Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 206 (2 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
trust
U
امانت گذاشتن
trusted
U
امانت گذاشتن
trusts
U
امانت گذاشتن
to keep in d.
U
امانت گذاشتن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
depositing
U
به امانت گذاشتن
bailment
U
امانت گذاشتن سپردن جنس به تاجری که اعتبارش معلوم نیست باضمانت شخص ثالث
Other Matches
lay off
<idiom>
U
به حال خود گذاشتن ،تنها گذاشتن
run into
<idiom>
U
اثر گذاشتن ،تاثیر گذاشتن بر
lid
U
کلاهک گذاشتن دریچه گذاشتن
lids
U
کلاهک گذاشتن دریچه گذاشتن
trust
U
امانت
trusts
U
امانت
trusted
U
امانت
custody
U
امانت
parcels
U
امانت
parcel
U
امانت
honesty
U
امانت
safekeeping
U
امانت
integrity
U
امانت
agentship
U
امانت
given in trust
U
به امانت
trustworthiness
U
امانت
deposits
U
امانت
fideism
U
امانت
trusteeship
U
امانت
deposit
U
امانت
trusteedhip
U
امانت
abuse of confidence
U
خیانت در امانت
bestow
U
امانت گذاردن
dishonesty
U
عدم امانت
awarded
U
امانت گذاردن
checkouts
U
به امانت گرفتن
awarding
U
امانت گذاردن
bailee
U
امانت گیر
bailee
U
امانت دار
bestowed
U
امانت گذاردن
award
U
امانت گذاردن
checkout
U
به امانت گرفتن
receivership
U
امانت دادگاه
receivership
U
مقام امانت
trustees
U
امانت دار
dishonest
U
فاقد امانت
trusteedhip
U
امانت داری
bestows
U
امانت گذاردن
bestowing
U
امانت گذاردن
trustee
U
امانت دار
parcel
U
امانت پستی
bailer
U
امانت گذار
barratry
U
خیانت در امانت
malversation
U
خیانت در امانت
consignment
U
امانت فرستادن
breach of trust
U
خیانت در امانت
have custody of
U
امانت نگهداشتن
consignments
U
امانت فرستادن
depositor
U
امانت گذار
consigns
U
امانت گذاردن
consigning
U
امانت گذاردن
consignee
U
گیرنده امانت
consigned
U
امانت گذاردن
consign
U
امانت گذاردن
trust
U
امانت ودیعه
bailment
U
امانت گیری
parcels
U
امانت پستی
awards
U
امانت گذاردن
depository
U
امانت دار
depositary
U
امانت دار
trusts
U
امانت ودیعه
consignments
U
امانت فروش
trusted
U
امانت ودیعه
consignment
U
امانت فروش
bailor
U
امانت گذار
trusteeship
U
امانت داری
under trustee
U
تحت امانت
consignments
U
کالای امانت فروش
parcel
U
بسته یا امانت پستی
consignment
U
کالای امانت فروش
bailment
U
امانت داری سمساری
keeps
U
حفافت امانت داری
keep
U
حفافت امانت داری
deed of trust
U
سند تودیع امانت
parcels
U
بسته یا امانت پستی
truster
U
باور کننده امانت گذار
deposit with someone
U
نزد کسی امانت گذاردن
commissions
U
حق العمل کاری امانت فروشی
commission
U
حق العمل کاری امانت فروشی
to have custody of
U
نگهداری یا امانت داری کردن از
commissioning
U
حق العمل کاری امانت فروشی
Can you lend me ...
آیا ممکن است ... را به من امانت بدهید؟
keep in trust
U
به عنوان امانت نگهداری کردن چیزی
ossuary
U
محل امانت گذاری استخوان مرده
To leave behinde.
U
جا گذاشتن ( بجا گذاشتن )
morgue
U
جای امانت مردگانی که هویت انهامعلوم نیست
checkroom
U
اطاق امانت گذاری بار وچمدان وپالتو
morgues
U
جای امانت مردگانی که هویت انهامعلوم نیست
safe deposit
U
صندوق اهن مخصوص امانت اشیاء گرانبها
to leave someone in the lurch
U
کسیرا در گرفتاری گذاشتن کسیرا کاشتن یا جا گذاشتن
trust company
U
شرکت امین یا امانت دار بانکی که امانات وسپرده هارا نیز نگهمیدارد
bailor
U
امانت دهنده کفیل دهنده
bailer
U
امانت دهنده کفیل دهنده
lay
U
گذاشتن
lays
U
گذاشتن
to pickle a rod for
U
گذاشتن
to run in
U
تو گذاشتن
teasing
U
سر به سر گذاشتن
ti turn in
U
تو گذاشتن
inculcating
U
پا گذاشتن
inculcates
U
پا گذاشتن
question answer
U
در صف گذاشتن
go on
<idiom>
U
گذاشتن
To be gettingh on in years.
