Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 140 (7 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
He was sent to jail.
U
اورابه زندان انداختند
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
The meeting was postponed.
U
جلسه را عقب انداختند
they accused him of the ft
U
اورابه دزدی متهم ساختند
he was promoted tobe colonel
U
اورابه پایه سرهنگی رساندند
she was shot for a spy
U
اورابه تهمت جاروزی تیرباران کردند
breakaway
U
شکستن خط محاصره شکستن بند زندان فرار از زندان
tolbooth
U
زندان
tollbooth
U
زندان
slammer
U
زندان
prison
U
زندان
dungeons
U
زندان
dungeon
U
زندان
prisons
U
زندان
gaol
U
زندان
imprisonment
U
زندان
grate
U
زندان
hoosegow
U
زندان
house of correction
U
زندان
calaboose
U
زندان
bridewell
U
زندان
pokey
U
زندان
presidio
U
زندان
hothouses
U
زندان
hothouse
U
زندان
qoud
U
زندان
quod
U
زندان
grates
U
زندان
grated
U
زندان
gaols
U
زندان
gaoled
U
زندان
gaoling
U
زندان
jail
U
زندان
jailing
U
زندان
jailed
U
زندان
jails
U
زندان
from out the prison
U
از توی زندان
prison breaker
U
زندان گریز
prison breaking
U
زندان گریزی
to cage up
U
در زندان افکندن
penology
U
اداره زندان
house of d.
U
زندان موقتی
maximum security prison
U
زندان فوق امنیتی
serve time
U
در زندان به سر بردن
put in jail
U
در زندان افکندن
put in jail
U
به زندان انداختن
life sentence
حکم زندان
solitary confinement
U
زندان مجرد
solitary confinement
U
زندان انفرادی
prison camps
U
زندان صحرایی
prison camp
U
زندان صحرایی
to break the prison
U
گریختن از زندان
sweatbox
U
زندان مجرد
to serve time
U
در زندان بسربردن
state prison
U
زندان دولتی
state prison
U
زندان ایالتی
dunggeon
U
زندان زیرزمین
prison
U
وابسته به زندان
incarcerated
U
در زندان نهادن
incarcerates
U
در زندان نهادن
incarcerating
U
در زندان نهادن
warden
U
رئیس زندان
wardens
U
رئیس زندان
can
U
زندان کردن
canning
U
زندان کردن
cans
U
زندان کردن
confinement
U
زندان بودن
incarcerate
U
در زندان نهادن
prison
U
زندان کردن
prisons
U
وابسته به زندان
prisons
U
زندان کردن
cells
U
زندان انفرادی
imprisoning
U
زندان کردن
imprisons
U
زندان کردن
lockup
U
زندان کردن
lockups
U
زندان کردن
cells
U
زندان تکی
black hole
U
زندان تاریک
cell
U
زندان انفرادی
cell
U
زندان تکی
imprison
U
زندان کردن
wards
U
سلول زندان
disciplinary barracks
U
زندان انضباطی
close confinement
U
زندان انفرادی
disciplinary barracks
U
زندان دژبان
jailbreak
U
فرار از زندان
jailbreaks
U
فرار از زندان
ward
U
سلول زندان
black holes
U
زندان تاریک
bagnio
U
زندان شرقی
disprison
U
از زندان دراوردن
disciplinary segregation
U
زندان انضباطی
confinement facility
U
تاسیسات زندان
dungeons
U
سیاه چال ها
[در زندان]
oubliettes
U
سیاه چال ها
[در زندان]
oubliette
U
سیاه چال
[در زندان]
dungeon
U
سیاه چال
[در زندان]
jug
U
زندان
[اصطلاح روزمره]
clink
U
زندان
[اصطلاح روزمره]
wards
U
حیاط محوطه زندان
ward
U
حیاط محوطه زندان
governor
U
حاکم رئیس زندان
prisoner of war cage
U
زندان زندانیان جنگی
to bail out
U
با ضمانت از زندان دراوردن
marshall
U
مارشال رئیس زندان
recommit
U
دوباره زندان کردن
breach of prison
U
جرم فرار از زندان
bastille
U
زندان عمومی سابق در
prison psychosis
U
روان پریشی زندان
governors
U
حاکم رئیس زندان
coop
U
اغل گوسفند زندان
lay fast by the heels
U
در بند یا زندان نهادن
extra good time
U
وقت معافیت از زندان
To beak jail .
U
از زندان فرار کردن
wardress
U
نگهبان و محافظ زن در زندان
extra good time
U
معافی مشروط از زندان
lay by the heels
U
در بند یا زندان نهادن
to cast
[throw]
somebody into the dungeon
U
به زندان انداختن کسی
[تاریخ]
quads
U
زندانی کردن در زندان افکندن
quad
U
زندانی کردن در زندان افکندن
diversion
U
استفاده ازجایگزین جزابه جای زندان
diversion law
U
استفاده ازجایگزین جزابه جای زندان
to dungeon somebody
U
به زندان انداختن کسی
[تاریخ]
send up
<idiom>
U
حکم به زندان انداختن کسی
run (someone) in
<idiom>
U
به زندان بردن ،دستگیر کردن
jailŠetc
U
کسیکه زندان خانه اوشده است
penitentiary
U
دار التادیب بازداشتگاه یا زندان مجرمین
penitentiaries
U
دار التادیب بازداشتگاه یا زندان مجرمین
prison bird
U
کسیکه زندان خانه او شده است
oubiette
U
زندان پنهان که در بالای ان یک روزنه هست و بس سیاه چال
turnkey
U
کلید دار زندان دستگاه انحراف سنج زاویه
negligent escape
U
فرار از زندان بدون اطلاع ورضایت مامور محافظش
colony
U
موسسه ای دور از تمدن برای گروهی از مردم
[مانند زندان]
court of record
U
در CL فقط اینگونه محاکم حق صدور حکم جریمه و زندان را دارند
The law prescribes a prison sentence of at least five years for such an offence.
U
قانون کم کمش پنج سال حکم زندان برای چنین جرمی تجویزمی کند.
contempt
U
در CLممکن است این جرم به وسیله جریمه یا زندان یا هردو کیفر داده شود اهانت
Hard architecture
U
[ساختمان محکم، غیر شخصی و بدون پنجره که معمولا زندان ها و بیمارستان های روانی به این سبک ساخته می شده است.]
habeas corpus
U
دستور احضار زندانی دستوری که دادگاه به زندان محل توقیف زندانی یی که توقیفش را غیر قانونی می داند
to release
U
آزاد کردن
[رها کردن ]
[از زندان]
ransom
U
وجهی که جهت ازادکردن اسیر یا خریداری مدت زندان قابل خرید پرداخت شودوجهی که جهت احتراز ازتنبیهات جزایی از طرف مجرم و به جای تقبل ان تنبیهات پرداخت شود
ransoms
U
وجهی که جهت ازادکردن اسیر یا خریداری مدت زندان قابل خرید پرداخت شودوجهی که جهت احتراز ازتنبیهات جزایی از طرف مجرم و به جای تقبل ان تنبیهات پرداخت شود
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com