Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (22 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
to take an examination
U
امتحان دادن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
to give an examination
U
صورت امتحان دادن
To mark the examination papers .
U
ورقه های امتحان رانمره دادن
Other Matches
examinations
U
امتحان
test
U
امتحان
trials
U
امتحان ها
quizzes
U
امتحان
quiz
U
امتحان
checking
U
امتحان
checked
U
امتحان
check
U
امتحان
checks
U
امتحان
assay
U
امتحان
examination
U
امتحان
assays
U
امتحان
tested
U
امتحان
inspection
U
امتحان
examinations
U
امتحان ها
tentatively
U
من باب امتحان
tests
U
امتحان
trial
U
امتحان
trial
U
امتحان
try
U
امتحان
test
U
امتحان
quiz
[American]
U
امتحان
examination
U
امتحان
tries
U
امتحان
trials
U
امتحان
tests
U
امتحان ها
tests
U
امتحان محک
examined
U
امتحان کردن
examine
U
امتحان کردن
assays
U
امتحان عیارگری
trial
U
امتحان کردن
put to test
U
امتحان کردن
qualifying examination
U
امتحان صلاحیت
vivas voce
U
امتحان شفاهی
to make a trial of
U
امتحان کردن
probation
U
ازمایش امتحان
assay
U
امتحان عیارگری
tests
U
امتحان کردن
unexamined
<adj.>
U
امتحان نشده
to give an examination
U
امتحان کردن
uninspected
<adj.>
U
امتحان نشده
temptations
U
ازمایش امتحان
temptation
U
ازمایش امتحان
bar examination
U
امتحان وکالت
unsight
U
امتحان نکرده
test
U
امتحان کردن
examinee
U
امتحان شونده
tripos
U
امتحان حساب
trials
U
امتحان کردن
To flunk a course . To fail an exam.
U
در امتحان رد شدن
unevaluated
<adj.>
U
امتحان نشده
unchecked
<adj.>
U
امتحان نشده
unaudited
<adj.>
U
امتحان نشده
untested
<adj.>
U
امتحان نشده
trial
U
ازمایش امتحان
trials
U
ازمایش امتحان
examinee
U
امتحان دهنده
examinations
U
امتحان ازمایش
examines
U
امتحان کردن
tested
U
امتحان محک
essay examination
U
امتحان انشایی
examinable
U
قابل امتحان
tested
U
امتحان کردن
test
U
امتحان محک
test anxiety
U
اضطراب امتحان
examining
U
امتحان کردن
examination anxiety
U
اضطراب امتحان
crucibles
U
امتحان سخت
probational
U
ازمایش امتحان
try
U
امتحان کردن
unverified
<adj.>
U
امتحان نشده
experiments
U
امتحان عمل
experimenting
U
امتحان عمل
experimented
U
امتحان عمل
experiment
U
امتحان عمل
pretest
U
امتحان مقدماتی
examiner
U
امتحان کننده
crucible
U
امتحان سخت
examination
U
امتحان ازمایش
preliminaries
U
امتحان مقدماتی
examiners
U
امتحان کننده
proctor
U
نافر امتحان
preliminary
U
امتحان مقدماتی
tries
U
امتحان کردن
to bring to the proof
U
امتحان کردن
checked
U
امتحان کردن بازرسی
midyear
U
امتحان نیمه سال
invigilated
U
در امتحان نظارت کردن
try (something) out
<idiom>
U
امتحان کردن(چیزی)
tested
U
ازمایش کردن امتحان
I'd like to try ...
من میخواهم ... را امتحان کنم.
invigilate
U
در امتحان نظارت کردن
test
U
ازمایش کردن امتحان
check
U
امتحان کردن بازرسی
to do a test
U
امتحان کتبی نوشتن
viva voce
U
شفاها امتحان شفاهی
check lock
U
ساعت امتحان کننده
reexamine
U
دوباره امتحان کردن
invigilating
U
در امتحان نظارت کردن
testable
U
امتحان پذیر ازمایشی
to buy on trial
U
بشرط امتحان خریدن
to write an exam
U
امتحان کتبی نوشتن
hold water
U
از امتحان درست درامدن
invigilates
U
در امتحان نظارت کردن
tests
U
ازمایش کردن امتحان
checks
U
امتحان کردن بازرسی
try on
<idiom>
U
امتحان کردن لباس
pretest
U
امتحان مقدماتی بعمل اوردن
to check out something
U
چیزی را بررسی یا امتحان کردن
graduate record examination
U
امتحان ورودی بعد ازلیسانس
to put to proof
U
امتحان کردن محک زدن
gre
U
امتحان ورودی بعد از لیسانس
matriculation
U
امتحان ورودی دانشگاه کنکور
To purchase on approval .
U
بشرط امتحان ( شرطی )خریدن
To pass the exam on the first try.
