English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (5 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
conditional transfer U انتقال شرطی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
covenant runing with land U شرط منضم به مالکیت زمین تعهد یا شرطی است مربوط به زمین که جزء لازم ولایتجزای ان محسوب میشودو بنابراین به تنهائی قابل انتقال نیست
unconditional transfer U انتقال غیر شرطی
Other Matches
conditioning U شرطی کردن شرطی سازی
apodosis U مکمل جملهء شرطی نتیجه جملهء شرطی
indeterminate change of station U انتقال اجباری و موقتی انتقال پیش بینی شده
electronic funds transfer U انتقال الکترونیکی داده ها انتقال الکتریکی سرمایه ها
transfers U انتقال دادن نقل کردن انتقال
transfer U انتقال دادن نقل کردن انتقال
transferring U انتقال دادن نقل کردن انتقال
baseband transmission U روشی که برای بکارگیری انتقال سیگنالهای فرکانس پایین از میان کابل کواکسیال جهت انتقال داده در شبکه بامحلی با فاصله کوتاه
upload U انتقال یک کپی از یک برنامه انتقال داده از یک سیستم استفاده کننده به یک سیستم کامپیوتری راه دور
transfer processing U امور اداری نقل و انتقال وتسویه حساب با یکان اولیه برای انتقال به یکان دیگر
signaled U 1-حالت موج تولید شده آنالوگ یا دیجیتال برای انتقال اطلاعات .2-پیام کوتاه برای انتقال کدهای کنترلی
signal U 1-حالت موج تولید شده آنالوگ یا دیجیتال برای انتقال اطلاعات .2-پیام کوتاه برای انتقال کدهای کنترلی
xmodem U یک پروتکل انتقال فایل غیرهمزمان برای کامپیوترهای شخصی که انتقال سالم فایل ها را از طریق سیستم تلفن اسان تر می سازد
signalled U 1-حالت موج تولید شده آنالوگ یا دیجیتال برای انتقال اطلاعات .2-پیام کوتاه برای انتقال کدهای کنترلی
transfer rate U نسبت انتقال سرعت انتقال
transfer ladle U کفچه انتقال چمچمه انتقال
conditional U شرطی
provisional U شرطی
conditioned U شرطی
protatic U شرطی
eventual U شرطی
provisory U شرطی
conditioned stimulus U محرک شرطی
conditional statement U حکم شرطی
conditioned inhibition U بازداری شرطی
condeitional branch U انشعاب شرطی
conditioned response U پاسخ شرطی
conditionality U صورت شرطی
subjunctive U وجه شرطی
conditioned suppression U منع شرطی
conditional statement U دستور شرطی
conditional branch U انشعاب شرطی
conditioning U شرطی شدن
conditional jump U جهش شرطی
conditional instruction U دستورالعمل شرطی
on no condition U به هیچ شرطی
conditional operator U عملگر شرطی
soft hyphen U خط تیره شرطی
conditioned reflex U بازتاب شرطی
proviso U جمله شرطی
unconditioned U غیر شرطی
provisional U شرطی مشروط
conditioned response U واکنش شرطی
case branch U انشعاب شرطی
unconditioning U شرطی زدایی
conditonal branching U انشعاب شرطی
provisos U جمله شرطی
the subjunctive mood U وجه شرطی
negative acknowledgement U کاراکتر کنترلی که ترمینال گیرنده در انتقال اطلاعات برای ترمینال فرستنده صادرمیکند تا اعلام کند که یک اشتباه انتقال در اخرین بلوک اطلاعات ارسال شده وجوددارد
counterconditioning U شرطی سازی تقابلی
unconditional jump U جهش غیر شرطی
unconditional branch U انشعاب غیر شرطی
ucs U محرک غیر شرطی
unconditional U غیر شرطی بی شرط
unconditioned reflex U بازتاب غیر شرطی
type r conditioning U شرطی شدن نوع ار
unconditioned inhibition U بازداری غیر شرطی
type s conditioning U شرطی شدن نوع اس
conditioned avoidance response U پاسخ اجتنابی شرطی
To win (lose ) a bet . U شرطی رابردن (باختن )
unconditioned response U پاسخ غیر شرطی
conditioned escape response U پاسخ گریز شرطی
vicarious conditioning U شرطی شدن مشاهدهای
ucr U پاسخ غیر شرطی
vicarious conditioning U شرطی شدن جانشینی
cross conditioning U شرطی شدن ضمنی
conditioned emotional response U پاسخ هیجانی شرطی
modal auxiliary U فعل معین شرطی
reconditioning U شرطی کردن مجدد
subjunctive U وابسته بوجه شرطی
condition U عارضه شرطی کردن
cer U پاسخ هیجانی شرطی
classical conditioning U شرطی سازی کلاسیک
eventual U موکول بانجام شرطی
avoidance conditioning U شرطی کردن اجتنابی
instrumental conditioning U شرطی شدن وسیلهای
backward conditioning U شرطی کردن وارونه
unconditioned stimulus U محرک غیر شرطی
operant conditioning U شرطی شدن کنش گر
pavlovian conditioning U شرطی شدن پاولفی
conditional jump instruction U دستورالعمل پرش شرطی
delayed conditioning U شرطی سازی درنگیده
preconditioning U پیش شرطی کردن
differential conditioning U شرطی سازی افتراقی
operant conditioning U شرطی شدن عامل
conditional breakpoint U نقطه انفصال شرطی
conditionability U قابلیت شرطی شدن
trace conditioning U شرطی کردن ردی
provisorily U بطور شرطی یا موقت
To purchase on approval . U بشرط امتحان ( شرطی )خریدن
higher order conditioning U شرطی سازی سطح بالا
eyelid conditioning U شرطی کردن پلک چشم
policy U سند معلق به انجام شرطی
policies U سند معلق به انجام شرطی
deferred dividened U سودی که پرداخت ان مشروط به شرطی باشد
unconditional U آنچه به هیچ شرطی بستگی ندارد
iterative process U فرآیندی که تکرار میشود تا به شرطی برسد
She will only date you if you ... U او [زن] فقط به شرطی با تو میرود بیرون اگر تو...
