Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 206 (12 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
reside
U
اقامت داشتن
resided
U
اقامت داشتن
resides
U
اقامت داشتن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
reside
U
اقامت داشتن مسکن داشتن
resided
U
اقامت داشتن مسکن داشتن
resides
U
اقامت داشتن مسکن داشتن
Other Matches
embassy
U
سفیرکبیر و اعضای سفارتخانه شهر محل اقامت سفیر بنایی که سفیر در ان اقامت دارد
embassies
U
سفیرکبیر و اعضای سفارتخانه شهر محل اقامت سفیر بنایی که سفیر در ان اقامت دارد
inhabitance
U
اقامت
residing
U
اقامت
inhabitation
U
اقامت
staying
U
اقامت
commorant
U
اقامت
inhabitancy
U
اقامت
tarriance
U
اقامت
dwelled
U
اقامت گزیدن
residence permit
U
پروانه اقامت
permission to stay
U
پروانه اقامت
residences
U
محل اقامت
sojoiurn
U
اقامت موقتی
domiciles
U
محل اقامت
residence
U
محل اقامت
domicile
U
محل اقامت
residence permit
U
جواز اقامت
passport of residence
U
گذرنامه اقامت
permit of residence
U
پروانه اقامت
residency
U
محل اقامت
seats
U
محل اقامت
seated
U
محل اقامت
seat
U
محل اقامت
domicil
U
محل اقامت
domiciliate
U
محل اقامت
residential
U
مربوط به اقامت
dwell
U
اقامت گزیدن
sojourn
U
اقامت موقتی
dwells
U
اقامت گزیدن
sojourns
U
اقامت موقتی
remained
U
اقامت کردن
permission to stay
U
جواز اقامت
remain
U
اقامت کردن
permission to reside
U
جواز اقامت
home
U
اقامت گاه
permit of residence
U
جواز اقامت
permission to reside
U
پروانه اقامت
homes
U
اقامت گاه
sojourns
U
موقتا" اقامت کردن
franchise du quartier
U
مصونیت محل اقامت
abode
U
رحل اقامت افکندن
student residence permit
U
جواز اقامت دانشجوئی
sojourn
U
موقتا" اقامت کردن
abodes
U
رحل اقامت افکندن
service at domicile
U
ابلاغ در محل اقامت
permanent residence permit
U
جواز اقامت دائمی
indefinite leave to remain
[British E]
U
جواز اقامت دائمی
sojoiurn
U
موقتا اقامت کردن
It has been a very enjoyable stay.
اقامت بسیار خوبی داشتیم.
interne
U
یا جراحی که در بیمارستان اقامت دارد
nonresidence
U
عدم اقامت غیر مقیم
nonresidency
U
عدم اقامت غیر مقیم
residential
U
وابسته به اقامت قابل سکنی
residentship
U
اقامت سیاسی به عنوان نمایندگی
deanery
U
سمت یاحوزه یامحل اقامت یکنفر
franchisede i'hotel
U
مصونیت محل اقامت نمایندگان خارجی
squatter
U
اقامت گزین درزمین غیر معمور
squatters
U
اقامت گزین درزمین غیر معمور
deaneries
U
سمت یاحوزه یامحل اقامت یکنفر
outstay
U
بیش از حد لزوم ماندن اقامت طولانی کردن
residency
U
محل اقامت نماینده دولت استعمارگر در کشورمستعمره
vice presidency
U
مقام یا محل اقامت معاون رئیس جمهور
vicarage
U
محل اقامت خلیفه نوعی منصب مذهبی
vicarages
U
محل اقامت خلیفه نوعی منصب مذهبی
residency
U
اقامت پزشک در بیمارستان برای کسب تخصص
longs
U
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longed
U
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longer
U
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
money to burn
<idiom>
U
بیش ازاحتیاج ،داشتن،داشتن پول خیلی زیاد
long-
U
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longest
U
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
long
U
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
to keep up
U
از افسرده شدن نگاه داشتن باذنگاه داشتن
to keep down
U
زیرفرمان خودنگاه داشتن دراطاعت خود داشتن
university extension
U
تعمیم مزایای دانشگاه بدانش جویانی که دردانشگاه اقامت ندارند
minister resident
U