U
یک ضرب در امتحان قبول شدن
palpate
U
لمس کردن امتحان نمودن
to get a pass in physics
U
در امتحان فیزیک قبول شدن
to try something on
U
چیزی را برای امتحان پوشیدن
acid test
U
وسیلهء ازمایش امتحان با اسید
shibboleth
U
امتحان اصطلاح پیش پا افتاده ومرسوم
The exam was too easy for words .
U
امتحان آنقدر آسان بود که چه بگویم
crams
U
خودرا برای امتحان اماده کردن
urinoscopy
U
پیشاب بینی امتحان ادرار فسر
How many students passed the exam?
U
چند نفر در امتحان قبول شدند؟
crammed
U
خودرا برای امتحان اماده کردن
placement
U
تعیین دانشپایه دانشجو از روی امتحان
cramming
U
خودرا برای امتحان اماده کردن
ordeals
U
امتحان سخت برای اثبات بیگناهای
ordeal
U
امتحان سخت برای اثبات بیگناهای
shibboleths
U
امتحان اصطلاح پیش پا افتاده ومرسوم
cram
U
خودرا برای امتحان اماده کردن
to try on
U
برای امتحان پوشیدن بطورازمایش اغازکردن
test paper
U
کاغذ مخصوص ازمایش ورقه امتحان
placements
U
تعیین دانشپایه دانشجو از روی امتحان
he went out in the poll
U
امتحان دانشگاه را گذراندولی امتیاز ویژهای نگرفت
great go
U
امتحان نهایی در دانشگاه برای گرفتن درجه
to try something completely new
<idiom>
U
چیزی
[روشی ]
کاملا متفاوت امتحان کردن
greats
U
امتحان نهایی دردانشگاه برای گرفتن درجه
He feels shame at failing in his exam .
U
ازاینگه در امتحان مردود شده خجالت می کشد
reduces
U
تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reducing
U
تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reduce
U
تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
high test
U
امتحان سختی را گذرانده دارای قوه فراره زیاد
scores
U
نمره امتحان باچوب خط حساب کردن علامت گذاردن
score
U
نمره امتحان باچوب خط حساب کردن علامت گذاردن
scored
U
نمره امتحان باچوب خط حساب کردن علامت گذاردن
crammer
U
کسیکه کارش اماده کردن شاگردان برای امتحان بطورسطحی است
feasibility
U
امتحان و گزارش درباره کارایی و هزینه محصول جدید که آماده فروش میشود
consenting
U
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consent
U
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consents
U
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consented
U
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
x ray
U
بااشعه ایکس امتحان کردن عکسبرداری با اشعه ایکس
to plagiarize
U
در امتحان
[با نگاه کردن روی همسایه]
تقلب کردن
to copy
U
در امتحان
[با نگاه کردن روی همسایه]
تقلب کردن
to crib
U
در امتحان
[با نگاه کردن روی همسایه]
تقلب کردن
examination
U
معالجه کردن بازجویی امتحان کردن
examinations
U
معالجه کردن بازجویی امتحان کردن
inquire
U
تحقیق کردن امتحان کردن
enquires
U
تحقیق کردن امتحان کردن
inquires
U
تحقیق کردن امتحان کردن
enquired
U
تحقیق کردن امتحان کردن
untried
U
امتحان نشده محاکمه نشده
inquired
U
تحقیق کردن امتحان کردن
ferrying
U
گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferry
U
گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferries
U
گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferried
U
گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
to sue for damages
U
عرضحال خسارت دادن دادخواست برای جبران زیان دادن
to put any one up to something
U
کسیرا از چیزی اگاهی دادن کسیرادر کاری دستور دادن
example is better than precept
U
نمونه اخلاق از خود نشان دادن بهترازدستوراخلاقی دادن است
defines
U
1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
define
U
1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
defined
U
1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
defining
U
1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
shift
U
انتقال دادن اتش تغییرمکان دادن اتشها و یایکانها
shifted
U
انتقال دادن اتش تغییرمکان دادن اتشها و یایکانها
televising
U
درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
conducts
U
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conducting
U
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
televises
U
درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
expanding
U
توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
expands
U
توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
televise
U
درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
conduct
U
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
expand
U
توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
televised
U
درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
formation
U
سازمان دادن نیرو تشکیل دادن صورت بندی
shifts
U
انتقال دادن اتش تغییرمکان دادن اتشها و یایکانها
conducted
U
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
adjudging
U
با حکم قضایی فیصل دادن فتوی دادن
outdoes
U
بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
outdo
U
بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
outdoing
U
بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
shifting
U
حرکت دادن تغییر سمت دادن لوله
to picture
U
شرح دادن
[نمایش دادن]
[وصف کردن]
adjudges
U
با حکم قضایی فیصل دادن فتوی دادن
development
U
گسترش دادن یکانها توسعه دادن نمو
developments
U
گسترش دادن یکانها توسعه دادن نمو
adjudged
U
با حکم قضایی فیصل دادن فتوی دادن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com