English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (14 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
day work system U انجام کار بطور امانی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
prosperously U بطور نیک انجام با عاقبت خوش
mutualize U بطور مشترک امری را انجام دادن همزیستی کردن
given in trust U امانی
based on trusteeship U امانی
give in trust U امانی
deposited U امانی
trust U مدیریت امانی
trusted U مدیریت امانی
trust fund U سرمایه امانی
trust fund U وجه امانی
claimant stock U ذخایر امانی
on consignment U بصورت امانی
goods on consignment U کالاهای امانی
fiduciary relationship U رابطه امانی
trusts U مدیریت امانی
consignment U کالای امانی
consignment stock U کلاهای امانی
consigned inventory U اماد امانی
trust money U پول امانی
trust funds U وجوه امانی
consigned inventory U کالای امانی
consignments U کالای امانی
money on deposit U وجه امانی
claimant stock U انبار امانی
trust fund U سپرده امانی
fail U انجام ندادن کاری که باید انجام شود درست کار نکردن
failed U انجام ندادن کاری که باید انجام شود درست کار نکردن
fails U انجام ندادن کاری که باید انجام شود درست کار نکردن
qui facit per alium facit perse U کسی که کاری را بوسیله دیگری انجام بدهد خودش ان را انجام داده است
like a duck takes the water [Idiom] U کاری را تند یاد بگیرند انجام بدهند و از انجام دادن آن لذت ببرند
automating U نصب ماشین هایی که کار نهایی را که قبلاگ افراد انجام می دادند انجام دهند
automates U نصب ماشین هایی که کار نهایی را که قبلاگ افراد انجام می دادند انجام دهند
automate U نصب ماشین هایی که کار نهایی را که قبلاگ افراد انجام می دادند انجام دهند
automated U نصب ماشین هایی که کار نهایی را که قبلاگ افراد انجام می دادند انجام دهند
irretrievably U بطور غیر قابل استرداد جنانکه نتوان برگردانید بطور جبران ناپذیر
nauseously U بطور تهوع اور یا بد مزه بطور نفرت انگیز
inconsiderably U بطور غیر قابل ملاحظه بطور جزئی یا خرد
failures U انجام ندادن کاری که باید انجام شود
failure U انجام ندادن کاری که باید انجام شود
indisputable U بطور غیر قابل بحث بطور مسلم
horridly U بطور سهمناک یا نفرت انگیز بطور زننده
lusciously U بطور خوش مزه یا لذیذ بطور زننده
robot U وسیلهای که برای انجام یک سری امور تولیدی که مشابه کارهای انجام شده توسط افراد است برنامه ریزی میشود
robots U وسیلهای که برای انجام یک سری امور تولیدی که مشابه کارهای انجام شده توسط افراد است برنامه ریزی میشود
gurantee U عبارت از ان است که دولت یا دولتهایی طی معاهدهای متعهد شوند که انچه را قادر باشند جهت انجام امر معینی انجام دهند
indeterminately U بطور نامعین یا غیرمحدود بطور غیرمقطوع
immortally U بطور فنا ناپذیر بطور باقی
grossly U بطور درشت یا برجسته بطور غیرخالص
poorly U بطور ناچیز بطور غیر کافی
scratch one's back <idiom> U کاری را برای کسی انجام دادن به امید اینکه اوهم برای تو انجام دهد
improperly U بطور غلط بطور نامناسب
latently U بطور ناپیدا بطور پوشیده
incisively U بطور نافذ بطور زننده
genuinely U بطور اصل بطور بی ریا
martially U بطور جنگی بطور نظامی
abusively U بطور ناصحیح بطور دشنام
indecorously U بطور ناشایسته بطور نازیبا
upward compatible U اصلاحی به این معنی که یک سیستم کامپیوتری یا غستگاه جانبی قادر است هر کاری راکه مدل قبلی انجام می داده انجام داده و علاوه بر ان عملکردهای بیشتری هم داشته باشد سازگاری رو به پیشرفت
retention money U مقدار پولی که کارفرما جهت حسن انجام کار پیمانکار نگه میدارد واین مقدار درصدی ازکل قرارداد است که حسن انجام کار نامیده میشود
queried U 1-پنجرهای که در صورت بروز خطا فاهر میشود, برای پردازش از کاربر که چه علی باید انجام شود. 2-پنجرهای با مکان هایی که کاربر کند تا در پایگاه جستجو انجام شود
queries U 1-پنجرهای که در صورت بروز خطا فاهر میشود, برای پردازش از کاربر که چه علی باید انجام شود. 2-پنجرهای با مکان هایی که کاربر کند تا در پایگاه جستجو انجام شود
querying U 1-پنجرهای که در صورت بروز خطا فاهر میشود, برای پردازش از کاربر که چه علی باید انجام شود. 2-پنجرهای با مکان هایی که کاربر کند تا در پایگاه جستجو انجام شود
query U 1-پنجرهای که در صورت بروز خطا فاهر میشود, برای پردازش از کاربر که چه علی باید انجام شود. 2-پنجرهای با مکان هایی که کاربر کند تا در پایگاه جستجو انجام شود
