English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
get away with murder <idiom> U انجام کاری خیلی بد بدون انتظار تنبیه را داشتن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
I went scot - free . U خیلی مفت دررفتم ( بدون جریمه یا تنبیه)
go great guns <idiom> U موفقیت آمیز،انجام کاری خیلی سریع یا خیلی سخت
beside one's self <idiom> U خیلی ناامید یا هیجان زده برای انجام کاری
take one's time <idiom> U انجام کاری بدون عجله
for next to nothing <idiom> U چندرغاز [رایگان] [مفت] [مزد خیلی کم برای انجام کاری]
for peanuts [and for chicken feed] <idiom> U چندرغاز [رایگان] [مفت] [مزد خیلی کم برای انجام کاری]
to intend to do something U در نظر انجام کاری را داشتن
to aim to do something U قصد انجام کاری را داشتن
to be about to do something U قصد انجام کاری را داشتن
to propose to do something U قصد انجام کاری را داشتن
to mean to do something U منظور انجام کاری را داشتن
to propose to do something U در نظر انجام کاری را داشتن
to be looking to do something U در نظر انجام کاری را داشتن
to be looking to do something U قصد انجام کاری را داشتن
to intend to do something U قصد انجام کاری را داشتن
to purpose something U هدف چیزی [انجام کاری] را داشتن
freedoms U آزاد بودن برای انجام کاری بدون محدودیت
freedom U آزاد بودن برای انجام کاری بدون محدودیت
to set one's mind on anything U ارزوی رسیدن بچیزی یا انجام کاری را داشتن
One mustn't sk apple trees for oranges, France for sun, women for love, life for happiness. U نباید از درخت پرتقال انتظار سیب، از فرانسه انتظار آفتاب، از زنان انتظار عشق و از زندگی انتظار شادی داشت.
attend U انتظار کشیدن انتظار داشتن
attending U انتظار کشیدن انتظار داشتن
attends U انتظار کشیدن انتظار داشتن
hope U انتظار داشتن ارزو داشتن
hoped U انتظار داشتن ارزو داشتن
hopes U انتظار داشتن ارزو داشتن
hoping U انتظار داشتن ارزو داشتن
money to burn <idiom> U بیش ازاحتیاج ،داشتن،داشتن پول خیلی زیاد
in the cards <idiom> U انتظار داشتن
to look forward to U انتظار داشتن
failed U انجام ندادن کاری که باید انجام شود درست کار نکردن
fail U انجام ندادن کاری که باید انجام شود درست کار نکردن
fails U انجام ندادن کاری که باید انجام شود درست کار نکردن
like a duck takes the water [Idiom] U کاری را تند یاد بگیرند انجام بدهند و از انجام دادن آن لذت ببرند
qui facit per alium facit perse U کسی که کاری را بوسیله دیگری انجام بدهد خودش ان را انجام داده است
look forward U انتظار چیزی را داشتن
to look forward to something U انتظار چیزی را داشتن
failures U انجام ندادن کاری که باید انجام شود
failure U انجام ندادن کاری که باید انجام شود
awaiting U منتظر شدن انتظار داشتن
expects U انتظار داشتن منتظر بودن
speculated U انتظار سودو زیاد داشتن
expecting U انتظار داشتن منتظر بودن
expected U انتظار داشتن منتظر بودن
awaited U منتظر شدن انتظار داشتن
await U منتظر شدن انتظار داشتن
awaits U منتظر شدن انتظار داشتن
speculate U انتظار سودو زیاد داشتن
hold forth U پیشنهاد کردن انتظار داشتن
speculating U انتظار سودو زیاد داشتن
speculates U انتظار سودو زیاد داشتن
expect U انتظار داشتن منتظر بودن
deliver the goods <idiom> U موفق درانجام کاری که خوب انتظار میرود
envisage U انتظار داشتن درذهن مجسم کردن
envisaged U انتظار داشتن درذهن مجسم کردن
envisaging U انتظار داشتن درذهن مجسم کردن
envisages U انتظار داشتن درذهن مجسم کردن
scratch one's back <idiom> U کاری را برای کسی انجام دادن به امید اینکه اوهم برای تو انجام دهد
to incur a punishment U تنبیه بر خود وارد اوردن سزاوار تنبیه شدن
