Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 234 (4 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
multiplied
U
انجام عمل ضرب یک عدد در دیگری
multiplies
U
انجام عمل ضرب یک عدد در دیگری
multiply
U
انجام عمل ضرب یک عدد در دیگری
multiplying
U
انجام عمل ضرب یک عدد در دیگری
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
interlock
U
رسانه امنیتی که بخشی از ورودی است و به کلمه رمز نیاز دارد تا وسیله کار دیگری انجام دهد تا کار جاری تمام شود
interlocked
U
رسانه امنیتی که بخشی از ورودی است و به کلمه رمز نیاز دارد تا وسیله کار دیگری انجام دهد تا کار جاری تمام شود
interlocking
U
رسانه امنیتی که بخشی از ورودی است و به کلمه رمز نیاز دارد تا وسیله کار دیگری انجام دهد تا کار جاری تمام شود
interlocks
U
رسانه امنیتی که بخشی از ورودی است و به کلمه رمز نیاز دارد تا وسیله کار دیگری انجام دهد تا کار جاری تمام شود
trust
U
تاسیس به خصوصی است در حقوق انگلوساکسون که در ان شخصی مالی را به شخص دیگری منتقل میکند واین شخص متعهد میشودامور خاصی را نسبت به شخص ثالث انجام دهد و یابه طور کلی اموری را که مورد نظر موسس بوده بجااورد
trusted
U
تاسیس به خصوصی است در حقوق انگلوساکسون که در ان شخصی مالی را به شخص دیگری منتقل میکند واین شخص متعهد میشودامور خاصی را نسبت به شخص ثالث انجام دهد و یابه طور کلی اموری را که مورد نظر موسس بوده بجااورد
trusts
U
تاسیس به خصوصی است در حقوق انگلوساکسون که در ان شخصی مالی را به شخص دیگری منتقل میکند واین شخص متعهد میشودامور خاصی را نسبت به شخص ثالث انجام دهد و یابه طور کلی اموری را که مورد نظر موسس بوده بجااورد
piracy
U
هرعملی که کارگران یا سرنشینان کشتی علیه کشتی خود انجام دهند استفاده غیر قانونی از تالیف دیگری برای تالیف کتاب یارساله و غیره
print
U
چاپ خودکار تعدادی متن مختلف در صف با سرعت طبیعی چاپگر وقتی کامپیوتر کار دیگری انجام میدهد
printed
U
چاپ خودکار تعدادی متن مختلف در صف با سرعت طبیعی چاپگر وقتی کامپیوتر کار دیگری انجام میدهد
prints
U
چاپ خودکار تعدادی متن مختلف در صف با سرعت طبیعی چاپگر وقتی کامپیوتر کار دیگری انجام میدهد
emulate
U
کپی کردن یا رفتار مشابه با چیز دیگری انجام دادن
emulated
U
کپی کردن یا رفتار مشابه با چیز دیگری انجام دادن
emulates
U
کپی کردن یا رفتار مشابه با چیز دیگری انجام دادن
emulating
U
کپی کردن یا رفتار مشابه با چیز دیگری انجام دادن
outdo
U
بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
outdoes
U
بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
outdoing
U
بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
lock up
U
وضعیتی که در ان امکان انجام عمل دیگری نمیباشد
qui facit per alium facit perse
U
کسی که کاری را بوسیله دیگری انجام بدهد خودش ان را انجام داده است
retorsion
U
عملی است که یک دولت در مقابل عمل دولت دیگری انجام میدهد وعمل اخیر کاملا" مشابه رفتاری است که از دولت اولی سر زده بوده است
personal assistant
فردی که کارهای دفتری و مدیریتی برای فرد دیگری انجام میدهد
farm out
<idiom>
U
شخص دیگری برای انجام کار
play into someone's hands
<idiom>
U
(به کسی یاری وکمک رساندن)انجام کاری که به شخص دیگری سود برساند
would just as soon
<idiom>
U
توجیح انجام یک چیزدر مقابل دیگری
reach out with an olive branch
U
[انجام دادن کار یا گفتن چیزی که نشان میدهد شما میخواهید به ناسازگاری با دیگری خاتمه دهید.]
reach out with an olive branch
<idiom>
U
[انجام دادن کار یا گفتن چیزی که نشان میدهد شما میخواهید به ناسازگاری با دیگری خاتمه دهید.]
emulating
<adj.>
<pres-p.>
U
[رفتار مشابه با چیز دیگری انجام دادن]
mimicking
<adj.>
<pres-p.>
U
[رفتار مشابه با چیز دیگری انجام دادن]
pantomiming
<adj.>
<pres-p.>
U
[رفتار مشابه با چیز دیگری انجام دادن]
Other Matches
subrogate
U
بجای دیگری تعهداتی بعهده گرفتن جانشین دیگری کردن
letters
U
نوشته ارسالی از کسی به دیگری یا از کامپیوتر به دیگری برای اطلاع رسانی یا ارسال دستور یا..
