English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (35 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
remise U انتقال دادن گذشت کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
transferring U انتقال دادن نقل کردن انتقال
transfers U انتقال دادن نقل کردن انتقال
transfer U انتقال دادن نقل کردن انتقال
conduct U هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conducted U هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conducting U هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conducts U هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conducting U انتقال دادن رهبری کردن
assigned U انتقال دادن وواگذار کردن
conducts U انتقال دادن رهبری کردن
conducted U انتقال دادن رهبری کردن
assigns U انتقال دادن وواگذار کردن
assign U انتقال دادن وواگذار کردن
conduct U انتقال دادن رهبری کردن
assigning U انتقال دادن وواگذار کردن
propagates U منتشر کردن قلمه کردن انتقال دادن
propagating U منتشر کردن قلمه کردن انتقال دادن
propagate U منتشر کردن قلمه کردن انتقال دادن
propagated U منتشر کردن قلمه کردن انتقال دادن
removing U بردن جابجا کردن انتقال دادن بیرون اوردن
removes U بردن جابجا کردن انتقال دادن بیرون اوردن
remove U بردن جابجا کردن انتقال دادن بیرون اوردن
shifts U انتقال دادن اتش تغییرمکان دادن اتشها و یایکانها
shift U انتقال دادن اتش تغییرمکان دادن اتشها و یایکانها
shifted U انتقال دادن اتش تغییرمکان دادن اتشها و یایکانها
waives U گذشت کردن از
waived U گذشت کردن از
waive U گذشت کردن از
forbear U گذشت کردن
forbears U گذشت کردن
to try to stop the march of time U تلاش به جلوگیری از گذشت زمان کردن
transferring U انتقال دادن
to carry over U انتقال دادن
carrying U انتقال دادن
transporting U انتقال دادن
transported U انتقال دادن
detaching U انتقال دادن
transport U انتقال دادن
carry over U انتقال دادن
detaches U انتقال دادن
evocate U انتقال دادن
transports U انتقال دادن
carry U انتقال دادن
transfers U انتقال دادن
alienate U انتقال دادن
alienates U انتقال دادن
alienating U انتقال دادن
carries U انتقال دادن
carried U انتقال دادن
demise U انتقال دادن
gears U انتقال دادن
geared U انتقال دادن
gear U انتقال دادن
shifting U انتقال دادن
delivery U انتقال دادن
deliveries U انتقال دادن
transfer U انتقال دادن
detach U انتقال دادن
shifts U انتقال دادن
shift U انتقال دادن
shifted U انتقال دادن
shuttles U نقل و انتقال دادن
shifts U انتقال تیر دادن
redeploys U نقل و انتقال دادن
moved U تغییردادن انتقال دادن
switch fire U انتقال تیر دادن
redeployed U نقل و انتقال دادن
demise U انتقال دادن مال
shifted U انتقال تیر دادن
shuttled U نقل و انتقال دادن
shift U انتقال تیر دادن
shift fire U انتقال دادن اتش
shift fire U انتقال اتش دادن
tables U به جدولی انتقال دادن
shuttle U نقل و انتقال دادن
table U به جدولی انتقال دادن
redeploy U نقل و انتقال دادن
moves U تغییردادن انتقال دادن
redeploying U نقل و انتقال دادن
tabling U به جدولی انتقال دادن
move U تغییردادن انتقال دادن
tabled U به جدولی انتقال دادن
demise U انتقال دادن مال با وصیت
carry over U انتقال به صفحه بعد دادن
assignments U ماموریت دادن انتقال افهار
assignment U ماموریت دادن انتقال افهار
make over U انتقال دادن دوباره ساختن
rub off <idiom> U به شخص دیگری انتقال دادن
to make over U انتقال دادن دوباره ساختن
negotiates U وارد معامله شدن انتقال دادن
negotiating U وارد معامله شدن انتقال دادن
negotiated U وارد معامله شدن انتقال دادن
contango U از دفتری به دفتر دیگر انتقال دادن
