English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (27 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
lineup U اماده ومجهز کردن ترتیب جای بازیکنان فوتبال طرز قرار گیری
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
snug U اماده ومجهز
collated U مقایسه کردن و قرار دادن موضوعات به ترتیب
collate U مقایسه کردن و قرار دادن موضوعات به ترتیب
collates U مقایسه کردن و قرار دادن موضوعات به ترتیب
collating U مقایسه کردن و قرار دادن موضوعات به ترتیب
football U توپ فوتبال فوتبال بازی کردن
footballs U توپ فوتبال فوتبال بازی کردن
measuring arrangement U نطم و ترتیب اندازه گیری
ranges U قرار دادن متن در یک ترتیب معین
range U قرار دادن متن در یک ترتیب معین
ranged U قرار دادن متن در یک ترتیب معین
venation U ترتیب قرار گرفتن دستگاه عروقی
alphabetize U قرار دادن به ترتیب حروف الفبا
chains U چاپگری که حروف آن به ترتیب پشت سر هم قرار دارند
chain U چاپگری که حروف آن به ترتیب پشت سر هم قرار دارند
ready reserve U ذخیره اماده ذخایر اماده احتیاط اماده برای بسیج یااستفاده
click art U صفحهای از اشکال و تصاویرکه اماده بریده شدن هستند تادر اسناد کامپیوتری مورداستفاده قرار گیرند
superimposition U قرار گیری برروی چیز دیگر
ground readiness U اماده باش در روی زمین اماده بودن هواپیماها درروی باند اماده باش زمینی
optimal merge tree U نمایش درختی یک ترتیب که در ان رشته ها قرار است درهم ادغام گردند تا اینکه حداقل تعداد عملیات رخ دهد
dialed U شماره گیری با تلفن که در طرف دیگر یک مودم و یک کامپیوتر قرار دارند.
dials U شماره گیری با تلفن که در طرف دیگر یک مودم و یک کامپیوتر قرار دارند.
dialled U شماره گیری با تلفن که در طرف دیگر یک مودم و یک کامپیوتر قرار دارند.
dial U شماره گیری با تلفن که در طرف دیگر یک مودم و یک کامپیوتر قرار دارند.
staging area U منطقه بارگیری پرسنل و وسایل دربین راه منطقه سوخت گیری و اماده شدن برای پرواز
geek U یکی از بازیکنان بالماسکه وکارناوال که غالبا دارای ماسک منقاردار است
auto U الگویی از برخی برنامههای گرافیکی که یک تصویر بیتی را به برداری تبدیل میکند به این ترتیب که لبههای شکل را در تصویر قرار میدهد و اطراف آن خط می کشد
autos U الگویی از برخی برنامههای گرافیکی که یک تصویر بیتی را به برداری تبدیل میکند به این ترتیب که لبههای شکل را در تصویر قرار میدهد و اطراف آن خط می کشد
winterize U اماده برای زمستان شدن خود را برای مقابله باسرمای زمستان اماده کردن
to play soccer U فوتبال بازی کردن
to play football U فوتبال بازی کردن
read time U زمان اماده شدن اطلاعات زمان در دسترس قرار گرفتن اطلاعات کامپیوتری
musical chairs U نوعی بازی که بازیکنان در حرکتاند و وقتی موسیقی متوقف شد مینشینند و هر کس بی صندلی باشد باخته است
long ball U [شوت کردن بلند توپ] [فوتبال]
short ball U شوت کردن کوتاه توپ [فوتبال]
high ball U شوت کردن بالا توپ [فوتبال]
low ball شوت کردن پائین توپ [فوتبال]
supercritical U حالت اماده به انفجار ماده اتمی ترکیب اماده به انفجاراتمی
random processing U پردازش داده به ترتیب مورد نیاز و نه ترتیب ذخیره شده
schedules U ترتیب انجام کارها یا ترتیب اختصاص زمان CPU برای پردازش در سیستم چند کاربره
scheduled U ترتیب انجام کارها یا ترتیب اختصاص زمان CPU برای پردازش در سیستم چند کاربره
schedule U ترتیب انجام کارها یا ترتیب اختصاص زمان CPU برای پردازش در سیستم چند کاربره
collocation U ترتیب نوبت و ترتیب پرداخت بدهی به طلبکاران
on guard U اماده توپگیری اماده برای توگیری
jigsaw puzzle U نوعی بازی معمایی که بازیکنان باید قطعات متلاشی و مختلف یک شکل یا نقشه رابا هم جفت کرده و شکل مخصوص با ان بسازند