recode
U
کد کردن برنامهای که برای سیستم دیگری کد شده باشد , به طوری که دیگری هم کار کند
letter
U
نوشته ارسالی از کسی به دیگری یا از کامپیوتر به دیگری برای اطلاع رسانی یا ارسال دستور یا..
to pass one's word for another
U
از طرف دیگری قول دادن ضمانت دیگری را کردن
piracy
U
چاپ کردن تالیف دیگری بدون اجازه تقلید غیر قانونی اثر دیگری privateer
fail
U
انجام ندادن کاری که باید انجام شود درست کار نکردن
fails
U
انجام ندادن کاری که باید انجام شود درست کار نکردن
failed
U
انجام ندادن کاری که باید انجام شود درست کار نکردن
like a duck takes the water
[Idiom]
U
کاری را تند یاد بگیرند انجام بدهند و از انجام دادن آن لذت ببرند
automate
U
نصب ماشین هایی که کار نهایی را که قبلاگ افراد انجام می دادند انجام دهند
automating
U
نصب ماشین هایی که کار نهایی را که قبلاگ افراد انجام می دادند انجام دهند
automates
U
نصب ماشین هایی که کار نهایی را که قبلاگ افراد انجام می دادند انجام دهند
automated
U
نصب ماشین هایی که کار نهایی را که قبلاگ افراد انجام می دادند انجام دهند
failure
U
انجام ندادن کاری که باید انجام شود
failures
U
انجام ندادن کاری که باید انجام شود
gurantee
U
عبارت از ان است که دولت یا دولتهایی طی معاهدهای متعهد شوند که انچه را قادر باشند جهت انجام امر معینی انجام دهند
robots
U
وسیلهای که برای انجام یک سری امور تولیدی که مشابه کارهای انجام شده توسط افراد است برنامه ریزی میشود
robot
U
وسیلهای که برای انجام یک سری امور تولیدی که مشابه کارهای انجام شده توسط افراد است برنامه ریزی میشود
countersignature
U
امضای پس ازامضای دیگری تصدیق امضای دیگری
scratch one's back
<idiom>
U
کاری را برای کسی انجام دادن به امید اینکه اوهم برای تو انجام دهد
upward compatible
U
اصلاحی به این معنی که یک سیستم کامپیوتری یا غستگاه جانبی قادر است هر کاری راکه مدل قبلی انجام می داده انجام داده و علاوه بر ان عملکردهای بیشتری هم داشته باشد سازگاری رو به پیشرفت
retention money
U
مقدار پولی که کارفرما جهت حسن انجام کار پیمانکار نگه میدارد واین مقدار درصدی ازکل قرارداد است که حسن انجام کار نامیده میشود
query
U
1-پنجرهای که در صورت بروز خطا فاهر میشود, برای پردازش از کاربر که چه علی باید انجام شود. 2-پنجرهای با مکان هایی که کاربر کند تا در پایگاه جستجو انجام شود
queries
U
1-پنجرهای که در صورت بروز خطا فاهر میشود, برای پردازش از کاربر که چه علی باید انجام شود. 2-پنجرهای با مکان هایی که کاربر کند تا در پایگاه جستجو انجام شود
queried
U
1-پنجرهای که در صورت بروز خطا فاهر میشود, برای پردازش از کاربر که چه علی باید انجام شود. 2-پنجرهای با مکان هایی که کاربر کند تا در پایگاه جستجو انجام شود
querying
U
1-پنجرهای که در صورت بروز خطا فاهر میشود, برای پردازش از کاربر که چه علی باید انجام شود. 2-پنجرهای با مکان هایی که کاربر کند تا در پایگاه جستجو انجام شود
continues
U
ادامه دادن چیزی یا انجام دادن چیزی که زودتر انجام می دادید
continue
U
ادامه دادن چیزی یا انجام دادن چیزی که زودتر انجام می دادید
mission , oriented
U
لازم برای انجام ماموریت ضروری برای انجام ماموریت
tother
U
دیگری
another
U
دیگری
third
U
به دیگری
t' other
U
دیگری
thirds
U
به دیگری
others
U
متفاوت دیگری
heteronomous
U
پیروقانون دیگری
other
U
متفاوت دیگری
We have no other way (alternative).
