English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (6 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
proconsul U افسر دارای بعضی اختیارات کنسولی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
isocratic U دارای اختیارات برابر که دران اختیارات سیاسی همه کس یکسان است
in power U دارای اختیارات
fully empovered U دارای اختیارات تام
lagate a latere U نماینده پاپ که دارای اختیارات کامل باشد
double knotting U گره دوخفتی یا دو رو [که در بعضی از فرش های تزپینی ایران بکار رفته و هر دو طرف فرش دارای پرز با نقشی متفاوت است.]
embarkation officer U افسر مسئول بارگیری یا سوارشدن افسر نافر سوار شدن ستون
claims officer U افسر رسیدگی به شکایات افسر مسئول تنظیم ادعانامه ها
field grade U افسر ارشد درجه افسر ارشدی
flag rank U افسر بالاتر از سروان افسر ارشد
class a agent officer U افسر عامل پرداخت حقوق وجیره نقدی افسر عامل
releasing officer U افسر مسئول ترخیص کالاها افسر ترخیص کننده پرسنل
consular U کنسولی
consulship U کنسولی
consular agent U نماینده کنسولی
consular corps U هیات کنسولی
consular fee U کارمزد کنسولی
consular officer U مامور کنسولی
consular representation U نمایندگی کنسولی
consulship U سمت کنسولی
compss-window U پنجره کنسولی
consulate U اداره کنسولی
consulates U اداره کنسولی
cantilever elements U عناصر کنسولی
exclusive jurisdiction U حق قضاوت کنسولی
control officer U افسر کنترل ستون موتوری افسر کنترل کننده
cantilevered deep beam U تیر تیغه کنسولی
consular convention U عهد نامه کنسولی
authorizations U اختیارات
praetorian U وابسته به قدرت قضاوت مادون کنسولی رومی
delegation of authority U دادن اختیارات
devolution U تفویض اختیارات
full power U اختیارات تام
full powers U اختیارات تام
limited power U اختیارات محدود
power of the keys U اختیارات کلیسای پاپ
mandatory powers U اختیارات دولت قیم
To have full powers. U اختیارات کامل داشتن
deed of assignment U سند واگذاری اختیارات
excathedra U طبق اختیارات محوله
ultra vires U تجاوز از حدود اختیارات
divest someone of his power U از کسی سلب اختیارات کردن
deprive someone of his power U از کسی سلب اختیارات کردن
ultra vires U بیش از حدود اختیارات قانونی
ultra vires U خارج از حدود اختیارات قانونی
straw boss U [سرپرست فاقد اختیارات کافی]
combat cargo officer U افسر مسئول ترابری رزمی افسر مسئول بارگیری کالاهای رزمی
To exceed ones authority. U ازحدود اختیارات خود فراتر رفتن
titular charge daffaires U کاردارسفارتخانه در حالی که اختیارات خاص داشته باشد
I have a free hand in this matter. U دراینکار دستم باز است ( اختیارات دارم )
the bill defined his powers U حدود اختیارات وی دران لایحه معلوم گردید
isocracy U حکومتی که اختیارات سیاسی همه دران یکسان است
exchange of full powers U رسمیت یافتن تنزل نرخ ارز مبادله اسناد مربوط به تفویض اختیارات تام
cretain U بعضی
divers U بعضی
several U بعضی
some U بعضی
frequently [quite often] <adv.> U بعضی ازاوقات
once in a while <adv.> U بعضی ازاوقات
alleged U بنابگفتهء بعضی
sometimes U بعضی اوقات
sometimes U بعضی مواقع
occasionally <adv.> U بعضی ازاوقات
allegedly U بنابگفتهء بعضی
piezoelectric U ارتباط در بعضی موادکریستالی
departmentalism U اعنقاد به روش تمرکز دراداره کشور و تفویض اختیارات وسیع به مسئولین اداره امور تقسیمات کوچک مملکتی
Some children are afraid of the dark. بعضی بچه ها از تاریکی می ترسند.
bell-conopy U [سقف بعضی از ناقوسها با سنتوری]
cutin U پوشش خارجی بعضی گیاهان
chitin U جسم استخوانی درپوشش بعضی جانوران
hookup U تجمع بعضی چیزها برای منظورخاصی
megaspore U هاگدان بزرگ وغیرجنسی بعضی سرخسها
nurse a grudge <idiom> U احساس تنفر از بعضی مردم را داشتن
hyposensitize U کم شدن حساسیت نسبت به بعضی مواد موجدحساسیت
stenosis U تنگ شدن یا انقباض بعضی از مجراهای بدن
vanish U بخش ضعیف ونهایی بعضی از حرفهای صدادار
draft mode U چاپ با کیفیت پایین روی بعضی چاپگرها
index number U مقایسه حجم در بعضی مواقع با عدد شاخص
goat antelope نوعی بز که از بعضی جهات شبیه بز کوهی است
vanishing U بخش ضعیف ونهایی بعضی از حرفهای صدادار
zonate U واقع بروی یک خط مانند بعضی ازهاگهای چندتایی
awn U الت مذکر بعضی از جانوران خزنده و کرمها
bote U حق مستاجر به برداشتن چوب برای بعضی مصارف
vanishes U بخش ضعیف ونهایی بعضی از حرفهای صدادار
vanished U بخش ضعیف ونهایی بعضی از حرفهای صدادار
myelin sheath U ماده سفید چربی که غلاف بعضی اعصاب رامیپوشاند
... however sometimes it just can't be helped. U ... اما بعضی وقتها واقعا کاریش نمی شه کرد.