chains U 1-مجموعهای از فایل ها یادادههای متصل بهم به ترتیب 2-مجموعهای از دستورالعمل ها که به ترتیب اجرا می شوند
chain U 1-مجموعهای از فایل ها یادادههای متصل بهم به ترتیب 2-مجموعهای از دستورالعمل ها که به ترتیب اجرا می شوند
to cut out U بریدن ودراوردن- پیش دستی کردن بر- اماده کردن-انداختن
drafted U اماده کردن
pre treatment U اماده کردن
drafts U اماده کردن
supply U اماده کردن
readies U اماده کردن
draft U اماده کردن
to string up U اماده کردن
accommodates U اماده کردن
accommodated U اماده کردن
harness U اماده کردن
setting up U اماده کردن
supplied U اماده کردن
get ready U اماده کردن
harnessing U اماده کردن
harnessed U اماده کردن
primed U اماده کردن
sets U اماده کردن
primes U اماده کردن
set U اماده کردن
prime U اماده کردن
provide U اماده کردن
supplying U اماده کردن
provides U اماده کردن
unlimber U اماده کردن
confect U اماده کردن
preparation U اماده کردن
belay U اماده کردن
preparations U اماده کردن
readying U اماده کردن
make ready U اماده کردن
to pickle a rod for U اماده کردن
readied U اماده کردن
prepare U اماده کردن
prepares U اماده کردن
preparing U اماده کردن
ready U اماده کردن
outfit U سازو برگ اماده کردن تجهیز کردن
outfits U سازو برگ اماده کردن تجهیز کردن
untune U بی ترتیب کردن
touch football U نوعی فوتبال با 6 یا 9 بازیگردر هر تیم که سد کردن مجازاست ولی حمله بدنی مجازنیست و فقط لمس حریف کافی است
knock-up U سردستی اماده کردن
knock-ups U سردستی اماده کردن
trained U اماده کردن اسب
forespeak U قبلا اماده کردن
do up U اماده استفاده کردن
train U اماده کردن اسب
forearm U قبلا اماده کردن
trains U اماده کردن اسب
set up U اماده تیراندازی کردن
to fit with U اماده کردن برای
fitting out U اماده کردن ناو
knock up U سردستی اماده کردن
forearms U قبلا اماده کردن
geared U کردن اماده کارکردن
gears U کردن اماده کارکردن
gear U کردن اماده کارکردن
phase out U به ترتیب خارج کردن
firing order U ترتیب احتراق موتور وایرچینی موتور ترتیب تیراندازی سلاح
spots U کشف کردن اماده پرداخت
spot U کشف کردن اماده پرداخت
forthcomming U اماده برای ارائه کردن
sensate U اماده پذیرش حس احساس کردن
to study up U خود را اماده امتحانات کردن
make ready U اماده شدن حاضر کردن
get ready U اماده شدن حاضر کردن
snow farming U اماده کردن پیست اسکی
to provide oneself U خودرا اماده یا مجهز کردن
prepares U اماده کردن ساختن ترکیب کردن
preparing U اماده کردن ساختن ترکیب کردن
to gather up U جمع اوری کردن اماده کردن
to wind up U کوک کردن اماده کردن گلوله
prepare U اماده کردن ساختن ترکیب کردن
make U درست کردن ساختن اماده کردن
makes U درست کردن ساختن اماده کردن
redact U اماده چاپ کردن تحریر کردن
agrees U ترتیب دادن درست کردن
agreeing U ترتیب دادن درست کردن
agree U ترتیب دادن درست کردن
sequences U به ترتیب مرتب کردن دنباله
circuitry U مداربندی کردن ترتیب مدارها
to phase out something U به ترتیب خارج کردن چیزی
sequence U به ترتیب مرتب کردن دنباله
dispose U ترتیب کارها رامعین کردن
edited U اماده چاپ کردن تغییر دادن
marshaled U در صف اوردن جهت حمل اماده کردن
marshal U در صف اوردن جهت حمل اماده کردن
edit U تنظیم و تصحیح و اماده چاپ کردن
crams U خودرا برای امتحان اماده کردن
crammed U خودرا برای امتحان اماده کردن
cram U خودرا برای امتحان اماده کردن
edit U اماده چاپ کردن تغییر دادن
enarm U مسلح شدن اماده کارزار کردن
edited U تنظیم و تصحیح و اماده چاپ کردن
