English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (21 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
waff U اهتزاز پرچم یا هر چیزدیگری برای علامت دادن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
blue flag U پرچم ابی برای علامت دادن بکسی که اتومبیل دیگری بدنبال و نزدیک اوست تا راه بدهد
flag-waving U اهتزاز پرچم
flag waving U اهتزاز پرچم
jarring U در اهتزاز بودن پرچم
adjective colour U زنگی که برای ثابت شدن محتاج به افزایش چیزدیگری است
hyphen U علامت چاپ برای نشان دادن تقسیم کردن کلمه
hyphens U علامت چاپ برای نشان دادن تقسیم کردن کلمه
bingo U علامت رمز برای اعلام حداقل سوخت برای فرود علامت رمزابلاغ فرود در فرودگاه یدکی
sign flag U پرچم علامت
blip U علامت کوچک روی نوار یا فیلم برای نشان دادن موقعیت
blips U علامت کوچک روی نوار یا فیلم برای نشان دادن موقعیت
replaced U دستوری به کامپیوتربرای یافتن یک داده مشخص وقرار دادن چیزدیگری درآن محل
replaces U دستوری به کامپیوتربرای یافتن یک داده مشخص وقرار دادن چیزدیگری درآن محل
replacing U دستوری به کامپیوتربرای یافتن یک داده مشخص وقرار دادن چیزدیگری درآن محل
replace U دستوری به کامپیوتربرای یافتن یک داده مشخص وقرار دادن چیزدیگری درآن محل
A white flag is a sign ( token ) of surrender. U پرچم سفید علامت تسلیم است
flags were their only signals U یگانه علامت ایشان پرچم بود
marker U علامت روی زمین گلف برای نشان دادن محل گویی که با دست برداشته شده
markers U علامت روی زمین گلف برای نشان دادن محل گویی که با دست برداشته شده
burn notice U علامت رمز برای نشان دادن اینکه یک نفر یا گروهی ازافراد قابل اعتماد نیستند
marker U دو علامت در ابتدا و انتهای بخشی از داده یا متن برای نشان دادن بلاک خاص که قابل حرکت یا حذف یا کپی به عنوان سیگنال واحد باشد
markers U دو علامت در ابتدا و انتهای بخشی از داده یا متن برای نشان دادن بلاک خاص که قابل حرکت یا حذف یا کپی به عنوان سیگنال واحد باشد
semaphore U دستگاه مخابره به وسیله پرچم دستگاه علامت ده
flags U یک بیت در یک کلمه که برای پرچم یک عمل مشخص به کار می رود
flag U یک بیت در یک کلمه که برای پرچم یک عمل مشخص به کار می رود
tie in <idiom> U به چیزدیگری متصل کردن
signaled U علامت دادن
signal U علامت دادن
signalled U علامت دادن
To give a signal ( sign) . U علامت دادن
say the word <idiom> U علامت دادن
jamb U چهار چوپ درب و هر چیزدیگری
jambs U چهار چوپ درب و هر چیزدیگری
nauseant U دارو و یا چیزدیگری که تهوع اورد
white flag U پرچم سفید برای اعلام حضوراتومبیل امدادی یا داوردرمسیر یا در پایان خط بعلامت باقی ماندن یک دور ازمسابقه
diver's flag U پرچم قرمز با نوار سفید روی قایق برای هشدار به قایقرانان تا از منطقه غواصی دور شوند
signaled U سیگنال علامت دادن
starke U با شیپور علامت دادن
flag U باپرچم علامت دادن
signal U سیگنال علامت دادن
flags U باپرچم علامت دادن
signalled U سیگنال علامت دادن
flags U پرچم دار کردن پرچم زدن به
flag U پرچم دار کردن پرچم زدن به
ink U مایع تاریک برای علامت گذاری و یا نوشتن
inks U مایع تاریک برای علامت گذاری و یا نوشتن
signalled U مخابره کردن علامت دادن
blind U چشمک زدن علامت دادن
blinded U چشمک زدن علامت دادن
denotes U علامت بودن معنی دادن
denote U علامت بودن معنی دادن
blinds U چشمک زدن علامت دادن
negation U تغییر دادن علامت یک عدد
signal U مخابره کردن علامت دادن
denoted U علامت بودن معنی دادن
signaled U مخابره کردن علامت دادن
flag day U هر روزی که مردم برای امور خیریه پول خیرات می کنند ودر مقابل پرچم های کوچک دریافت می دارند
