English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 170 (8 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
pitcherful U انچه دریک سبوجابگیرد
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
cartful U انچه دریک گاری جا بگیرد
capful U انچه دریک کلاه جابگیرد
whatever U هر انچه
whatever U انچه
that which U انچه
what U هرچه انچه
for a iknow U انچه من می دانم
as far as i can see U انچه من می فهمم
as far as in me lies U انچه از من بر می اید
i lent him what money i had U انچه پول ...
as for as i know U انچه من میدانم
so far as U تا ان اندازه که انچه
oive such as you have U انچه که داریدبدهید
for aught i know U انچه من میدانم
he did his level best U انچه از دستش برامدکرد
penful U انچه در یک قلم جا گیرد
makefast U انچه قایق را به ان میبندند
more than needs U بیش از انچه بایسته
the needful U انچه باید کرد
purview of a book U انچه کتابی فرامیگیرد
ties of friendship U انچه دوستی اقتضامیکند
it purports that U انچه از این فهمیده میشوداین که .....
layered U انچه مربوط به لایه ها باشد
the requirements of the law U انچه درقانون قید شده
my recollectio of it is U انچه من بیادمی اورم اینست
my sentiment toward him U انچه من راجع باواحساس میکنم
i did all in my power U انچه در توانم بود کردم
so far as i can guess U انچه من میتوانم حدس بزنم
out of sight out of mind U از دل برود هر انچه از دیده برفت
do the necessary U انچه باید کرد بکنید
i paid his d. wages U مزد او را انچه لازم بود دادم
redefinable U انچه مجددا قابل تعریف است
bound U انچه که کارائی یک سیستم رامحدود میکند
penny worth U انچه برابر یک پنی میتوان خرید
whatsoe'er U هیچ هیچگونه هرقدر انچه هرانچه
the document purports that U انچه از این سند مفهوم میشوداینست که
he undid what i had done U انچه من رشته بودم او پنبه کرد
i speak under correction U انچه می گویم ممکن است درست نباشد
findings U انچه کارگر ازخود بر سر کار می برد یافت
fortuitism U اعتقادباینکه انچه درطبیعت پیداشده اتفاقی بوده
finding U انچه کارگر ازخود بر سر کار می برد یافت
what you see is what you get U انچه می بینید همان است که بدست می اورید
whaterer U هرچه انچه هرانچه هرقدر هیچ گونه
i overpaid him for his work U مزد کارش را بیش از انچه حقش بود دادم
nemo dat quod non habet U هیچ کس نمیتواند انچه راکه مالکش نیست را به دیگری دهد
fortuist U کسیکه معتقداست که انچه درطبیعت پیداشده اتفاقی بوده است
derrick U دریک
in an instant U دریک ان
derricks U دریک
sedentary U مقیم دریک جا
en bloc U دریک بلوک
in an instant U دریک لحظه
on one occasion U دریک موقع
swinging derrick U دریک گردان
standing derrick U دریک ثابت
on a par U دریک تراز
run in the family/blood <idiom> U دریک سطح بودن
out of step <idiom> U دریک گام نبودن
somewheres U یک جایی دریک محلی
rub elbows/shoulders <idiom> U دریک سطح بودن
aline U دریک رشته قراردادن
partly U نسبتا دریک جزء
beside U دریک طرف بعلاوه
somewhere U یک جایی دریک محلی
breach of trust U کوتاهی درانجام دادن انچه که به موجب سند تنظیمی در تاسیس حقوقی می بایستی انجام دهد
textbooks U کتاب اصلی دریک موضوع
colocate U دریک مکان قرار دادن
text book U کتاب اصلی دریک موضوع
coincides U دریک زمان اتفاق افتادن
coincide U دریک زمان اتفاق افتادن
coincided U دریک زمان اتفاق افتادن
chorus girls U زن جوانی که دریک دسته کرمیخواند
chorus girl U زن جوانی که دریک دسته کرمیخواند
batches U مقدار نان دریک پخت
pent up U دریک جا نگاه داشته شده
fascia plate U تابلوی مقابل دریک وسیله