U
پا به سن گذاشتن
load
U
گذاشتن
loads
U
گذاشتن
to trample on
U
گذاشتن
inculcate
U
پا گذاشتن
take in
U
تو گذاشتن
run home
U
جا گذاشتن
to take in
U
تو گذاشتن
inculcated
U
پا گذاشتن
to lay it on with a trowel
U
گذاشتن
leaving
U
گذاشتن
let
U
گذاشتن
placement
U
گذاشتن
apostrophize
U
گذاشتن
misplace
U
جا گذاشتن
placing
U
گذاشتن
placements
U
گذاشتن
getting on in years
U
پا به سن گذاشتن
put
U
گذاشتن
puts
U
گذاشتن
putting
U
گذاشتن
places
U
گذاشتن
place
U
گذاشتن
leave
U
گذاشتن
lets
U
گذاشتن
letting
U
گذاشتن
mislaid
U
جا گذاشتن
mislaying
U
جا گذاشتن
infiltrates
U
گذاشتن
mislay
U
جا گذاشتن
infiltrated
U
گذاشتن
infiltrating
U
گذاشتن
infiltrate
U
گذاشتن
mislays
U
جا گذاشتن
respects
U
احترام گذاشتن به
traces
U
اثر گذاشتن
respect
U
احترام گذاشتن به
grow a beard
U
ریش گذاشتن
Welsh
U
کلاه گذاشتن
to lay it on with a trowel
U
کار گذاشتن
high tender
U
به مزایده گذاشتن
to have the heels of any one
U
کسیرادردوعقب گذاشتن
to leave a margin
U
حاشیه گذاشتن
to leave off
U
کنار گذاشتن
expose
U
بی پناه گذاشتن
split hairs
<idiom>
U
فرق گذاشتن
hypothecate
U
به رهن گذاشتن
hold in respect
U
احترام گذاشتن به
imbark
U
در کشتی گذاشتن
to hang up
U
معوق گذاشتن
salve
U
ضماد گذاشتن
begueath
U
به ارث گذاشتن
trace
U
اثر گذاشتن
traced
U
اثر گذاشتن
to lay anegg
U
تخم گذاشتن
exposing
U
بی پناه گذاشتن
to lay aside
U
کنار گذاشتن
bilk
U
گذاشتن از پرداخت
hand down
U
به ارث گذاشتن
exposes
U
بی پناه گذاشتن
hypothecate
U
گرو گذاشتن
to make a for
U
دردسترس گذاشتن
emplace
U
کار گذاشتن
to put in pledge
U
گرو گذاشتن
invests
U
سرمایه گذاشتن
investing
U
سرمایه گذاشتن
invested
U
سرمایه گذاشتن
invest
U
سرمایه گذاشتن
enframe
U
درقاب گذاشتن
leather
U
چرم گذاشتن به
to put up forsale
U
بمزایده گذاشتن
to put up to a
U
بمزایده گذاشتن
encradle
U
درگهواره گذاشتن
enchase
U
در نگین گذاشتن
to sell by a
U
بمزایده گذاشتن
to set a trap
U
تله گذاشتن
to set down
U
بزمین گذاشتن
enshrine
U
درزیارتگاه گذاشتن
dew ret
U
زیرشبنم گذاشتن
flyblow
U
تخم گذاشتن
cleck
U
تخم گذاشتن
to put a way
U
کنار گذاشتن
embeds
U
کار گذاشتن
coop
U
درقید گذاشتن
put in pledge
U
گرو گذاشتن
give as a pledge
U
گرو گذاشتن
cupel
U
در بوته گذاشتن
cuple
U
در بوته گذاشتن
four horsemen
U
جا گذاشتن میلههای 1 و 2 و4 و 7 یا 1 و 3 و 6 و 01
embed
U
کار گذاشتن
badgers
U
:سربسر گذاشتن
badgering
U
:سربسر گذاشتن
badgered
U
:سربسر گذاشتن
badger
U
:سربسر گذاشتن
to put by
U
کنار گذاشتن
to set one's seal to
U
صحه گذاشتن
put out to interest
U
به بهره گذاشتن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com