English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
demise U انتقال دادن مال با وصیت
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
transferring U انتقال دادن نقل کردن انتقال
transfers U انتقال دادن نقل کردن انتقال
transfer U انتقال دادن نقل کردن انتقال
testate U وصیت کردن شهادت دادن
intestable U وصیت کردن ناشایسته برای گواه بودن یاگواهی دادن
shifts U انتقال دادن اتش تغییرمکان دادن اتشها و یایکانها
conduct U هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
shifted U انتقال دادن اتش تغییرمکان دادن اتشها و یایکانها
conducts U هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conducting U هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conducted U هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
shift U انتقال دادن اتش تغییرمکان دادن اتشها و یایکانها
testacy U دارای وصیت نامه بودن نگارش وصیت نامه
willed U وصیت وصیت نامه
wills U وصیت وصیت نامه
will U وصیت وصیت نامه
transporting U انتقال دادن
detach U انتقال دادن
alienates U انتقال دادن
transports U انتقال دادن
shifts U انتقال دادن
alienating U انتقال دادن
detaches U انتقال دادن
transported U انتقال دادن
transfer U انتقال دادن
shifted U انتقال دادن
demise U انتقال دادن
transport U انتقال دادن
shift U انتقال دادن
shifting U انتقال دادن
detaching U انتقال دادن
alienate U انتقال دادن
deliveries U انتقال دادن
to carry over U انتقال دادن
carries U انتقال دادن
carried U انتقال دادن
carry over U انتقال دادن
gears U انتقال دادن
evocate U انتقال دادن
delivery U انتقال دادن
carrying U انتقال دادن
carry U انتقال دادن
transfers U انتقال دادن
gear U انتقال دادن
geared U انتقال دادن
transferring U انتقال دادن
tables U به جدولی انتقال دادن
shuttles U نقل و انتقال دادن
shifts U انتقال تیر دادن
shuttle U نقل و انتقال دادن
table U به جدولی انتقال دادن
redeploys U نقل و انتقال دادن
shift U انتقال تیر دادن
redeployed U نقل و انتقال دادن
shuttled U نقل و انتقال دادن
move U تغییردادن انتقال دادن
shift fire U انتقال اتش دادن
shift fire U انتقال دادن اتش
redeploy U نقل و انتقال دادن
switch fire U انتقال تیر دادن
tabled U به جدولی انتقال دادن
redeploying U نقل و انتقال دادن
shifted U انتقال تیر دادن
tabling U به جدولی انتقال دادن
moves U تغییردادن انتقال دادن
moved U تغییردادن انتقال دادن
demise U انتقال دادن مال
assigned U انتقال دادن وواگذار کردن
to make over U انتقال دادن دوباره ساختن
assigns U انتقال دادن وواگذار کردن
assigning U انتقال دادن وواگذار کردن
assign U انتقال دادن وواگذار کردن
rub off <idiom> U به شخص دیگری انتقال دادن
remise U انتقال دادن گذشت کردن
assignments U ماموریت دادن انتقال افهار
carry over U انتقال به صفحه بعد دادن
make over U انتقال دادن دوباره ساختن
conducts U انتقال دادن رهبری کردن
conducting U انتقال دادن رهبری کردن
conducted U انتقال دادن رهبری کردن
assignment U ماموریت دادن انتقال افهار
conduct U انتقال دادن رهبری کردن
negotiate U وارد معامله شدن انتقال دادن
contango U از دفتری به دفتر دیگر انتقال دادن
negotiated U وارد معامله شدن انتقال دادن
negotiates U وارد معامله شدن انتقال دادن
negotiating U وارد معامله شدن انتقال دادن
delivery U نقل و انتقال دادن پرتاب مهمات یا بار
trasship U بکشتی یا وسیله نقلیه دیگری انتقال دادن
deliveries U نقل و انتقال دادن پرتاب مهمات یا بار
removes U بردن جابجا کردن انتقال دادن بیرون اوردن
acculturate نقل و انتقال دادن فرهنگ یک جامعه به جامعهء دیگر
remove U بردن جابجا کردن انتقال دادن بیرون اوردن
removing U بردن جابجا کردن انتقال دادن بیرون اوردن
indeterminate change of station U انتقال اجباری و موقتی انتقال پیش بینی شده
electronic funds transfer U انتقال الکترونیکی داده ها انتقال الکتریکی سرمایه ها
forward tell U انتقال دادن اطلاعات به ردههای بالاتر گزارش به مقام بالاتر
baseband transmission U روشی که برای بکارگیری انتقال سیگنالهای فرکانس پایین از میان کابل کواکسیال جهت انتقال داده در شبکه بامحلی با فاصله کوتاه
propagate U منتشر کردن قلمه کردن انتقال دادن
propagating U منتشر کردن قلمه کردن انتقال دادن
propagates U منتشر کردن قلمه کردن انتقال دادن
propagated U منتشر کردن قلمه کردن انتقال دادن
transfer processing U امور اداری نقل و انتقال وتسویه حساب با یکان اولیه برای انتقال به یکان دیگر
upload U انتقال یک کپی از یک برنامه انتقال داده از یک سیستم استفاده کننده به یک سیستم کامپیوتری راه دور
signal U 1-حالت موج تولید شده آنالوگ یا دیجیتال برای انتقال اطلاعات .2-پیام کوتاه برای انتقال کدهای کنترلی
