English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (626 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
sensate U اماده پذیرش حس احساس کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
reception station U پست پذیرش و اماده کردن افراد جدید برای اعزام
susceptive U پذیرنده اماده پذیرش
ready reserve U ذخیره اماده ذخایر اماده احتیاط اماده برای بسیج یااستفاده
ground readiness U اماده باش در روی زمین اماده بودن هواپیماها درروی باند اماده باش زمینی
extrasensory U ماورای احساس معمولی خارج از احساس عادی
angst U احساس وحشت و نگرانی احساس بیم
winterize U اماده برای زمستان شدن خود را برای مقابله باسرمای زمستان اماده کردن
supercritical U حالت اماده به انفجار ماده اتمی ترکیب اماده به انفجاراتمی
reception U قدرت پذیرش پذیرایی کردن
receptions U قدرت پذیرش پذیرایی کردن
to refuse somebody admittance to something U پذیرش کسی را برای چیزی رد کردن
sense U احساس کردن
feel U احساس کردن
feels U احساس کردن
appreciated U احساس کردن
sensed U احساس کردن
senses U احساس کردن
appreciating U احساس کردن
appreciates U احساس کردن
appreciate U احساس کردن
on guard U اماده توپگیری اماده برای توگیری
forefeel U ازپیش احساس کردن
scunner U احساس نفرت کردن
to feel cold U احساس سردی کردن
to freeze U احساس سردی کردن
warm one's blood/heart <idiom> U احساس راحتی کردن
too big for one's breeches/boots <idiom> U احساس بزرگی کردن
feel a bit under the weather <idiom> U [یک کم احساس مریضی کردن]
To feel lonely (lonesme). U احساس تنهائی کردن
to be humbled U احساس فروتنی کردن
wamble U احساس تهوع کردن
to feel humbled U احساس فروتنی کردن
synesthesia U احساس سوزش یادرد در یک عضو بدن در اثروجود درد در عضو دیگر بدن احساس متقارن
to feel fear U احساس ترس کردن [داشتن]
to feel a pang of jealousy U ناگهانی احساس حسادت کردن
to be humbled U احساس شکسته نفسی کردن
to feel humbled U احساس شکسته نفسی کردن
to be touched [hit] by a pang of regret U ناگهانی احساس پشیمانی [افسوس] کردن
consternate U احساس تحیر و وحشت کردن متوحش شدن
have half a mind <idiom> U احساس وسوسه کردن بیشتر از تحمل نداشتن
missed U از دست دادن احساس فقدان چیزی راکردن گم کردن
miss U از دست دادن احساس فقدان چیزی راکردن گم کردن
misses U از دست دادن احساس فقدان چیزی راکردن گم کردن
to feel like something U احساس که شبیه به چیزی باشد کردن [مثال پارچه]
to cut out U بریدن ودراوردن- پیش دستی کردن بر- اماده کردن-انداختن
preparation U اماده کردن
readies U اماده کردن
supplied U اماده کردن
preparations U اماده کردن
to string up U اماده کردن
readying U اماده کردن
accommodated U اماده کردن
ready U اماده کردن
accommodates U اماده کردن
get ready U اماده کردن
readied U اماده کردن
unlimber U اماده کردن
draft U اماده کردن
harness U اماده کردن
supplying U اماده کردن
supply U اماده کردن
to pickle a rod for U اماده کردن
primes U اماده کردن
setting up U اماده کردن
confect U اماده کردن
set U اماده کردن
primed U اماده کردن
preparing U اماده کردن
prepares U اماده کردن
harnessed U اماده کردن
harnessing U اماده کردن
sets U اماده کردن
drafts U اماده کردن
drafted U اماده کردن
provide U اماده کردن
provides U اماده کردن
prepare U اماده کردن
prime U اماده کردن
make ready U اماده کردن
pre treatment U اماده کردن
belay U اماده کردن
to feel any one's pulse U حس کردن احساس کردن دریافتن
outfit U سازو برگ اماده کردن تجهیز کردن
outfits U سازو برگ اماده کردن تجهیز کردن
forearm U قبلا اماده کردن
do up U اماده استفاده کردن
to fit with U اماده کردن برای
knock up U سردستی اماده کردن
trains U اماده کردن اسب
trained U اماده کردن اسب
gear U کردن اماده کارکردن
fitting out U اماده کردن ناو
knock-ups U سردستی اماده کردن
knock-up U سردستی اماده کردن
forespeak U قبلا اماده کردن
set up U اماده تیراندازی کردن
gears U کردن اماده کارکردن
geared U کردن اماده کارکردن
forearms U قبلا اماده کردن
train U اماده کردن اسب
forthcomming U اماده برای ارائه کردن
to provide oneself U خودرا اماده یا مجهز کردن
get ready U اماده شدن حاضر کردن
to study up U خود را اماده امتحانات کردن
spots U کشف کردن اماده پرداخت
spot U کشف کردن اماده پرداخت
make ready U اماده شدن حاضر کردن
snow farming U اماده کردن پیست اسکی
make U درست کردن ساختن اماده کردن
to gather up U جمع اوری کردن اماده کردن
preparing U اماده کردن ساختن ترکیب کردن