hunting horn U بوق مخصوص علامت دادن به شکارچیان
comma U علامت " , " که برای جدا کردن داده ها و متغیر ها و آرگومان ها میباشد
commas U علامت " , " که برای جدا کردن داده ها و متغیر ها و آرگومان ها میباشد
circulars U صف کامپیوتری که از دو علامت برای ابتداوانتهای خط ذخیره عناصر استفاده میکند
circular U صف کامپیوتری که از دو علامت برای ابتداوانتهای خط ذخیره عناصر استفاده میکند
tick mark U علامت گذاری در طول یک ترازو برای معین کردن مقادیر
responses U فضایی در فرم که برای خواندن داده با علامت نوری به کار می رود
response U فضایی در فرم که برای خواندن داده با علامت نوری به کار می رود
halyard U ریسمان پرچم طناب پرچم
color salute U سلام پرچم احترام به پرچم
field colors U پرچم رزمی پرچم یکانی
ingrowth U رشد ازدرون چیزی که درتوی چیزدیگری روییده یا فرورفته باشد
sea marker U نوعی رنگ یا پودر رنگی که برای علامت گذاری اب دریا به کار می رود
coacher U مامور علامت دادن ازمربی به توپزن فعال بیس بال
feedback U اطلاعاتی از یک منبع که برای تغییر دادن چیزی یا تامین پیشنهادی برای آن میباشد
burn in U علامت گذاری یک صفحه تلویزیونی یا مانیتور پس از نمایش یک تصویر درخشان برای مدت طولانی
invitation U عمل پردازنده برای اتصال وسیله دیگر و امکان دادن به آن برای ارسال پیام
invitations U عمل پردازنده برای اتصال وسیله دیگر و امکان دادن به آن برای ارسال پیام
swings U اهتزاز
fluttery U اهتزاز
wafture U اهتزاز
vibratility U اهتزاز
aflutter U در اهتزاز
vibrational U اهتزاز
vibrative U در اهتزاز
swing U اهتزاز
flickering U در اهتزاز
wafta U اهتزاز
vibratory U در اهتزاز
vibration U اهتزاز
pH U علامت لگاریتم منفی برای غلظت یون هیدروژن برحسب گرم اتم درهر لیتر
overflow U بررسی پرچم سرریز در صورت رخ دادن سرریز
overflowed U بررسی پرچم سرریز در صورت رخ دادن سرریز
overflows U بررسی پرچم سرریز در صورت رخ دادن سرریز
conferencing U اتصال چندین کامپیوتر وترمینال به هم برای اجازه دادن به گروهی از کاربران برای ارتباط برقرار کردن
to sue for damages U عرضحال خسارت دادن دادخواست برای جبران زیان دادن
flutter U لرزش اهتزاز
nutation U اهتزاز زمین
fluttered U لرزش اهتزاز
pulsation U اهتزاز تپش
fluttering U لرزش اهتزاز
fly U در اهتزاز بودن
kaleidophone U اهتزاز نما
jarring U به اهتزاز دراوردن
vibratile U قابل اهتزاز
flutters U لرزش اهتزاز
skimming U محصولی را با قیمت بالاعرضه کردن برای اطمینان ازمقاومت ان و متعاقبا" تخفیف تدریجی دادن برای توسعه فروش
yoicks U علامت تعجب درهیجان و خشم و خوشی ووجد.فریاد تحریک و تشویق برای تازی شکاری مخصوص
decision U علامت گرافیکی در یک فلوچارت برای بیان تصمیم گیری و یک شاخه یا مسیر یا عملی با استفاده از نتیجه انتخاب میشود
decisions U علامت گرافیکی در یک فلوچارت برای بیان تصمیم گیری و یک شاخه یا مسیر یا عملی با استفاده از نتیجه انتخاب میشود
streamers U نوار یاپرچم درحال اهتزاز
swayed U اهتزاز سلطه حکومت کردن
streamer U نوار یاپرچم درحال اهتزاز
sway U اهتزاز سلطه حکومت کردن
sways U اهتزاز سلطه حکومت کردن
multiplication U علامت نوشته شده یا چاپ شده x برای نمایش ضرب دو عدد
stripping U نواربندی کردن نقشه برای عکس برداری علامت گذاری کردن
plotter U وسیلهای که در رسام استفاده میشود برای علامت گذاری کاغذ با چجوهر با حرکت آن روی کاغذ
plotters U وسیلهای که در رسام استفاده میشود برای علامت گذاری کاغذ با چجوهر با حرکت آن روی کاغذ
c U استفاده از سیستم کامپیوتری برای اجازه دادن به کاربران برای ارسال و دریافت پیام از سایر کاربران