polynia U منطقه اب ازاد دریک دریای یخ
polynya U منطقه اب ازاد دریک دریای یخ
collinear U دریک خط مستقیم واقع شونده
coincident U واقع شونده دریک وقت
textbook U کتاب اصلی دریک موضوع
ledger bait U که دریک جا روی نگاه دارند
have one's ass in a sling <idiom> U دریک وضع نا مساعد بودن
easy does it <idiom> U دریک چشم بهم زدن
align U دریک ردیف قرار گرفتن
aligned U دریک ردیف قرار گرفتن
in a crack U دریک چشم بهم زدن
aligning U دریک ردیف قرار گرفتن
aligns U دریک ردیف قرار گرفتن
coinciding U دریک زمان اتفاق افتادن
batch U مقدار نان دریک پخت
palmful U انقدرکه دریک کف دست جای گیرد
pointsman U عبور و مرور که دریک نقطه ایستاده
docking U ارتباط مکانیکی دو فضاپیما دریک مدار
gigahertz U فرکانس یک بیلیون دفعه دریک ثانیه
concurrent U دریک وقت واقع شونده موافق
hinge joint U مفصلی که دریک سطح حرکت کند
gyle U مقدارابجوی که دریک وهله ساخته میشود
bicipital U تقسیم شونده بدو قسمت دریک انتها
play footsie <idiom> U باهمکارخود لاس زدن مخصوصا دریک جو سیاسی
broadside U توپهایی که دریک سوی کشتی اراسته شده
broadsides U توپهایی که دریک سوی کشتی اراسته شده
coextensive U باهم دریک زمان ویک مکان بسط یافته
block stowage loading U بارگیری وسایل هم مقصد دریک قسمت از وسیله ترابری
catalysis U اثر مجاورت جسمی دریک فعل وانفعال شیمیایی
hauling U همه ماهیهایی که دریک وهله بدام کشیده میشوند
hauls U همه ماهیهایی که دریک وهله بدام کشیده میشوند
ice time U مجموع مدت بازی بازیگر دریک مسابقه یا در یک فصل
haul U همه ماهیهایی که دریک وهله بدام کشیده میشوند
hauled U همه ماهیهایی که دریک وهله بدام کشیده میشوند
retrospective search U جستجوی متن ها دریک موضوع مشخص ازیک داده
materialism U فلسفه اصالت ماده اعتقاد به اینکه انچه وجود دارد ماده است
ledger blade U تیغه پارچه بری که دریک جاایستاده و پره گردنده دارد
farrowed U همه بچه خوک هایی که دریک وهله زاییده می شوند
farrows U همه بچه خوک هایی که دریک وهله زاییده می شوند
run around U تنظیم متن در اطراف یک شکل دریک صفحه چاپ شده
farrowing U همه بچه خوک هایی که دریک وهله زاییده می شوند
role indicator U نشانهای برای بیان ورودی شاخص دریک موضوع مشخص
side tone U انعکاس صوت دریک مداربعلت مجاورت با مدار صوتی دیگر
coriolis acceleration U شتاب یک ذره که دریک دستگاه مختصات شتابدار درحرکت است
farrow U همه بچه خوک هایی که دریک وهله زاییده می شوند
rotates U جابجایی داده دریک محل ذخیره سازی به صورت حلقوی
rotated U جابجایی داده دریک محل ذخیره سازی به صورت حلقوی
happy family U دستهای ازجانوران جوربجورکه دریک قفس باهم زندگی میکنند
rotate U جابجایی داده دریک محل ذخیره سازی به صورت حلقوی
book value U ارزش هر شیی برحسب انچه دردفترحساب نشان داده شود ارزش سهام طبق دفاتر
diachrony U تغییراتی که در ادوار مختلف تاریخ دریک زبان یک ملت پدید می اید
turning point U نقطهای دریک دور تجاری که در ان جهت فعالیتهای اقتصادی عوض میشود
turning points U نقطهای دریک دور تجاری که در ان جهت فعالیتهای اقتصادی عوض میشود
holding pattern U کنترل هواپیما برای پرواز دریک مسیر پیش بینی شده
best angle of climb airspeed U سرعتی در هواپیما که بیشترین افزایش ارتفاع دریک نقطه معین را سبب میشود
routing U لیست انتخابهای مط لوب دریک مسیر برای پیام ذخیره شده در router
gurantee U عبارت از ان است که دولت یا دولتهایی طی معاهدهای متعهد شوند که انچه را قادر باشند جهت انجام امر معینی انجام دهند
whateer U هرانچه انچه هرانچه هرقدر هرچه
lapful U به قور یک دامن انچه در یک دامن جاگیرد
bankers automated clearance system U سیستم انتقال پول بین بانکها با استفاده از اتصالات کامپیوتری دریک شبکه امن