estate in fee U مالکیت مطلق و غیر شرطی نسبت به زمین
esorow U سندرسمی که اجرای ان موکول به تحقق شرطی باشد
trans shipment U انتقال بکشتی دیگر انتقال بنقلیه دیگر
zeroes U پرش شرطی در صورتی که پرچم یا ثباتی صفر باشد
zero U پرش شرطی در صورتی که پرچم یا ثباتی صفر باشد
jump instruction U پرسش شرطی در صورتی که پرچم یا ثبات صفر باشند
zeros U پرش شرطی در صورتی که پرچم یا ثباتی صفر باشد
branch U یک یا چند مسیر که می توانند پس از یک عبارت شرطی انجام شوند
branches U یک یا چند مسیر که می توانند پس از یک عبارت شرطی انجام شوند
This must not happen in future at any cost. U در آینده این موضوع به هیچ شرطی نباید پیش بیاید.
IrDA U روش استاندارد برای انتقال اطلاعات از طریق اشعه نوری . برای انتقال اطلاعات در کامپیوترهای قابل حمل یا PDA به یک چاپگر یا صفحه تصویر. برای این منظور کامپیوتر و چاپگر باید پورت IrDA داشته باشند
jump instruction U دستوری که کنترل را از یک نقط ه برنامه به دیگری منتقل میکند بدون هیچ شرطی
while loop U دستورات برنامه شرطی که در صورت درست بودن یک شرط, یک قطعه را اجرا میکند
universal legacy U وصیتی که دران موصی جهت تسلیم موردوصیت به ورثه شرطی قائل نشده باشد
decision U دستوربرنامه نویسی شرطی که کنترل را با به همراه داشتن آدرس دستور بعدی که در صورت شرایط ی اجرا میشود مستقیماگ انجام میدهد
decisions U دستوربرنامه نویسی شرطی که کنترل را با به همراه داشتن آدرس دستور بعدی که در صورت شرایط ی اجرا میشود مستقیماگ انجام میدهد
conditional U دستور برنامه سازی که جهش به بخشی از برنامه میکند در صورت برقراری شرطی
covenant real U شرطی در یک سند که وراث مشروط علیه را در مقابل مشروطه یا خریدار متعهدمیکند شرط قابل تسری به وراث
discrimination instruction U دستور برنامه نویسی شرطی که با همراه داشتن محل دستور بعدی که باید اجرا شود و کنترل مستقیم اعمال میکند.
escrow U سندرسمی که بدست شخص ثالثی سپرده شده وپس از انجام شرطی قابل اجرایا قابل اجرا یاقابل ابطال باشد
implies U شرطی منطقی [ریاضی] [منطقی]
conditional U شرطی منطقی [ریاضی] [منطقی]
material conditional U شرطی منطقی [ریاضی] [منطقی]
conditionality U شرطی بودن مشروط بودن
material implication U شرطی منطقی [ریاضی] [منطقی]
material consequence U شرطی منطقی [ریاضی] [منطقی]
implication U شرطی منطقی [ریاضی] [منطقی]
branch U دستور برنامه شرطی که محل دستور بعدی در برنامه را مسخص میکند
branches U دستور برنامه شرطی که محل دستور بعدی در برنامه را مسخص میکند
metabasis U انتقال
mittimus U انتقال
displacement U انتقال
line shaft U انتقال
negotiations U انتقال
abaloenation U انتقال
migration U انتقال
transfers U انتقال
negotiation U انتقال
conduction U انتقال
marque U انتقال
transferring U انتقال
conductance U انتقال
transmissions U انتقال
transmission U انتقال
assignments U انتقال
assignment U انتقال
downloading U انتقال
conveyance U انتقال
conveyances U انتقال
transmission line U خط انتقال
conveys U انتقال
shift U انتقال
conveying U انتقال
conveyed U انتقال
convey U انتقال
shifted U انتقال
transfer U انتقال
transportation U انتقال
translations U انتقال
transter U انتقال
transitions U انتقال
turn over U انتقال
shifts U انتقال
devolution U انتقال
transference U انتقال
bail arm U انتقال
transition U انتقال
translation U انتقال
shift U انتقال
intuition U انتقال
intuitions U انتقال
move U انتقال
transformation U انتقال
transfer line U خط انتقال
transfer check U انتقال
transferred U انتقال یافته
bail U واگذاری انتقال
convection U انتقال برق
convection U انتقال گرما
rapidness U سرعت انتقال
removable U قابل انتقال
nippiness U سرعت انتقال
wireless transmission U انتقال بی سیم
rapidity U سرعت انتقال
gear U انتقال دادن
fleetness U سرعت انتقال
gears U انتقال دادن
promptitude U سرعت انتقال
promptness U سرعت انتقال
speediness U سرعت انتقال
voluntary assignment U انتقال ارادی
transmission tower U برج انتقال
conductible U قابل انتقال
transmission system U شبکه انتقال
transmission shaft U محور انتقال
transmission of sound U انتقال یاعبورصدا
swiftness U سرعت انتقال
counter transference U انتقال متقابل
transmission line U سیم انتقال
transmissive U قابل انتقال
transmissive U انتقال یافته
velocity U سرعت انتقال
Recent search history Forum search
There is no search result on forum.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com