scratch one's back <idiom> U کاری را برای کسی انجام دادن به امید اینکه اوهم برای تو انجام دهد
uberstreichen U لگام را برای چند گام رهاکردن برای نشان دادن گام مرتب اسب
timing disc U علامت حک شده روی موتورپیستونی برای کمک به تعیین دقیق وضعیت زاویهای میل لنگ به منظور زمان بندی صحیح کارکرد موتور
symbol U اختصار علامت اختصاری علامت تجسمی
flag semaphore U سیستم مخابره با پرچم سیستم علایم پرچم
drags U حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
dragged U حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
drag U حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
bugle call U علامت دادن به وسیله شیپور شیپور جمع
flexowriter U علامت تجارتی نوعی ماشین ابتدایی که برای تولید نوارکاغذی منگنه شده از داده هایی که از یک صفحه کلیدوارد شده اند استفاده می کرده است
symbol U علامت ترسیمی علامت فرمولی
character U نشانه گرافیکی که به صورت یک علامت چاپ شده یا نمایش داده شده مثل یکی از حروف الفبا یک عدد یا یک علامت فاهر میشود
characters U نشانه گرافیکی که به صورت یک علامت چاپ شده یا نمایش داده شده مثل یکی از حروف الفبا یک عدد یا یک علامت فاهر میشود
realized U انتخاب مجموعه مشخص از رنگها برای قلم رنگی و استفاده از ان برای نمایش تصویر. معمولا توسط تط بیق دادن رنگها با قلم منط قی در سیستم
realised U انتخاب مجموعه مشخص از رنگها برای قلم رنگی و استفاده از ان برای نمایش تصویر. معمولا توسط تط بیق دادن رنگها با قلم منط قی در سیستم
realising U انتخاب مجموعه مشخص از رنگها برای قلم رنگی و استفاده از ان برای نمایش تصویر. معمولا توسط تط بیق دادن رنگها با قلم منط قی در سیستم
realizing U انتخاب مجموعه مشخص از رنگها برای قلم رنگی و استفاده از ان برای نمایش تصویر. معمولا توسط تط بیق دادن رنگها با قلم منط قی در سیستم
realizes U انتخاب مجموعه مشخص از رنگها برای قلم رنگی و استفاده از ان برای نمایش تصویر. معمولا توسط تط بیق دادن رنگها با قلم منط قی در سیستم
realize U انتخاب مجموعه مشخص از رنگها برای قلم رنگی و استفاده از ان برای نمایش تصویر. معمولا توسط تط بیق دادن رنگها با قلم منط قی در سیستم
realises U انتخاب مجموعه مشخص از رنگها برای قلم رنگی و استفاده از ان برای نمایش تصویر. معمولا توسط تط بیق دادن رنگها با قلم منط قی در سیستم
realizing the palette U انتخاب مجموعه مشخص از رنگها برای قلم رنگی و استفاده از ان برای نمایش تصویر. معمولا توسط تط بیق دادن رنگها با قلم منط قی در سیستم
guiden U پرچم یکان پرچم نماینده یکان
lawn sprinkler U برای چمن اب دادن
microsoft U واسط کاربر چند کاره گرافیکی که برای استفاده ساده طراحی شده است . ویندوز از نشانه ها برای نمایش دادن فایل و قط عات استفاده میکند با mouse قابل کنترل است بر عکس DOS-MS که نیاز به دستورات تایپی دارد
goldie U علامت درگیر شدن سیستم کنترل پرواز خودکار و پرتاب بمب خودکار هواپیما با هدف و انتظار هواپیما برای دریافت فرمان کنترل از زمین
smoothing or smoothed varnish U لاک برای جلا دادن
sancify U برای امرمقدسی تخصیص دادن
to atone for something U کفاره دادن برای چیزی
time U وقت قرار دادن برای
phew U برای نشان دادن بی تابی
phew U برای نشان دادن بیزاری
to make amends for something U کفاره دادن برای چیزی
timed U وقت قرار دادن برای
readiness to report U امادگی برای پاسخ دادن
times U وقت قرار دادن برای
black designation U علامت مخصوص برای ارتباط طبقه بندی شده حامل پیام طبقه بندی شده
benchrest U سکو برای تکیه دادن تیرانداز
authorizes U اجازه دادن برای انجام کاری
I have nothing to declare. چیزی برای گمرک دادن ندارم.