irrevocably U بطور تغییر ناپذیر بطور چاره ناپذیر
continues U ادامه دادن چیزی یا انجام دادن چیزی که زودتر انجام می دادید
continue U ادامه دادن چیزی یا انجام دادن چیزی که زودتر انجام می دادید
inexplicably U بطور غیر قابل توضیح چنانکه نتوان توضیح داد بطور غیر قابل تغییر
mission , oriented U لازم برای انجام ماموریت ضروری برای انجام ماموریت
implements U انجام
effectuation U انجام
performances U انجام
commission U انجام
transaction U انجام
implementation U انجام
performance U انجام
achievement U انجام
achievements U انجام
consummation U انجام
commissioning U انجام
compietion U انجام
execution U انجام
at last U سر انجام
sequels U انجام
terminuse ad quem U انجام
implemented U انجام
completion U انجام
implement U انجام
fulfillment U انجام
enforcement U انجام
implementation U انجام
sequel U انجام
commissions U انجام
implementing U انجام
accomplishment U انجام
fulfilment U انجام
end all U انجام
meanly U بطور بد
streakily U بطور خط خط
loosely U بطور شل یا ول
atilt U بطور کج
lastingly U بطور پا بر جا
confusedly U بطور در هم و بر هم
transtively U بطور
wetly U بطور تر
flabbily U بطور شل و ول
furnish U انجام دادن
coverings U انجام دادن
contrivable <adj.> U انجام شدنی
conclusions U انجام نتیجه
cover U انجام دادن
possible [doable, feasible] <adj.> U انجام پذیر
conclusion U انجام نتیجه
despatches U انجام سریع
practicable <adj.> U انجام پذیر
covers U انجام دادن
makable [spv. makeable] <adj.> U انجام پذیر
to carry through U انجام دادن
makeable <adj.> U انجام پذیر
actualize U به انجام رساندن
carry ineffect U به انجام رساندن
manageable <adj.> U انجام پذیر
implement U به انجام رساندن
put ineffect U به انجام رساندن
put inpractice U به انجام رساندن
carry into effect U به انجام رساندن
make something happen U به انجام رساندن
workable <adj.> U انجام پذیر
achievable <adj.> U انجام شدنی
feasible <adj.> U انجام پذیر
doable <adj.> U انجام شدنی
dispatched U انجام سریع
executable <adj.> U انجام پذیر
makable [spv. makeable] <adj.> U انجام شدنی
makeable <adj.> U انجام شدنی
manageable <adj.> U انجام شدنی
workable <adj.> U انجام شدنی
possible [doable, feasible] <adj.> U انجام شدنی
to be fulfilled U انجام گرفتن
dispatch U انجام سریع
despatched U انجام سریع
practicable <adj.> U انجام شدنی
dispatches U انجام سریع
furnishes U انجام دادن
doable <adj.> U انجام پذیر
contrivable <adj.> U انجام پذیر
achievable <adj.> U انجام پذیر
to do a thing the right way U انجام دادن
feasible <adj.> U انجام شدنی
executable <adj.> U انجام شدنی
to bring to an issve U انجام دادن
to bring to effect U انجام دادن
furnishing U انجام دادن
to carry into execution U انجام دادن
despatching U انجام سریع
unsporting U انجام حرکاتغیرورزشیدربرابرحریفدریکبازی
effected U انجام دادن
effecting U انجام دادن
out and out U انجام شده
out-and-out U انجام شده
pays U انجام دادن
paying U انجام دادن
pay U انجام دادن
chars U انجام دادن
charring U انجام دادن
char U انجام دادن
unaccomplished U انجام نشده
pending U در دست انجام
successful U نیک انجام
manipulation U انجام با مهارت
to put through U انجام دادن
effect U انجام دادن
unaided U انجام چیزیبدونکمکدیگران
time-honoured U انجام کاریدردرازمدت
shock tactics U انجام کاریباسرعتوباخشونت
secondary action U انجام عملیاتیجهتموثرترکردنیکاعتصاب
performing U انجام دهنده
make out <idiom> U انجام دادن
confrontational U انجام اعتصاب
repetition U باز انجام
repetitions U باز انجام
administer انجام دادن
non-starters U کار نا انجام
non-starter U کار نا انجام
do-it-yourself U خود انجام
effectual U انجام شدنی
to make good U انجام دادن
to go through U انجام دادن
make a reality U به انجام رساندن
put into practice U به انجام رساندن
put into effect U به انجام رساندن
bring into being U به انجام رساندن
actualise [British] U انجام دادن
actualize U انجام دادن
carry ineffect U انجام دادن
implement U انجام دادن
put ineffect U انجام دادن
put inpractice U انجام دادن
carry into effect U انجام دادن
make something happen U انجام دادن
fulfill [American] U به انجام رساندن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com