xmodem U یک پروتکل انتقال فایل غیرهمزمان برای کامپیوترهای شخصی که انتقال سالم فایل ها را از طریق سیستم تلفن اسان تر می سازد
signaled U 1-حالت موج تولید شده آنالوگ یا دیجیتال برای انتقال اطلاعات .2-پیام کوتاه برای انتقال کدهای کنترلی
signalled U 1-حالت موج تولید شده آنالوگ یا دیجیتال برای انتقال اطلاعات .2-پیام کوتاه برای انتقال کدهای کنترلی
transfer ladle U کفچه انتقال چمچمه انتقال
transfer rate U نسبت انتقال سرعت انتقال
testament U وصیت
injunction U وصیت
bequest U وصیت
injunctions U وصیت
testaments U وصیت
bequests U وصیت
wills U وصیت وصیتنامه
testate U دارای وصیت
testament U وصیت نامه
testate U وصیت کرده
testamentary U مطابق با وصیت
testator U وصیت کننده
hand down <idiom> U وصیت کردن
willed U وصیت کردن
willed U وصیت وصایا
willed U وصیت وصیتنامه
wills U وصیت کردن
will U وصیت وصیتنامه
will U وصیت کردن
to make one's will U وصیت کردن
testamentary U وصیت شده
contractual will U وصیت عهدی
will U وصیت وصایا
making a will U وصیت کردن
bequeath U وصیت کردن
universal legacy U وصیت مطلق
bequeathed U وصیت کردن
nuncupative will U وصیت شفاهی
wills U وصیت وصایا
intestate U بدون وصیت
make one's will U وصیت کردن
make a will U وصیت کردن
intestate U متوفای بی وصیت
testaments U وصیت نامه
possessory will U وصیت تملیکی
he died intestate U بی وصیت مرد
bequeaths U وصیت کردن
bequeathing U وصیت کردن
intestate death U موت بدون وصیت
administration of a will U اجرای وصیت نامه
intestate U فاقد وصیت نامه
intestacy U فوت پیش از وصیت
testaments U تدوین وصیت نامه
to nuncupate a will U زبانی وصیت کردن
Old Testament U پیمان یا وصیت قدیم
testamentary U وابسته به وصیت نامه
wills U با وصیت واگذارکردن خواستن
will U با وصیت واگذارکردن خواستن
willed U با وصیت واگذارکردن خواستن
testament U تدوین وصیت نامه
law of succession U حقوق ارث و وصیت
intestacy U نداشتن وصیت نامه
devising U تعبیه کردن وصیت نامه
devises U تعبیه کردن وصیت نامه
devised U تعبیه کردن وصیت نامه
intestate U کسی که بدون وصیت می میرد
devise U تعبیه کردن وصیت نامه
d. will U پیش نویس یا وصیت نامه
begueath U تملیک مال به وسیله وصیت
testacy U تهیه وتدوین وصیت نامه
testate U متوفایی که وصیت کرده باشد
republication of will U اعاده اعتبار وصیت نامه
probate U رونوشت گواهی شده وصیت نامه
negative acknowledgement U کاراکتر کنترلی که ترمینال گیرنده در انتقال اطلاعات برای ترمینال فرستنده صادرمیکند تا اعلام کند که یک اشتباه انتقال در اخرین بلوک اطلاعات ارسال شده وجوددارد
devised U به ارث گذاشتن مال غیرمنقول به وسیله وصیت کتبی
intestate U کسی که پیش از وصیت کردن فوت کرده است
devising U به ارث گذاشتن مال غیرمنقول به وسیله وصیت کتبی
devises U به ارث گذاشتن مال غیرمنقول به وسیله وصیت کتبی
devise U به ارث گذاشتن مال غیرمنقول به وسیله وصیت کتبی
gavelkind U تقسیم مال کسی که بی وصیت مرده بطور برابر میان پسرانش
trans shipment U انتقال بکشتی دیگر انتقال بنقلیه دیگر
restraint of marriage U شرط ضمن هبه یا وصیت که به طور مطلق ازدواج متهب یا موصی له را منع کنند
nuncupative will U در CL این وصیت فقط در مورد سربازان و ملوانان در حال خدمت قابل قبول است
IrDA U روش استاندارد برای انتقال اطلاعات از طریق اشعه نوری . برای انتقال اطلاعات در کامپیوترهای قابل حمل یا PDA به یک چاپگر یا صفحه تصویر. برای این منظور کامپیوتر و چاپگر باید پورت IrDA داشته باشند
probate U گواهی حصر وراثت گواهی نمودن صحت وصیت نامه
propounder U ابراز کننده یا مطرح کننده وصیت نامه در دادگاه امورحسبی
holographs U سند اصیل وصیت نامه یا سند دیگری دستینه
holograph U سند اصیل وصیت نامه یا سند دیگری دستینه
reducing U تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reduce U تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reduces U تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
escheat U حق تصرف دارایی متوفی ازطرف دولت یا پادشاه درموردی که متوفی بی وارث یابی وصیت مرده باشد مصادره کردن
consents U اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consenting U اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consented U اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consent U اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
assignment U انتقال
assignments U انتقال
bail arm U انتقال
intuitions U انتقال
Recent search history Forum search
There is no search result on forum.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com