upward compatible U اصلاحی به این معنی که یک سیستم کامپیوتری یا غستگاه جانبی قادر است هر کاری راکه مدل قبلی انجام می داده انجام داده و علاوه بر ان عملکردهای بیشتری هم داشته باشد سازگاری رو به پیشرفت
fasted U که کارش را خیلی سریع انجام میدهد
fast U که کارش را خیلی سریع انجام میدهد
fastest U که کارش را خیلی سریع انجام میدهد
fasts U که کارش را خیلی سریع انجام میدهد
to have one's work cut out [for one] <idiom> U کار خیلی زیاد و سخت داشتن
action U انجام کاری
actions U انجام کاری
inoperative time U زمان بدون کاری
capable U توانایی انجام کاری
sleeps U پیش از انجام کاری
mind to do a thing U اماده انجام کاری
sleeping U پیش از انجام کاری
to stop [doing something] U ایستادن [از انجام کاری]
mode of execution U روش انجام کاری
authority U توانایی انجام کاری
achieve U موفقیت در انجام کاری
achieved U موفقیت در انجام کاری
about to do something <idiom> U درحال انجام کاری
achieves U موفقیت در انجام کاری
achieving U موفقیت در انجام کاری
sleep U پیش از انجام کاری
unassisted U انجام عمل بدون کمک
summaries U انجام شده بدون تاخیر
put the cart before the horse <idiom> U انجام کارها بدون نظم
summary U انجام شده بدون تاخیر
sit tight <idiom> U صبور برای انجام کاری
to propose to do something U در صدد انجام کاری بودن
authorization U اجازه یا توانایی انجام کاری
authorisations U اجازه یا توانایی انجام کاری
cinch U کاری که با سهولت انجام شود
To do something with ease(easily). U کاری را به آسانی انجام دادن
undertaken U توافق برای انجام کاری
having U باعث انجام کاری شدن
to stop [doing something] U توقف کردن [از انجام کاری]
To do something on the sly (in secret). U کاری را پنهان انجام دادن
planning U سازماندهی نحوه انجام کاری
undertakes U توافق برای انجام کاری
backlog U کاری که باید انجام شود
spadework U کاری که با بیل انجام میدهند
supererogation U انجام کاری بیش از حد وفیفه
slur U باعجله کاری را انجام دادن
slurred U باعجله کاری را انجام دادن
slurring U باعجله کاری را انجام دادن
slurs U باعجله کاری را انجام دادن
to be about to do something U در صدد انجام کاری بودن
do something rash <idiom> U بی فکر کاری را انجام دادن
have U باعث انجام کاری شدن
capability U قادر به انجام کاری بودن
wit's end <idiom> U ندانستن که چه کاری را انجام بدهند
make one's bed and lie in it <idiom> U مسئول انجام کاری بودن
chip U قط عاتی که با هم کاری را انجام می دهند
the way of doing something U به روشی کاری را انجام دادن
chicken out <idiom> U از ترس کاری را انجام ندادن
backlogs U کاری که باید انجام شود
undertake U توافق برای انجام کاری
terrorised U با تهدیدوارعاب کاری انجام دادن
terrorises U با تهدیدوارعاب کاری انجام دادن
terrorising U با تهدیدوارعاب کاری انجام دادن
terrorize U با تهدیدوارعاب کاری انجام دادن
terrorized U با تهدیدوارعاب کاری انجام دادن
terrorizes U با تهدیدوارعاب کاری انجام دادن
(have the) cheek to do something <idiom> U با گستاخی کاری را انجام دادن
terrorizing U با تهدیدوارعاب کاری انجام دادن
potential <adj.> U [توانایی برای انجام کاری]
dead set against something <idiom> U کاملا مصمم در انجام کاری
chips U قط عاتی که با هم کاری را انجام می دهند
do something to one's hearts's content U کاری را حسابی انجام دادن
raise Cain <idiom> U کمک ،کاری انجام دادن
take turns <idiom> U انجام کاری با همکاری یکدیگر
take the plunge <idiom> U بادروغ کاری را انجام دادن
To do something hurriedly . U کاری را با عجاله انجام دادن
fall over oneself <idiom> U کاملا مشتاق انجام کاری
To take ones time over something . to do something with deliberation U کاری را سر صبر انجام دادن
to intend to do something U در صدد انجام کاری بودن
to be looking to do something U در صدد انجام کاری بودن