prepares U اماده کردن ساختن ترکیب کردن
redact U اماده چاپ کردن تحریر کردن
to wind up U کوک کردن اماده کردن گلوله
prepare U اماده کردن ساختن ترکیب کردن
makes U درست کردن ساختن اماده کردن
marshalled U در صف اوردن جهت حمل اماده کردن
winterization U اماده کردن برای کار در زمستان
edit U تنظیم و تصحیح و اماده چاپ کردن
crammed U خودرا برای امتحان اماده کردن
roadworthy U اماده مسافرت قابل سفر کردن
edit U اماده چاپ کردن تغییر دادن
edited U اماده چاپ کردن تغییر دادن
cram U خودرا برای امتحان اماده کردن
marshaled U در صف اوردن جهت حمل اماده کردن
marshaling U در صف اوردن جهت حمل اماده کردن
edited U تنظیم و تصحیح و اماده چاپ کردن
marshals U در صف اوردن جهت حمل اماده کردن
enarm U مسلح شدن اماده کارزار کردن
marshal U در صف اوردن جهت حمل اماده کردن
crams U خودرا برای امتحان اماده کردن
cramming U خودرا برای امتحان اماده کردن
ramp alert U اماده باش در سکوی در جا زدن اماده باش 51 دقیقهای
groom U اماده کردن شیب برای اسکی مهتر
mountee U اژیر مخصوص اماده کردن توپهای ناو
grooms U اماده کردن شیب برای اسکی مهتر
aircraft arresting reset unit U وسیله اماده کردن مجددسیستم مهار هواپیما
tropicalization U اماده کردن برای کار درمنطقه استوایی
arm U مسلح کردن چاشنی کشیدن اماده انفجارکردن
disposable personal income U پولی که اماده خرج کردن یاپس انداز باشد
set up U اماده کردن اتومبیل برای مسابقه درمسیر معین
sketched U پیش نویس چیزی را اماده کردن طرح خلاصه
sketches U پیش نویس چیزی را اماده کردن طرح خلاصه
sketch U پیش نویس چیزی را اماده کردن طرح خلاصه
dispatched U انتخاب کار بعدی و اماده کردن ان برای پردازش
dispatches U انتخاب کار بعدی و اماده کردن ان برای پردازش
civilian preparedness for war U اماده کردن مردم برای جنگ امادگی غیرنظامیان
dispatch U انتخاب کار بعدی و اماده کردن ان برای پردازش
despatching U انتخاب کار بعدی و اماده کردن ان برای پردازش
aircraft turn around U اماده کردن هواپیما برای پرواز یا اجرای عملیات
despatched U انتخاب کار بعدی و اماده کردن ان برای پردازش
despatches U انتخاب کار بعدی و اماده کردن ان برای پردازش
list U شیار کردن اماده کردن
gird U اماده کردن محکم کردن
dight U اماده کردن مجهز کردن
staging area U فاصله بین منطقه اماده کردن اتومبیل و نقطه شروع
paddocks U منطقه اماده و زین کردن و گردش اسب پیش ازمسابقه
paddock U منطقه اماده و زین کردن و گردش اسب پیش ازمسابقه
predigest U بزبان ساده وقابل فهم دراوردن برای استفاده اماده کردن
crammer U کسیکه کارش اماده کردن شاگردان برای امتحان بطورسطحی است
rig the ship U فرمان ناو را برای بازدیداماده کنید اماده کردن ناوبرای بازدید
warning order U دستور اماده باش اعلام اماده باش
autos U توانایی یک مدار برای احساس کردن و انتخاب خودکار نرخ صحیحی برای یک خط
auto U توانایی یک مدار برای احساس کردن و انتخاب خودکار نرخ صحیحی برای یک خط
spooling U یلهای نوار اماده شدن قسمتی از سیستم جهت پردازش ان قرقره کردن
lineup U اماده ومجهز کردن ترتیب جای بازیکنان فوتبال طرز قرار گیری
newer U دستور برنامه که حافظه اصلی برنامه فعلی را پاک میکند و آماده پذیرش وارد کردن برنامه جدید میشود
new- U دستور برنامه که حافظه اصلی برنامه فعلی را پاک میکند و آماده پذیرش وارد کردن برنامه جدید میشود
newest U دستور برنامه که حافظه اصلی برنامه فعلی را پاک میکند و آماده پذیرش وارد کردن برنامه جدید میشود
new U دستور برنامه که حافظه اصلی برنامه فعلی را پاک میکند و آماده پذیرش وارد کردن برنامه جدید میشود
laager U هلی کوپتر در حال اماده باش جلو هلی کوپتر اماده
admissions U پذیرش
adoption U پذیرش
intake U پذیرش
intakes U پذیرش
patient U پذیرش
inductions U پذیرش
induction U پذیرش
patients U پذیرش
admission U پذیرش
acceptances U پذیرش
acceptance limit U حد پذیرش
acceptance U پذیرش
assent U پذیرش
acceptation U پذیرش
assents U پذیرش
assented U پذیرش
reception U پذیرش
assenting U پذیرش
receptions U پذیرش
admittance U پذیرش
master clear U کلیدی روی بعضی ازکنسولهای کامپیوتری که ثباتهای عملیاتی را پاک کردن و انها را برای حالت جدید عملیات اماده میکند
sufficient <adj.> U قابل پذیرش
sufficing <adj.> U قابل پذیرش
satisfactory <adj.> U قابل پذیرش
adequate <adj.> U قابل پذیرش
admission U پذیرش به بیمارستان
acceptable <adj.> U قابل پذیرش
imprimatur U تصویب پذیرش
refused U عدم پذیرش
Recent search history Forum search
There is no search result on forum.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com