put to the question U برای گرفتن اعتراف زجر دادن
to empower somebody to do something U اختیار دادن به کسی برای کاری
microcycle U برای دادن زمان اجرای دستورات
to bleed for one's country U برای میهن خود خون دادن
authorize U اجازه دادن برای انجام کاری
authorises U اجازه دادن برای انجام کاری
garden engine U اب پاش تلمبهای برای اب دادن باغ
irresponsiveness U عدم امادگی برای پاسخ دادن
to have done U برای کسی [دیگر] انجام دادن
authorising U اجازه دادن برای انجام کاری
authorizing U اجازه دادن برای انجام کاری
put someone in the picture <idiom> U شرایط را شرح دادن برای کسی
incorporation U جا دادن ایجاد شخصیت حقوقی برای شرکت
interrupting U تصمیم گیری برای ارجحیت دادن به وقفه ها
interrupt U تصمیم گیری برای ارجحیت دادن به وقفه ها
interrupts U تصمیم گیری برای ارجحیت دادن به وقفه ها
authorizing U اجازه دادن به کسی برای انجام کاری
to try hard to do something U تقلا کردن برای انجام دادن کاری
process U انجام دادن کارهایی برای تولید نتیجه
cross voting U رای دادن دوطرف مخالف برای همدیگر
foliage plant U گیاهی که برای برگش پرورش دادن شود
to make an effort to do something U تلاش کردن برای انجام دادن کاری
processes U انجام دادن کارهایی برای تولید نتیجه
burn in U حرارت دادن واکس برای مالیدن به کف اسکی
authorizes U اجازه دادن به کسی برای انجام کاری
authorises U اجازه دادن به کسی برای انجام کاری
bobbles U برای لحظهای توازن رااز دست دادن
turboshaft U توربین گاز برای دادن قدرت به شفت
development aid worker U دستیار داوطلب [برای توسعه دادن کشوری]
development aid volunteer U دستیار داوطلب [برای توسعه دادن کشوری]
aid worker U دستیار داوطلب [برای توسعه دادن کشوری]
authorize U اجازه دادن به کسی برای انجام کاری
check side U پیچ دادن به گوی برای برگشت به عقب
Baa! U بع! [صدای گوسفند دادن برای جلب توجه]
bobble U برای لحظهای توازن رااز دست دادن
authorising U اجازه دادن به کسی برای انجام کاری
repertoire U فهرست نمایشهای اماده برای نمایش دادن
development aid worker U دستیار مدد کار [برای توسعه دادن کشوری]
customised U بهبود دادن به سیستم برای تط ابق با نیاز مشتری
customize U بهبود دادن به سیستم برای تط ابق با نیاز مشتری
to off an agreement U قصد خود را برای الغای قراردادی اگاهی دادن
attacks U فشار برای پایان دادن به عمل یک بازیگر کریکت
customizes U بهبود دادن به سیستم برای تط ابق با نیاز مشتری
permanently U انجام دادن به طریقی که برای همیشه باقی بماند
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com