English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 134 (7 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
double action U اقدام دوجانبه
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
mutual U دوجانبه
bilateral U دوجانبه
double faced U دوجانبه
reciprocal U دوجانبه
bilateral trade U تجارت دوجانبه
bilateral observation U دیدبانی دوجانبه
bilateral monopoly U انحصار دوجانبه
reciprocal U معکوس دوجانبه
matter of mutual interest U موضوع دارای سود دوجانبه
bilateral infrastructure U سازمان داخلی متشکل ازاعضای دو جانبه تشکیلات دوجانبه
enterprise U اقدام
esteem U اقدام
enforcement U اقدام
action U اقدام
emprise U اقدام
procedure U اقدام
enterprises U اقدام
actionless U بی اقدام
actions U اقدام
ploys U اقدام
move U اقدام
moved U اقدام
interventions U اقدام
moves U اقدام
intervention U اقدام
proceeding U اقدام
ploy U اقدام
counteraction U اقدام متقابل
countermeasure U اقدام متقابل
counter-measure U اقدام متقابل
action at low U اقدام قانونی
action for cancellation U اقدام به لغو
action statement U دستورالعمل اقدام
proceed with deliberations U اقدام به مذاکره
appropriate action U اقدام مقتضی
counter-measures U اقدام متقابل
deal with U اقدام کردن
demarche U اقدام سیاسی
it wasprologue to the nextmove U اقدام بعدبود
legal action U اقدام قانونی
measure of prevention U اقدام احتیاطی
operation immediate U اقدام سریع
protective measure U اقدام حمایتی
regular procedure U اقدام قانونی
social action U اقدام اجتماعی
the needful U اقدام لازم
to bend effort U اقدام کردن
intercommunion U اقدام مشترک
to take steps U اقدام کردن
to take of a U اقدام کردن
to take measures U اقدام کردن
start out U اقدام کردن
emprize U اقدام کردن
expedience U اقدام مهم
in hand U در دست اقدام
initial movement U نخستین اقدام
enterprise U اقدام کردن
enterprises U قدرت اقدام
enterprises U اقدام کردن
proceed U اقدام کردن
enterprise U قدرت اقدام
action U کار اقدام
actions U فعل اقدام
deal U اقدام کردن
deals U اقدام کردن
action for cancellation U اقدام به ابطال
preparations U اقدام مقدماتی
preparation U اقدام مقدماتی
precautions U اقدام احتیاطی
precaution U اقدام احتیاطی
under way U دردست اقدام
proceeded U اقدام کردن
actions U کار اقدام
measure U درجه اقدام
action U فعل اقدام
expediency U اقدام مهم
to start out to do something U اقدام بکاری کردن
proceeded U اقدام کردن پرداختن به
proceed U اقدام کردن پرداختن به
memorandums U اقدام به یادداشت کند
It is in progress. It is under way. U دردست اقدام است
counter-measures U اقدام جبران کننده
counter-measure U اقدام جبران کننده
measure U اندازه اقدام پیشگیری
to put in hand U دایرکردن اقدام کردن
memoranda U اقدام به یادداشت کند
with measured step U با اقدام مناسب [سنجیده]
memorandum U اقدام به یادداشت کند
it was an incorrect procedure U یک اقدام غلطی بود
originator U اقدام کننده پیام
enterprises U امرخطیر اقدام مهم
venture U اقدام یا مبادرت کردن به
ventured U اقدام بکارمخاطره امیز
ventured U اقدام یا مبادرت کردن به
enterprise U امرخطیر اقدام مهم
ventures U اقدام بکارمخاطره امیز
adventurism U اقدام به کاری کردن
ventures U اقدام یا مبادرت کردن به
venture U اقدام بکارمخاطره امیز
originators U اقدام کننده پیام
venturing U اقدام یا مبادرت کردن به
venturing U اقدام بکارمخاطره امیز
greenlight U اجازه حرکت و اقدام
action for avoidance U اقدام برای لغو
enterprises U اقدام به اجرای قوانین کردن
exigent U محتاج به اقدام یا کمک فوری
pushful U متهور در اقدام بکارهای مهم
to proceed against a person U اقدام بر علیه کسی زدن
to play at U خواهی نخواهی اقدام کردن
how shall we proceed U چگونه باید اقدام کرد
enterprise U اقدام به اجرای قوانین کردن
do the necessary U اقدام لازم بعمل اورید
execution for debt U اقدام برای طلب وصول
recipocal milling U فرزکاری متقابل فرزکاری دوجانبه فرزکاری معکوس
emergencies U حالتی که اقدام فوری را ایجاب کنداحتیاطی
to act in self-defence U دفاع از خود اقدام [حرکت] کردن
zction for dammages U اقدام برای دریافت خسارت وارده
emergency U حالتی که اقدام فوری را ایجاب کنداحتیاطی
emergency U پیشامدی که اقدام فوری راایجاب کند اضطرار
emergencies U پیشامدی که اقدام فوری راایجاب کند اضطرار
dilettantism U اقدام به کاری از روی تفنن وبطورغیر حرفهای
cross that bridge when you come to it <idiom> U [به حل یک مشکل زمانی اقدام کن که لازم باشه و نه قبلش]
prohibition U حکم خودداری از اقدام قضایی که دادگاه عالی به محکمه تالی میدهد
to take action to prevent [stop] such practices U اقدام کردن برای اینکه از چنین شیوه هایی جلوگیری شود
The tribunal considered that this action amounted to professional misconduct. U برای دادگاه این اقدام برابر با اشتباه حرفه ای محسوب می شود.
exquatur U اجازه اقدام دادن به کنسول منظور اجازهای است که به کنسول داده میشود تا به وفایف خود عمل کند
launching U شروع کردن اقدام کردن
launched U شروع کردن اقدام کردن
launches U شروع کردن اقدام کردن
launch U شروع کردن اقدام کردن
action agent U مسئول اقدام در مورد هدفها مسئول تقویم و تفسیر هدفها
enlisted section U قسمت مربوط به افراد یاسربازان قسمت اقدام افراد
accelerationists U شتاب گرایان مکتبی که براساس اعتقاد انها هر گونه اقدام در جهت کاهش نرخ طبیعی بیکاری بدون اینکه قادر باشد این نرخ را کاهش دهد باعث تسریع تورم خواهدشد .میلتون فریدمن و ادموندفلپس از پیروان اصلی این گروه میباشند
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com