صاحبمنصب عالیرتبهای که به منظورخاص و جهت امر معینی باعنوان وزارت در کشورخارجی اقامت می گزیند
differed
U
اختلاف داشتن تفاوت داشتن
abhors
U
بیم داشتن از ترس داشتن از
differ
U
اختلاف داشتن تفاوت داشتن
differing
U
اختلاف داشتن تفاوت داشتن
differs
U
اختلاف داشتن تفاوت داشتن
abhorring
U
بیم داشتن از ترس داشتن از
abhorred
U
بیم داشتن از ترس داشتن از
proffering
U
تقدیم داشتن عرضه داشتن
meanest
U
مقصود داشتن هدف داشتن
proffer
U
تقدیم داشتن عرضه داشتن
proffered
U
تقدیم داشتن عرضه داشتن
hoped
U
انتظار داشتن ارزو داشتن
to have by heart
U
ازحفظ داشتن درسینه داشتن
meaner
U
مقصود داشتن هدف داشتن
mean
U
مقصود داشتن هدف داشتن
hope
U
انتظار داشتن ارزو داشتن
cost
U
قیمت داشتن ارزش داشتن
hoping
U
انتظار داشتن ارزو داشتن
hopes
U
انتظار داشتن ارزو داشتن
proffers
U
تقدیم داشتن عرضه داشتن
upkeep
U
بهنگام نگه داشتن . نگه داشتن وسایل در حالت فعال
peregrinate
U
سرگردان بودن اواره بودن در کشور خارجی اقامت کردن
lead a dog's life
<idiom>
U
زندگی سخت داشتن ،زندگی سگی داشتن
to have something in reserve
U
چیزی بطوراندوخته داشتن چیزی درپس داشتن
long for
U
اشتیاق چیزی را داشتن ارزوی چیزی را داشتن
clean up party
U
گروه مسئول نظافت محل اقامت افراد گروه مسئول رفت و روب
to hold
U
داشتن
own
U
داشتن
to go hot
U
تب داشتن
redolence
U
بو داشتن
relieving
U
داشتن
to have possession of
U
داشتن
to possess
U
داشتن
to have f.
U
تب داشتن
to be in a f.
U
تب داشتن
to be feverish
U
تب داشتن
owning
U
داشتن
owned
U
داشتن
possesses
U
داشتن
relieves
U
داشتن
relieve
U
داشتن
owns
U
داشتن
to have
U
داشتن
possessing
U
داشتن
having
U
داشتن
wanted
U
کم داشتن
to hold a meeting
U
داشتن
want
U
کم داشتن
monogyny
U
داشتن یک زن
intercommon
U
داشتن
bear
U
در بر داشتن
lackvt
U
کم داشتن
bears
U
در بر داشتن
lack
U
کم داشتن
lacked
U
کم داشتن
doubts
U
شک داشتن
have
U
داشتن
doubting
U
شک داشتن
doubted
U
شک داشتن
bear
U
داشتن
bears
U
داشتن
doubt
U
شک داشتن
possess
U
داشتن
lacks
U
کم داشتن
sends
U
ارسال داشتن
sending
U
اعزام داشتن
sends
U
اعزام داشتن
protruded
U
برامدگی داشتن
sends
U
گسیل داشتن
sending
U
گسیل داشتن
sending
U
ارسال داشتن
loathe
U
نفرت داشتن از
affording
U
استطاعت داشتن
withholds
U
دریغ داشتن
withholding
U
دریغ داشتن
withhold
U
دریغ داشتن
withheld
U
دریغ داشتن
provide
U
مقرر داشتن
cherishing
U
گرامی داشتن
cherishes
U
گرامی داشتن
loathed
U
نفرت داشتن از
loathes
U
نفرت داشتن از
afforded
U
استطاعت داشتن
afford
U
استطاعت داشتن
protruding
U
برامدگی داشتن
protrudes
U
برامدگی داشتن
protrude
U
برامدگی داشتن
cherished
U
گرامی داشتن
cherish
U
گرامی داشتن
provides
U
مقرر داشتن
apprehends
U
بیم داشتن
apprehending
U
بیم داشتن
apprehended
U
بیم داشتن
espouse
U
عقیده داشتن به
correlating
U
همبستگی داشتن
correlates
U
همبستگی داشتن
correlate
U
همبستگی داشتن
lends
U
معطوف داشتن
lend
U
معطوف داشتن
espousing
U
عقیده داشتن به
espouses
U
عقیده داشتن به
espoused
U
عقیده داشتن به
apprehend
U
بیم داشتن
to follow
U
دنباله داشتن
to continue
U
دنباله داشتن
believes
U
گمان داشتن
believed
U
گمان داشتن
believe
U
گمان داشتن
liaising
U
بستگی داشتن
liaising
U
رابطه داشتن
liaises
U
بستگی داشتن
liaises
U
رابطه داشتن
liaised
U
بستگی داشتن
liaised
U
رابطه داشتن
liaise
U
بستگی داشتن
liaise
U
رابطه داشتن
corresponds
U
رابطه داشتن
deserve
U
استحقاق داشتن
tolerating
U
طاقت داشتن
tolerates
U
طاقت داشتن
tolerated
U
طاقت داشتن
tolerate
U
طاقت داشتن
vibrating
U
ارتعاش داشتن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com