U
را ه دیگری نداریم
consecutively
U
یکی پس از دیگری
common of pasturage
U
حق چرادرزمین دیگری
follow suit
<idiom>
U
از دیگری تقلیدکردن
onother's money
U
پول دیگری
at second hand
U
از قول دیگری
at another time
U
در زمان دیگری
in turn
<idiom>
U
یکی پس از دیگری
let a praise thee
U
بگذارد دیگری تورابستاید
take the words out of someone's mouth
<idiom>
U
حرف دیگری راقاپیدن
pestiferous
U
فاسدکننده اخلاق دیگری
ratio
U
نسبت یک عدد به دیگری
ratios
U
نسبت یک عدد به دیگری
personifying
U
رل دیگری بازی کردن
eye baby
U
دیگری که به او نگاه میکند
heteronomy
U
پیروی از قانون دیگری
release
U
اعراض از حق به نفع دیگری
released
U
اعراض از حق به نفع دیگری
releases
U
اعراض از حق به نفع دیگری
converted
U
تغییر چیزی به دیگری
impersonating
U
خودرابجای دیگری جا زدن
through the grapevine
<idiom>
U
از اشخاص دیگری پرسیدن
transplanting
U
درجای دیگری نشاندن
transplants
U
درجای دیگری نشاندن
transports
U
انتقال از یک مسیر به دیگری
convert
U
تغییر چیزی به دیگری
transporting
U
انتقال از یک مسیر به دیگری
detinue
U
ضبط مال دیگری
transported
U
انتقال از یک مسیر به دیگری
transport
U
انتقال از یک مسیر به دیگری
another kettle of fish
<idiom>
U
کاملا متفاوت از دیگری
impersonate
U
خودرابجای دیگری جا زدن
impersonated
U
خودرابجای دیگری جا زدن
impersonates
U
خودرابجای دیگری جا زدن
predecease
U
مرگ قبل از دیگری
personify
U
رل دیگری بازی کردن
another
U
کسی
[چیز]
دیگری
shuffle off
U
بدوش دیگری گذاردن
to feel for another
U
برای دیگری متاثرشدن
converts
U
تغییر چیزی به دیگری
breach of close
U
تجاوز به ملک دیگری
personifies
U
رل دیگری بازی کردن
one after a
U
یکی درپی دیگری
transplanted
U
درجای دیگری نشاندن
serially
U
یکی پس از دیگری یا در سری
sequentially
U
یکی پس از دیگری به ترتیب
it is of a different kind
U
قسم دیگری است
transplant
U
درجای دیگری نشاندن
converting
U
تغییر چیزی به دیگری
breach of a close
U
تجاوز به ملک دیگری
i had no a
U
شق دیگری نبودکه اختیارکنم
predecease
U
قبل از دیگری مردن
highbinder
U
جاسوس یا مراقب دیگری
assumpsit
U
تقبل دیون دیگری
metonymy
U
ذکرکلمهای بمنظور دیگری
copycat
<idiom>
U
تقلید از شخص دیگری
alternately
U
تغییر از یکی به دیگری
one country or another
U
این یا یک کشور دیگری
follow in one's footsteps (tracks)
<idiom>
U
دنبال روی دیگری
personified
U
رل دیگری بازی کردن
i had no a
U
چاره دیگری نداشتم
subtraction
U
کم کردن یک عدد از دیگری
right of way
U
حق عبور از روی ملک دیگری
new person
<idiom>
U
شخص دیگری شدن ،بهترشدن
rights of way
U
حق عبور از روی ملک دیگری
be a carbon copy
<idiom>
U
دقیقا مثل دیگری بودن
foist
U
چیزی را بجای دیگری جا زدن
to be moved to another school
U
به آموزشگاه دیگری فرستاده شدن
to transubstantiate
U
به جسم دیگری تبدیل کردن
rephrase
U
به طرز دیگری بیان کردن
rephrased
U
به طرز دیگری بیان کردن
put words in one's mouth
<idiom>
U
چیزی را از زبان کس دیگری گفتن
to connect with a flight
U
به پرواز
[دیگری]
وصل شدن
drag in
<idiom>
U
پا فشاری روی موضوع دیگری
hold at disposal
U
در اختیار دیگری نگهداری کردن
i have no other place to go
U
جای دیگری ندارم که بروم
inherits
U
وارث شدن از دیگری گرفتن
inheriting
U
وارث شدن از دیگری گرفتن
inherit
U
وارث شدن از دیگری گرفتن
pass the buck
<idiom>
U
مسئولیت خودرا به دیگری دادن
multiplicand
U
عددی که در دیگری ضرب شود
unless otherwise agreed
U
اگر توافق دیگری نباشد
rub off
<idiom>
U
به شخص دیگری انتقال دادن
passing off
U
به اسم دیگری معامله کردن
impersonation
U
نقش دیگری رابازی کردن
rephrases
U
به طرز دیگری بیان کردن
ghostwrite
U
بنام شخص دیگری نوشتن
rephrasing
U
به طرز دیگری بیان کردن
outdistancing
U
خیلی جلوتر از دیگری افتادن
outdistances
U
خیلی جلوتر از دیگری افتادن
outdistanced
U
خیلی جلوتر از دیگری افتادن
throw down the gauntlet
<idiom>
U
به مبارزه یا چیز دیگری طلبیدن
personifier
U
مجسم کننده شخصیت دیگری
he took a different view
U
نظریه دیگری اتخاذ کرد
personator
U
کسیکه خودرابنام دیگری قلمدادمیکند
unless you are otherwise engaged
U
اگر کار دیگری نداری
relative
U
آنچه با دیگری مقایسه شود
object
U
ترتیب عبور پیام ها از یک شی به دیگری
overlaps
U
پوشاندن بخشی از چیزی با دیگری
transfusable
U
قابل تزریق در جسم دیگری
objected
U
ترتیب عبور پیام ها از یک شی به دیگری
pur autre vie
U
برای مدت عمر دیگری
to t.
