Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
the objection will not lie
U
ان ایراد وارد نخواهد بود
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
unskilled labour
U
نخواهد
will he nill he
U
چه بخواهد چه نخواهد
He wI'll not come after all.
آخرش هم نخواهد آمد.
It wI'll pass off without one single incident
U
آب از آب تکان نخواهد خورد
that will be the day
<idiom>
U
چیزی که هرگز تکرار نخواهد شد
will heŠnill he
U
چه بخواهد چه نخواهد خواه ناخواه
unskilled labour
U
کارگرانی که کارشان استادای نخواهد
durable
U
آنچه به آسانی خراب نخواهد شد
complete transaction
U
معامله قطعی و تمام شده که دنباله نخواهد داشت
wake up
U
کد وارد شدن در ترمینال راه دور برای بیان به کامپیوتر مرکزی که مقصد وارد شدن به آن محل را دارد
Though the wolf may lose his teeth but never loses.
<proverb>
U
گرگ یتى اگر دندانهایش را هم از دست بدهد سرشت خود از دست نخواهد داد .
i had scarely arrived
U
تازه وارد شده بودم که هنوز وارد نشده بودم که ...
sans recours
U
عبارتی که فهرنویس وقتی به نمایندگی ازجانب دیگری فهر نویسی میکند قبل ار امضا می نویسد وبنابراین شخصا" مسئوولیتی در قبال نکول نخواهد داشت
citation
U
ایراد
protests
U
ایراد
infliction
U
ایراد
quotations
U
ایراد
quotation
U
ایراد
adductor
U
ایراد
citations
U
ایراد
queries
U
ایراد
queried
U
ایراد
objections
U
ایراد
protested
U
ایراد
protest
U
ایراد
query
U
ایراد
induction
U
ایراد
inductions
U
ایراد
protesting
U
ایراد
querying
U
ایراد
objection
U
ایراد
to make difficulties
U
ایراد گرفتن
adduces
U
ایراد کردن
adducing
U
ایراد کردن
cited
U
ایراد کردن
inductility
U
ایراد سراغاز
adduced
U
ایراد کردن
adduce
U
ایراد کردن
deliver
U
ایراد کردن
delivers
U
ایراد کردن
deficiency
U
کسری ایراد
find fault with
<idiom>
U
ایراد گرفتن
deficiencies
U
کسری ایراد
fuddy-duddy
U
ایراد گیر
fuddy-duddies
U
ایراد گیر
cite
U
ایراد کردن
cites
U
ایراد کردن
citing
U
ایراد کردن
fussier
U
ایراد گیر
fussiest
U
ایراد گیر
spotlessly
<adv.>
U
بطور بی ایراد
flawlessly
<adv.>
U
بطور بی ایراد
objcetionable
U
مورد ایراد
niggling
U
ایراد گیر
stainlessly
<adv.>
U
بطور بی ایراد
fussy
U
ایراد گیر
batteries
U
ایراد ضرب و جرح
sea lawyer
U
ملوان ایراد گیر
attempting to inflict injury
U
شروع به ایراد جرح
battery
U
ایراد ضرب و جرح
inviolacy motive
U
انگیزه ایراد گریزی
fussiness
U
ایراد گیری کردن
To refuse a criticism. To brush aside an objection.
U
ایراد واعتراضی رارد کردن
demurrer
U
ایراد عدم کفایت ادله
run down
<idiom>
U
انتقاد کردن ،ایراد گرفتن
quotes
U
ایراد کردن مظنه دادن
quoted
U
ایراد کردن مظنه دادن
quote
U
ایراد کردن مظنه دادن
He delivered a historic speech.
U
نطق تاریخی یی ایراد کرد
fussing
U
ایراد گرفتن خرده گیری کردن
demurring
U
ایراد بدون ورود در ماهیت بدوی
fusses
U
ایراد گرفتن خرده گیری کردن
fussed
U
ایراد گرفتن خرده گیری کردن
fuss
U
ایراد گرفتن خرده گیری کردن
demurred
U
ایراد بدون ورود در ماهیت بدوی
demur
U
ایراد بدون ورود در ماهیت بدوی
to spotlessly perform something
U
اجرا کردن چیزی بطور بی ایراد
Any objections ?
U
فرمایشی بود ؟ ( ایراد یا اعتراضی دارید )
Upon his arrival , he delinered a speech .