cramming U خودرا برای امتحان اماده کردن
roadworthy U اماده مسافرت قابل سفر کردن
marshaling U در صف اوردن جهت حمل اماده کردن
marshalled U در صف اوردن جهت حمل اماده کردن
winterization U اماده کردن برای کار در زمستان
marshals U در صف اوردن جهت حمل اماده کردن
ramp alert U اماده باش در سکوی در جا زدن اماده باش 51 دقیقهای
countermining U زنجیری کردن ترتیب انفجار مینها
scheduling U مرتب کردن ترتیب پردازش کارها
selectively U مرتب کردن بخشی از داده ها به ترتیب
selective U مرتب کردن بخشی از داده ها به ترتیب
grooms U اماده کردن شیب برای اسکی مهتر
mountee U اژیر مخصوص اماده کردن توپهای ناو
tropicalization U اماده کردن برای کار درمنطقه استوایی
groom U اماده کردن شیب برای اسکی مهتر
aircraft arresting reset unit U وسیله اماده کردن مجددسیستم مهار هواپیما
arm U مسلح کردن چاشنی کشیدن اماده انفجارکردن
to dress a salad with mayonnaise U مزین کردن [ترتیب دادن ] سالاد با مایونز
alphasort U مرتب کردن داده به ترتیب حروف الفبا
accession به ترتیب خرید وارد دفتر و ثبت کردن
despatching U انتخاب کار بعدی و اماده کردن ان برای پردازش
set up U اماده کردن اتومبیل برای مسابقه درمسیر معین
aircraft turn around U اماده کردن هواپیما برای پرواز یا اجرای عملیات
sketch U پیش نویس چیزی را اماده کردن طرح خلاصه
sketches U پیش نویس چیزی را اماده کردن طرح خلاصه
sketched U پیش نویس چیزی را اماده کردن طرح خلاصه
despatches U انتخاب کار بعدی و اماده کردن ان برای پردازش
despatched U انتخاب کار بعدی و اماده کردن ان برای پردازش
dispatched U انتخاب کار بعدی و اماده کردن ان برای پردازش
dispatch U انتخاب کار بعدی و اماده کردن ان برای پردازش
dispatches U انتخاب کار بعدی و اماده کردن ان برای پردازش
disposable personal income U پولی که اماده خرج کردن یاپس انداز باشد
civilian preparedness for war U اماده کردن مردم برای جنگ امادگی غیرنظامیان
dight U اماده کردن مجهز کردن
list U شیار کردن اماده کردن
gird U اماده کردن محکم کردن
paddock U منطقه اماده و زین کردن و گردش اسب پیش ازمسابقه
reception station U پست پذیرش و اماده کردن افراد جدید برای اعزام
paddocks U منطقه اماده و زین کردن و گردش اسب پیش ازمسابقه
staging area U فاصله بین منطقه اماده کردن اتومبیل و نقطه شروع
batting order U ترتیب ورود توپزنها به بازی بیس بال ترتیب ورود توپزنهابه بازی کریکت
He's a wet blanket. U او [مرد] آدم روح گیری [نا امید کننده ای یا ذوق گیری] است.
reformat U فرمت کردن دیسکی که حاوی داده است و پاک کردن داده به این ترتیب
disarranged U بی ترتیب کردن مختل کردن
derange U بی ترتیب کردن دیوانه کردن
disarrange U بی ترتیب کردن مختل کردن
disarranging U بی ترتیب کردن مختل کردن
wanton U بی ترتیب کردن شهوترانی کردن
disarranges U بی ترتیب کردن مختل کردن
accent mark U علامتی که پس ازیک نت قرار میگیرد و نشان میدهد که نت در چه گامی قرار دارد
alignment U میخی که در سوراخی قرار می دهند تا دو وسیله متوازن قرار بگیرند
alignments U میخی که در سوراخی قرار می دهند تا دو وسیله متوازن قرار بگیرند
riprap U سنگچینی بی ترتیب صدای وزش باد تند سنگریزی کردن
rig the ship U فرمان ناو را برای بازدیداماده کنید اماده کردن ناوبرای بازدید
crammer U کسیکه کارش اماده کردن شاگردان برای امتحان بطورسطحی است
predigest U بزبان ساده وقابل فهم دراوردن برای استفاده اماده کردن
postures U چگونگی طرز ایستادن یا قرار گرفتن قرار دادن
posturing U چگونگی طرز ایستادن یا قرار گرفتن قرار دادن
postured U چگونگی طرز ایستادن یا قرار گرفتن قرار دادن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com