسانیکه در جلسه حاضر بودند
When will they be ready? U چه وقت آنها حاضر میشود؟
Are you prepared to accept my conditions? U حاضر ید شرایط مرا بپذیرید؟
never to be at a loss for an answer U همیشه حاضر جواب بودن
ready U حاضربه تیر حاضر باشید
improvisator U بدیهه ساز حاضر جواب
offer to buy something U حاضر به خرید چیزی شدن
get ready U اماده شدن حاضر کردن
make ready U اماده شدن حاضر کردن
roll call U حاضر و غایب کردن افراد
improvisation U بدیهه سازی حاضر جوابی
senior officer afloat U ارشدترین افسر حاضر در ناو
set up U حاضر به جنگ کردن توپ
embattle U حاضر شدن برای جنگ
show up U حاضر شدن حضور یافتن
readying U حاضربه تیر حاضر باشید
all available U کلیه توپخانه حاضر به تیر
embattle U حاضر به جنگ کردن یا شدن
at this time <adv.> U درحال حاضر [عجالتا] [اکنون ] [فعلا]
setting up U وسیله حاضر بکار تنظیم شده
he would take no refusal U هیچ حاضر نمیشد که تقاضایش رد شود
sets U وسیله حاضر بکار تنظیم شده
set U وسیله حاضر بکار تنظیم شده
to compel the attendance of a witness U وادار به حاضر شدن شاهدی [قانون]
at this stage <adv.> U درحال حاضر [عجالتا] [اکنون ] [فعلا]
current U آدرسی که در حال حاضر استفاده میشود
currents U آدرسی که در حال حاضر استفاده میشود
operationally ready U حاضر به عمل اماده از نظر عملیاتی
ready rack U قفسه مهمات حاضر برای تیراندازی
operating force U نیروهای حاضر به کار نیروی فعال
to report oneself U حاضر شدن وخود را معرفی کردن
rolling reserve U امادذخیره دم دست وهمیشه حاضر در پای کار
make the scene <idiom> U به محل یا حادثه خاص رفتن ،حاضر شدن
hath U سوم شخص مفرد اززمان حاضر فعل have
actual job [job held] [occupation held] U پیشه در حال حاضر نگه داشته شده
our offer to render a service U حاضر شدن ما برای اینکه خدمتی بکنیم
ready missile U موشک حاضر به پرتاب روی سکوی اتش
That won't work with me! U من حاضر نیستم این کار را انجام بدهم!
make the grade <idiom> U منظم کردن، موفق بودن ،حاضر شدن
It doesn't fly with me [American E] [colloquial] U من حاضر نیستم این کار را انجام بدهم!
to report for duty U برای کار حاضر شدن وخود رامعرفی کردن
raise pistol U فرمان حاضر به تیر درتیراندازی کلت طپانچه ها بالا
colours U انتخاب رنگهایی که در حال حاضر در تصویر استفاده می شوند
colour U انتخاب رنگهایی که در حال حاضر در تصویر استفاده می شوند
individual demand schedule U صورت کالاهایی که یک فرد در یک مدت معین حاضر به خریدانها باشد
to call the roll U حاضر غایب کردن [نام افراد در گروهی را بلند خواندن]
embattle U حاضر بجنگ شدن تحت فشار شدید قرار دادن
resident school U مدارس حضوری یا مدارسی که شاگرد عملا در کلاس حاضر میشود
inactive U پنجرهای که نمایش داده میشود ولی در حال حاضر استفاده نمیشود
minuteman U داوطلبانی که متعهد بودند بمحض احضار حاضر بخدمت نظام شوند
window U فضایی در صفحه نمایش که اپراتور در حال حاضر آنجا کار میکند
front de liberation national U فعالیت می کرد و در حال حاضر تنها حزب سیاسی الجزایر است
storage U فضای موقت حافظه برای داده هایی که در حال حاضر پردازش می شوند
docket U صورت پروندههای حاضر برای رسیدگی که به وسیله منشی دادگاه تنظیم میشود
activities U تعداد فایل هایی که در حال حاضر در مقایسه با کل آنها استفاده شده اند
exclusion principle U اگر بتوان مانع استفاده کالا توسط کسانی که حاضر بپرداخت هزینه
dockets U صورت پروندههای حاضر برای رسیدگی که به وسیله منشی دادگاه تنظیم میشود
activity U تعداد فایل هایی که در حال حاضر در مقایسه با کل آنها استفاده شده اند
docketing U صورت پروندههای حاضر برای رسیدگی که به وسیله منشی دادگاه تنظیم میشود
docketed U صورت پروندههای حاضر برای رسیدگی که به وسیله منشی دادگاه تنظیم میشود
workspace U فضایی در حافظه که برای استفاده آماده است یا در حال حاضر اپراتور در آن کار میکند
unpopulated U تخته مدار چاپ شده که درحال حاضر عنصری ندارد یا سوکت آن خالی است
Internet U جستجوگر وب سافت ماکروسافت که در حال حاضر آماده است و به کاربر امکان مشاهده صفحه وب را میدهد
IE U جستجوگر وب ساخت ماکروساخت که در حال حاضر فراهم است و به کاربر امکان دیدن صفحات وب میدهد
tout temps prist U تسلیم خوانده در برابرخواهان با اعلام این که همیشه برای تحویل یا انجام خواسته حاضر است
manned U اماده به جنگ جنگ افزار حاضر به تیر دارای خدمه
holocene U وابسته به دوره زمین شناسی حاضر که ازپایان دوره پلیستوسن شروع میگردد
operating strenght U پرسنل حاضر به خدمت پرسنل موجود یکان
call-up U درخواست شناسایی شبکه درخواست اعلام شناسایی درشبکه حاضر و غایب کردن ایستگاههای بی سیم
call up U درخواست شناسایی شبکه درخواست اعلام شناسایی درشبکه حاضر و غایب کردن ایستگاههای بی سیم
call-ups U درخواست شناسایی شبکه درخواست اعلام شناسایی درشبکه حاضر و غایب کردن ایستگاههای بی سیم
Recent search history Forum search
There is no search result on forum.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com