U
به محض ورود نطقی ایراد کرد
demurs
U
ایراد بدون ورود در ماهیت بدوی
appose
U
موردانتقاد و ایراد قرار گرفتن رسیدگی کردن
preemptive multitasking
U
حالت چندکاره که سیستم عامل یک برنامه را برای مدت زمانی اجرا میکند و پس کنترل را به برنامه بعدی میدهد به طوری که برنامه بعدی وقت پردازنده را نخواهد گرفت
to go easy on somebody
[something]
U
خیلی ایراد نگرفتن
[انتقادی نبودن]
از کسی
[در مورد چیزی]
salutatorian
U
دانشجوی ایراد کننده نطق افتتاحیه جشن فارغ التحصیلی
demurrer
U
ایراد میکند که ادله ابرازی برای اقامه دعوی کافی نیست و بالنتیجه خود را به پاسخگویی دادخواست ملزم نمیداند
second best theory
U
نظریه دومین ارجحیت . براساس این نظریه چنانچه یک یا چندشرط از شرایط لازم برای بهینه پارتو وجود نداشته باشد در این صورت رعایت شدن سایر شرایط لازم باقیمانده در ارجحیت ثانی قرار نخواهد گرفت
to jump on somebody
U
به کسی پریدن
[زود ایراد گرفتن از کاری که کرده شده یا چیزی که گفته شده]
challenge
U
مورد اعتراض یا تردید قراردادن اعتراض و ایراد به عضویا اعضا هیات منصفه انتخاب شده
challenges
U
مورد اعتراض یا تردید قراردادن اعتراض و ایراد به عضویا اعضا هیات منصفه انتخاب شده
challenged
U
مورد اعتراض یا تردید قراردادن اعتراض و ایراد به عضویا اعضا هیات منصفه انتخاب شده
familiar
U
وارد در
hep
U
وارد
to make an entry of
U
وارد
intrant
U
وارد
infare
U
وارد
conscious
U
وارد
relevant
U
وارد
pertinenet
U
وارد به
comer
U
وارد
demurs
U
ایراد میکند که مدعی یا ادعای وی شرایط قانونی لازم را فاقد است . دراین حالت موضوع به دادگاه احاله میشود که تصمیم بگیرد که اصولا" خوانده ملزم به پاسخگویی دعوی هست یانه
demurred
U
ایراد میکند که مدعی یا ادعای وی شرایط قانونی لازم را فاقد است . دراین حالت موضوع به دادگاه احاله میشود که تصمیم بگیرد که اصولا" خوانده ملزم به پاسخگویی دعوی هست یانه
demurring
U
ایراد میکند که مدعی یا ادعای وی شرایط قانونی لازم را فاقد است . دراین حالت موضوع به دادگاه احاله میشود که تصمیم بگیرد که اصولا" خوانده ملزم به پاسخگویی دعوی هست یانه
demur
U
ایراد میکند که مدعی یا ادعای وی شرایط قانونی لازم را فاقد است . دراین حالت موضوع به دادگاه احاله میشود که تصمیم بگیرد که اصولا" خوانده ملزم به پاسخگویی دعوی هست یانه
immigrants
U
تازه وارد
check-in
U
وارد شدن
conversant
U
وارد متبحر
new comer
U
تازه وارد
immigrant
U
تازه وارد
inflictable
U
وارد اوردنی
check-ins
U
وارد شدن
make an entry
U
وارد کردن
enter
U
وارد شدن
newcomers
U
تازه وارد
incoming
U
وارد شونده
versant
U
اشنا وارد
intervener
U
وارد ثالث
lic
U
وارد بودن
knowledgeable
U
وارد بکار
ingoing
U
وارد شونده
enters
U
وارد شدن
incomer
U
شخص وارد
the post has come
U
پست وارد شد
entered
U
وارد شدن
newcomer
U
تازه وارد
check in
U
وارد شدن
entrants
U
وارد شونده
import
U
وارد کردن
arrived in paris
U
وارد شدم
bring in
U
وارد کردن
carechumen
U
تازه وارد
arriving
U
وارد شدن
arrives
U
وارد شدن
arrived
U
وارد شدن
arrive
U
وارد شدن
proficient
U
وارد به فن با لیاقت
get in
U
وارد شدن
imported
U
وارد کردن
importer
U
وارد کننده
importers
U
وارد کننده
importing
U
وارد کردن
entrant
U
وارد شونده
inputting
U
وارد کردن
inducting
U
وارد کردن
initiating
U
وارد کردن
induct
U
وارد کردن
inbound
U
وارد شونده
impoter
U
وارد کننده
inducts
U
وارد کردن
inducted
U
وارد کردن
initiated
U
وارد کردن
initiates
U
وارد کردن
importable
U
وارد کردنی
impotable
U
وارد کردنی
initiate
U
وارد کردن
initiate
U
تازه وارد کردن
imported
U
عمل وارد کردن
log on
U
وارد شدن به سیستم
central load
U
نیروی وارد به مرکز
barged
U
سرزده وارد شدن
barge
U
سرزده وارد شدن
log in
U
وارد شدن به سیستم
initiating
U
تازه وارد کردن
importing
U
عمل وارد کردن
barges
U
سرزده وارد شدن
endamage
U
خسارت وارد اوردن
initiated
U
تازه وارد کردن
initiates
U
تازه وارد کردن
ravaging
U
خرابی وارد اوردن
import
U
عمل وارد کردن
muscle
U
بزور وارد شدن
naturalizing
U
جزوزبانی وارد شدن
enters
U
وارد یا ثبت کردن
ravages
U
خرابی وارد اوردن
impotable
U
مجازبرای وارد شدن
enter the game
U
وارد بازی شدن
entering group
U
گروه وارد شونده
ravaged
U
خرابی وارد اوردن
muscles
U
بزور وارد شدن
inflicting
U
ضربت وارد اوردن
naturalises
U
جزوزبانی وارد شدن
naturalising
U
جزوزبانی وارد شدن
inflict casualty
U
خسارت وارد کردن
naturalize
U
جزوزبانی وارد شدن
naturalizes
U
جزوزبانی وارد شدن
enter
U
وارد یا ثبت کردن
circumstantiate
U
وارد جزئیات شدن
entered
U
وارد یا ثبت کردن
ravage
U
خرابی وارد اوردن
I slipped into the room .
U
یواشکی وارد اطاق شد
To go into detailes.
U
وارد جزئیات شدن
weather wise
U
وارد بجریانات روز
ward leonard control
U
کنترل وارد لئونارد
roster
U
وارد صورت کردن
rosters
U
وارد صورت کردن
get a word in edgewise
<idiom>
U
وارد شدن درمکالمه
To barge in on someone.
U
سر زده وارد شدن
He entered at that very moment .
U
درهمان لحظه وارد شد
To deliver (strike ) a blow .
U
ضربه وارد ساختن
To enter the field .
U
وارد معرکه شدن
to barge in
U
سر زده وارد شدن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com