to do a good job U کاری را خوب انجام دادن
feel up to (do something) <idiom> U توانایی انجام کاری رانداشتن
To do something on ones own . U سر خود کاری را انجام دادن
loads U کاری که باید انجام شود
plod U بازحمت کاری را انجام دادن
We don't do half-ass job [American E] [derogatory] U کاری را ناقص انجام ندادن
plodding U بازحمت کاری را انجام دادن
plods U بازحمت کاری را انجام دادن
We don't do things halfway. U کاری را ناقص انجام ندادن
load U کاری که باید انجام شود
We don't do things by half-measures. U کاری را ناقص انجام ندادن
We don't do things by halves. U کاری را ناقص انجام ندادن
plodded U بازحمت کاری را انجام دادن
irresponsibly U بدون داشتن مسئولیت
have a hand in something <idiom> U در کاری دست داشتن
decisions U تصمیم گیری برای انجام کاری
authorizing U اجازه دادن برای انجام کاری
authorizes U اجازه دادن برای انجام کاری
to be in a position to do something U موقعیتش باشد که کاری را انجام بدهند
head start <idiom> U کاری را قبل از بقیه انجام دادن
go (someone) one better <idiom> U کاری را بهتراز دیگران انجام دادن
to invite somebody to do something U از کسی تقاضا انجام کاری را کردن
to invite somebody to do something U کسی را برای انجام کاری فراخواندن
alternative U دیگر کاری نمیتوانیم انجام دهیم
alternatives U دیگر کاری نمیتوانیم انجام دهیم
brushwork U هر کاری که با قلممو یا خاره انجام شود
decision U تصمیم گیری برای انجام کاری
null U دستور برنامه کد کاری انجام نمیدهد
bar U توقف کسی برای انجام کاری
turn out <idiom> U رفتن برای دیدن یا انجام کاری
to do a thing ina corner U کاری که درخلوت یادرزیرجلی انجام دادن
to do a thing with f. U کاری رابه اسانی انجام دادن
to undertake to do something U رسما متعهد به انجام کاری شدن
swim against the tide/current <idiom> U کاری متفاوت از دیگران انجام دادن
technique U روش با مهارت برای انجام کاری
techniques U روش با مهارت برای انجام کاری
To do something expediently. U از روی سیاست کاری را انجام دادن
operation U دستور برنامه که کاری انجام نمیدهد
shove down one's throat <idiom> U اجبارکسی به کاری که نمیخواهد انجام دهد
facility U قادر به انجام کاری به سادگی بودن
bars U توقف کسی برای انجام کاری
beat someone to the punch (draw) <idiom> U قبل از هرکسی کاری را انجام دادن
To meet a deadline . U تا مهلت مقرر کاری را انجام دادن
force U مجبور کردن کسی به انجام کاری
forces U مجبور کردن کسی به انجام کاری
forcing U مجبور کردن کسی به انجام کاری
To put ones heart and soul into a job . U باتمام وجود کاری را انجام دادن
taskwork U کاری که بعنوان وفیفه انجام میشود
to goad somebody doing something U کسی را به انجام کاری تحریک کردن
to goad somebody into something U کسی را به انجام کاری تحریک کردن
help U روش آسانتر برای انجام کاری
get around to <idiom> U بالاخره زمان انجام کاری را یافتن
get away with something <idiom> U کاری که شخص نبایدونتواند انجام دهد
invoking U تقاضا از کسی برای انجام کاری
give free rein to <idiom> U اجازه حرکت یا انجام کاری را دادن
invoke U تقاضا از کسی برای انجام کاری
invoked U تقاضا از کسی برای انجام کاری
invokes U تقاضا از کسی برای انجام کاری
authorises U اجازه دادن برای انجام کاری
authorising U اجازه دادن برای انجام کاری
authorize U اجازه دادن برای انجام کاری
at the elventh hour U دقیقه نود کاری انجام دادن
set the world on fire <idiom> کاری فوق العاده انجام دادن
see to (something) <idiom> U شرکت کردن یا کاری را انجام دادن
see to it <idiom> U مسئولیت انجام کاری را برعهده گرفتن
Recent search history Forum search
There is no search result on forum.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com