negotiate U وارد معامله شدن انتقال دادن
deliveries U نقل و انتقال دادن پرتاب مهمات یا بار
delivery U نقل و انتقال دادن پرتاب مهمات یا بار
trasship U بکشتی یا وسیله نقلیه دیگری انتقال دادن
acculturate نقل و انتقال دادن فرهنگ یک جامعه به جامعهء دیگر
indeterminate change of station U انتقال اجباری و موقتی انتقال پیش بینی شده
electronic funds transfer U انتقال الکترونیکی داده ها انتقال الکتریکی سرمایه ها
forward tell U انتقال دادن اطلاعات به ردههای بالاتر گزارش به مقام بالاتر
baseband transmission U روشی که برای بکارگیری انتقال سیگنالهای فرکانس پایین از میان کابل کواکسیال جهت انتقال داده در شبکه بامحلی با فاصله کوتاه
passing U در گذشت
forbearingly U با گذشت
big-hearted U با گذشت
generously U یا گذشت
forgivingness U گذشت
unforgiving U بی گذشت
uncharitable U بی گذشت
forbearing U با گذشت
forgave U از ... گذشت
amnesty U گذشت
amnesties U گذشت
illiberal U بی گذشت
ungenerous U بی گذشت
forgiveness U گذشت
transfer processing U امور اداری نقل و انتقال وتسویه حساب با یکان اولیه برای انتقال به یکان دیگر
upload U انتقال یک کپی از یک برنامه انتقال داده از یک سیستم استفاده کننده به یک سیستم کامپیوتری راه دور
xmodem U یک پروتکل انتقال فایل غیرهمزمان برای کامپیوترهای شخصی که انتقال سالم فایل ها را از طریق سیستم تلفن اسان تر می سازد
signalled U 1-حالت موج تولید شده آنالوگ یا دیجیتال برای انتقال اطلاعات .2-پیام کوتاه برای انتقال کدهای کنترلی
signal U 1-حالت موج تولید شده آنالوگ یا دیجیتال برای انتقال اطلاعات .2-پیام کوتاه برای انتقال کدهای کنترلی
signaled U 1-حالت موج تولید شده آنالوگ یا دیجیتال برای انتقال اطلاعات .2-پیام کوتاه برای انتقال کدهای کنترلی
transfer ladle U کفچه انتقال چمچمه انتقال
transfer rate U نسبت انتقال سرعت انتقال
With passage of time . U با گذشت زمان
pardon U امرزش گذشت
pardoned U امرزش گذشت
tolerances U مرز گذشت
I had an awful time . U به من خیلی بد گذشت
remissive U گذشت کننده
obituaries U اگهی در گذشت
lapsing U گذشت زمان
it is all up U گذشت ورفت
it crossed my mind U بخاطری گذشت
lapses U گذشت زمان
pardons U امرزش گذشت
pardoning U امرزش گذشت
lapse U گذشت زمان
remittal U گذشت پرداخت
tolerance U مرز گذشت
with each passing year U با گذشت هر سال
period U گذشت زمان
time lapse U گاه گذشت
intolerant U بی گذشت متعصب
time period U گذشت زمان
time span U گذشت زمان
remission U گذشت تخفیف
obituary U اگهی در گذشت
forbearingly U از روی گذشت
period/stretch/lapse of time U گذشت زمان
time is up U وقت گذشت
shifted U انتقال جابجا کردن
shift U انتقال جابجا کردن
shifts U انتقال جابجا کردن
transfer U واگذار کردن نقل کردن انتقال
transferring U واگذار کردن نقل کردن انتقال
transfers U واگذار کردن نقل کردن انتقال
Many years passed . U چندین سال گذشت
the bill got throught the majlis U لایحه از مجلس گذشت
generosity <adj.> U گذشت [صفت اخلاقی]
got through (the bill got through the ma U لایحه از مجلس گذشت
i was too indulgent to him U زیاد به او گذشت کردم
last sunday U همین یکشنبه که گذشت
We had a very rough time. U نه ما خیلی سخت گذشت
reentry point U نقطه باز گذشت
We had a lovely ( nice ,enjoyable ) time . U به ما خیلی خوش گذشت
We had a very enjoyable time . U به ما خیلی خوش گذشت
migrating U سیر کردن انتقال یافتن
migrated U سیر کردن انتقال یافتن
migrates U سیر کردن انتقال یافتن
migrate U سیر کردن انتقال یافتن
My holiday did me a world of good. U درتعطیلات یک دنیا به من خوش گذشت
It has been a very enjoyable stay. در اینجا به من خیلی خوش گذشت.