U
بحقوق دیگری تجاوز کردن
transmission
U
ارسال سیگنال ها از یک وسیله به دیگری
objecting
U
ترتیب عبور پیام ها از یک شی به دیگری
to shift a burden
U
کاری رابدوش دیگری گذاشتن
transfusible
U
قابل تزریق در جسم دیگری
direct objects
U
ترتیب عبور پیام ها از یک شی به دیگری
indirect objects
U
ترتیب عبور پیام ها از یک شی به دیگری
transubstantiate
U
بجسم دیگری تبدیل کردن
overlap
U
پوشاندن بخشی از چیزی با دیگری
overlapped
U
پوشاندن بخشی از چیزی با دیگری
match
U
تنظیم ثبات معادل با دیگری
objects
U
ترتیب عبور پیام ها از یک شی به دیگری
transmissions
U
ارسال سیگنال ها از یک وسیله به دیگری
sublease
U
به مستاجر دیگری اجاره دادن
suffragan
U
تابع منطقه یاقسمت دیگری
matches
U
تنظیم ثبات معادل با دیگری
delay
U
یچ بسته به دیگری عبور میکند
are these a more apples
U
هیچ سیب دیگری هست
delaying
U
یچ بسته به دیگری عبور میکند
delays
U
یچ بسته به دیگری عبور میکند
augmenter
U
مقداری که به دیگری اضافه میشود
interrupts
U
حرف دیگری را قطع کردن
interrupting
U
حرف دیگری را قطع کردن
common of piscary
U
حق ماهی گیری درابهای دیگری
reword
U
باواژههای دیگری بیان کردن
globally
U
را با دیگری در متن عوض میکند
global
U
را با دیگری در متن عوض میکند
message
U
اطلاع تارسالی از شخصی به دیگری
relocation
U
انتقال به محل دیگری ازحافظه
messages
U
اطلاع تارسالی از شخصی به دیگری
interrupt
U
حرف دیگری را قطع کردن
rehousing
U
به جای دیگری اسکان دادن
girlfriend
U
زنی که دوست زن دیگری است
vicariousness
U
خود را به جای دیگری گذاشتن
vicarious authority
U
اختیار از طرف دیگری نمایندگی
transmutation
U
تبدیل عنصری بعنصر دیگری
vest
U
واگذاری حقی یامالی به دیگری
vests
U
واگذاری حقی یامالی به دیگری
staged
U
اجرای به ترتیب یکی پس از دیگری
girlfriends
U
زنی که دوست زن دیگری است
proxy
U
بنمایندگی دیگری رای دادن
outdistance
U
خیلی جلوتر از دیگری افتادن
to play off
U
از سر خود وا کردن و بجان دیگری انداختن
bloodsucker
U
کسی که از دیگری پول بیرون میکشد
to exchange something
[for something]
U
مبادله کردن
[چیزی را با چیز دیگری]
to exchange something
[for something]
U
معاوضه کردن
[چیزی را با چیز دیگری]
to rap on the table
U
دست یا چیز دیگری روی زمین
self adjustment
U
انطباق خود بامحیط یا چیز دیگری
simultaneous
U
آنچه همزمان با چیز دیگری رخ میدهد
converts
U
معکوس کردن بکیش دیگری اوردن
killjoys
U
کسی که عیش دیگری را منقص میکند
killjoy
U
کسی که عیش دیگری را منقص میکند
loan word
U
واژهای که از زبان دیگری گرفته باشد
That's quite another matter.
U
این که کاملا موضوع دیگری است.
voyager
U
مسافر کشتی یا وسیله مسافری دیگری
freeload
<idiom>
U
پذیرش غذا وخانه باهزینه دیگری
modulus
U
باقی مانده پس از تقسیم یک عدد بر دیگری
synchronous
U
آنچه همان با دیگری اجرا شود.
sequential
U
عملیاتی که یکی پس از دیگری اجرا می شوند
That's another story.
U
این داستان
[قضیه]
دیگری است.
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com