provincialism U اعتقاد به لزوم عدم تمرکز دراداره کشور و تقسیم اختیارات و مسئولیتها بین ایالات ونواحی کشور
cabin blower U در بعضی هواپیماهاکوپروسوری برای حفظ فشارکابین بالاتر از فشار محیط
zone ride U کنار رفتن بعضی از بازیگران حریف برای دفاع از یک منطقه
neural net U مدل ریاضی بعضی پدیده هاکه رفتار عصبی دارند
filters U چیزیکه بعضی پرتوها از ان میگذرندولی حائل پرتوهای دیگر است
filter U چیزیکه بعضی پرتوها از ان میگذرندولی حائل پرتوهای دیگر است
tuning pipe U نای مخصوص کوک ومیزان کردن بعضی الات موسیقی
occasional U وابسته به فرصت یا موقعیت مربوط به بعضی از مواقع یاگاه و بیگاه
White Paper U کتابی که حکومت یک کشور جهت تشریح یااعلام بعضی مسائل منتشرمیکند
White Papers U کتابی که حکومت یک کشور جهت تشریح یااعلام بعضی مسائل منتشرمیکند
autoharp U سنتوری که در ان بعضی ازسیمها را خفه میکنند تاسیمهای ازاد صدا کنند
dieresis U دو نقطهای که بر روی بعضی ازحروف میگذارند تا تلفظ ان حرف راازحرف مجاورش جداسازد
diaeresis U دو نقطهای که بر روی بعضی ازحروف میگذارند تا تلفظ ان حرف راازحرف مجاورش جداسازد
pretorian U افسر
commissioned officers U افسر
commissioned officer U افسر
pretor U افسر
line officer U افسر صف
jemadar U افسر
officer U افسر
sub-lieutenants U افسر جز
sub-lieutenant U افسر جز
coronate U افسر
corona australis U افسر
coronae australis U افسر
officers U افسر
isobars U دواتم دارای وزن مساوی ولی دارای عدد اتمی غیرمساوی
isobare U دواتم دارای وزن مساوی ولی دارای عدد اتمی غیرمساوی
isobar U دواتم دارای وزن مساوی ولی دارای عدد اتمی غیرمساوی
microspacing U خصوصیت بعضی چاپگرها که به انها امکان میدهد تا درفاصلههای بسیار کوچکی حرکت کنند
crown colony U بعضی از کلنیهای ممالک مشترک المنافع انگلیس که مقام سلطنت بر انها نظارت دارد
rule of reason U تفسیر کردن قانون به طورغیر عادلانه به منظور حفظ بعضی انحصارات غیر قانونی
cementitious U دارای مواد سمنتی یا سیمانی دارای خواص سیمان
soft shelled U دارای عقیده معتدل حلزون دارای صدف نرم
bosun U افسر کشتی
bosuns U افسر کشتی
commanding officer U افسر فرمانده
officer on duty U افسر مسئول
orderly officen U افسر نگهبانی
personnel officer U افسر پرسنل
personnel officer U افسر اجودانی
brass U افسر ارشد
veterinarians U افسر دامپزشک
accountable disbursing officer U افسر عامل
veterinarian U افسر دامپزشک
bos'n U افسر کشتی
property officer U افسر اموال
subofficer U افسر جزء
subassembly officer U افسر جزء
staff officer U افسر ستاد
senior officer U افسر ارشد
reserve officer U افسر احتیاط
warrant officer U افسر یار
commandant U افسر فرمانده
commandants U افسر فرمانده
reserve officer U افسر وفیفه
regular officer U افسر کادر
warrant officers U افسر یار
constable U افسر ارتش
bo's'n U افسر کشتی
supply officer U افسر تدارکات
officer of the watch U افسر نگهبان
active officer U افسر کادر
disbursing officer U افسر عامل
division officer U افسر قسمت
divisional officer U افسر قسمت
espial officer U افسر تجسس
executive officer U افسر اجراییات
field officer U افسر رزمی
finance officer U افسر مالی
firing line officer U افسر تیر
flag officer U افسر دریایی
finance officer U افسر دارایی
flag officer U افسر پرچم
flying officer U افسر خلبان
forward air controller U افسر نافرمقدم
navigator U افسر راه
navigator U افسر سکان
navigators U افسر راه
navigators U افسر سکان
commissioned officers U افسر کادر
detail officer U افسر کارگزینی
watch officer U افسر نگهبان
officer of the day U افسر نگهبان
officer in charge U افسر مسئول
air officer U افسر هوایی
air officer U افسر هواپیمایی
constables U افسر ارتش
war horse U افسر یاسربازدامپزشک
war horses U افسر یاسربازدامپزشک
cable officer U افسر لنگر
commanding officers U افسر فرمانده
runner U افسر پلیس
runners U افسر پلیس
line officer U افسر صفی
liaison officer U افسر رابط
junior officer U افسر جزء
detail officer U افسر مشاغل
commissioned officer U افسر کادر
flying officer U افسر پرواز
engineers U افسر مهندس
subaltern U افسر جزء
prefects U افسر ارشد
prefect U افسر ارشد
custodians U افسر مرموزات
custodian U افسر مرموزات
police officers U افسر شهربانی
subalterns U افسر جزء
The officer on night duty. U افسر کشیک شب
police officer U افسر شهربانی
police officer U افسر پلیس
engineer U افسر مهندس
surveying officer U افسر تحقیق
engineered U افسر مهندس
Recent search history Forum search
There is no search result on forum.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com