helo U پیام عمومی شروع کار که دریک سیستم اشتراک زمان توسط ترمینالها بکار می رود
D SUB connector U ویدیو اتصالی که در صفحه تصویرهای PC برای ارسال سیگنالهای ویدویی دریک کابل به کار می رود
else rule U قانون منط ق برنامه دریک دستور -IF Then برای اعمال IF دیگر اگر شرط -IF Then برقرار نبود
electronic journal U فایل خلاصه شرح وقایع دریک ترتیب زمانی فعالیتهای پردازشی انجام شده توسط کامپیوتر
adjudicates U تشخیص برنده دریک بازی نیمه تمام باتوجه به بهترین حرکات ممکن طرفین توسط داور ذی صلاح
adjudicated U تشخیص برنده دریک بازی نیمه تمام باتوجه به بهترین حرکات ممکن طرفین توسط داور ذی صلاح
virtual U بخشی از RAM دریک برنامه کنترل کوتاه به صورتی که گویی یک سیستم ذخیره سازی دیسک سریع است
adjudicate U تشخیص برنده دریک بازی نیمه تمام باتوجه به بهترین حرکات ممکن طرفین توسط داور ذی صلاح
adjudicating U تشخیص برنده دریک بازی نیمه تمام باتوجه به بهترین حرکات ممکن طرفین توسط داور ذی صلاح
cross tell U پخش اخبار به طور عرضی توزیع اخبار دریک سطح فرماندهی
relevance U 1-روش ارتباط چیزی با دیگری .2-اهمیت چیزی دریک موقعیت یا فرآیند
catalogs U لیستی از فایل ها که دریک فایل مغناطیسی ذخیره شده اند
catalogues U لیستی از فایل ها که دریک فایل مغناطیسی ذخیره شده اند
cataloged U لیستی از فایل ها که دریک فایل مغناطیسی ذخیره شده اند
cataloguing U لیستی از فایل ها که دریک فایل مغناطیسی ذخیره شده اند
catalogue U لیستی از فایل ها که دریک فایل مغناطیسی ذخیره شده اند
catalogued U لیستی از فایل ها که دریک فایل مغناطیسی ذخیره شده اند
cataloging U لیستی از فایل ها که دریک فایل مغناطیسی ذخیره شده اند
encapsulation U دریک شبکه سیستم ارسال فریم داده به یک فرمت همراه به فریمی با فرمت دیگر
thrashing U وضعیتی دریک سیستم عملکرد چند برنامهای که کامپیوتر باید بجای اجرای برنامه ها وقت بیشتری را صرف صفحه بندی کند
halfpennyworth U انچه به نیم پنی خریده شود ارزش نیم پنی
polynia U منطقه یا جزیرهای از اب دریک منطقه وسیع یخ زده
holdees U پرسنل یا خودروها یا هواپیمایا کشتی که به طور موقت دریک پادگان توقف کرده ومنتظر دستور یا وسایل حرکت به سمت محل ماموریت باشد
cell U دریک صفحه گسترده کدی که موقعیت یک خانه را با سط ر و ستون مشخص میکند. معمولاگ سط رها شماره گذاری شده اند و ستون ها بر حسب حروف الفبا هستند
cells U دریک صفحه گسترده کدی که موقعیت یک خانه را با سط ر و ستون مشخص میکند. معمولاگ سط رها شماره گذاری شده اند و ستون ها بر حسب حروف الفبا هستند
ond shot U بیک حمله دریک حمله
enhancing U دریک IBM PC صفحه کلید یا ردیفی از کلیدها در بالای صفحه کلید به همراه مجموعه کلیدهای عدد جداگانه در سمت راست
enhanced U دریک IBM PC صفحه کلید یا ردیفی از کلیدها در بالای صفحه کلید به همراه مجموعه کلیدهای عدد جداگانه در سمت راست
enhance U دریک IBM PC صفحه کلید یا ردیفی از کلیدها در بالای صفحه کلید به همراه مجموعه کلیدهای عدد جداگانه در سمت راست
enhances U دریک IBM PC صفحه کلید یا ردیفی از کلیدها در بالای صفحه کلید به همراه مجموعه کلیدهای عدد جداگانه در سمت راست
range section U قسمت مسئول مسافت یاب یاکار با دستگاه مسافت یاب دریک اتشبار
expanded memory system U دریک IBM PC استانداردی که حافظه اضافی که بیشتر از حد کیلو بایت است از حافظه معمولی را معرفی میکند. این حافظه فقط توسط برنامههای مخصوص نوشته شده قابل اجراست و نیز مراجعه شود به LIM
geometrical percentage U درصد هندسی که عبارتست ازخارج قسمت سطح مقطع فولاد به سطح مقطع بتن دریک قطعه بتن مسلح ضرب درصد
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com