close call/shave <idiom> U خطراز بیخ گوشش گذشت
lithiation transmetalation U انتقال فلز با لیتیم دار کردن
discipline U نظم دادن ادب کردن تربیت کردن انضباط دادن
disciplining U نظم دادن ادب کردن تربیت کردن انضباط دادن
disciplines U نظم دادن ادب کردن تربیت کردن انضباط دادن
we had a good time U خوش گذشت وقت خوشی داشتیم
I stayed in concealment until the danger passed. U خودم را پنهان کردم با خطر گذشت
snows of yesteryear [water under the bridge] <idiom> U هر چه گذشت گذشته. [غیر قابل تغییراست] [اصطلاح]
negative acknowledgement U کاراکتر کنترلی که ترمینال گیرنده در انتقال اطلاعات برای ترمینال فرستنده صادرمیکند تا اعلام کند که یک اشتباه انتقال در اخرین بلوک اطلاعات ارسال شده وجوددارد
conveyed U انتقال مال یا دین به وسیله سند کتبی صلح کردن
conveys U انتقال مال یا دین به وسیله سند کتبی صلح کردن
convey U انتقال مال یا دین به وسیله سند کتبی صلح کردن
conveying U انتقال مال یا دین به وسیله سند کتبی صلح کردن
to depict somebody or something [as something] U کسی یا چیزی را بعنوان چیزی توصیف کردن [وصف کردن] [شرح دادن ] [نمایش دادن]
to turn the corner <idiom> U بهبود یافتن پس از گذشت مرحله دشواری یا بحرانی [اصطلاح روزمره]
trans shipment U انتقال بکشتی دیگر انتقال بنقلیه دیگر
ageing U ثابت شدن رنگ در اثر گذشت زمان و تحت تاثیر اکسیژن موجود در هوا
to picture U شرح دادن [نمایش دادن] [وصف کردن]
IrDA U روش استاندارد برای انتقال اطلاعات از طریق اشعه نوری . برای انتقال اطلاعات در کامپیوترهای قابل حمل یا PDA به یک چاپگر یا صفحه تصویر. برای این منظور کامپیوتر و چاپگر باید پورت IrDA داشته باشند
carring over U تعویق تصفیه حساب در خریدو فروش سهام برای انتقال مال یا تسلیم مبیع مهلت تعیین کردن
age hardening U سخت گردانی همبسته ها به وسیله تشکیل محلول جامد فوق اشباع و رسوب مقادیراضافی در اثر گذشت زمان
In the fullness lf time . U به موقع خود ( به موقع مقرر همگام با گذشت زمان )
cards U کارت پلاستیکی نازک با وسیله حافظه و ریز پردازنده که در آن قرار گرفته است که برای انتقال الکترونیکی یا مشخص کردن کاربر انجام میشود
card U کارت پلاستیکی نازک با وسیله حافظه و ریز پردازنده که در آن قرار گرفته است که برای انتقال الکترونیکی یا مشخص کردن کاربر انجام میشود
non uniformal surfacee U سطح نایکنواخت [ذرتی بودن سطح فرش در اثر پرداخت ناموزون اولیه و یا پاخوردگی با گذشت زمان.]
reduce U تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reduces U تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com