Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (18 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
to salute an officer
U
افسری را سلام دادن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
salutes
U
سلام دادن
saluting
U
سلام دادن
salute
U
سلام دادن
saluted
U
سلام دادن
to return a greeting
U
جواب سلام دادن
hand salute
U
سلام نظامی دادن سلام نظامی
levee
U
سلام عام بارعام دادن
parting salute
U
سلام نظامی با توپ و غیره برای عزیمت اشخاص سلام بدرقه
saluted
U
سلام کردن یا دست دادن دو کشتی گیر در اغازمبارزه
salute
U
سلام کردن یا دست دادن دو کشتی گیر در اغازمبارزه
saluting
U
سلام کردن یا دست دادن دو کشتی گیر در اغازمبارزه
cap
U
سلام دادن بوسیله برداشتن کلاه از سر سربطری یا قوطی
capped
U
سلام دادن بوسیله برداشتن کلاه از سر سربطری یا قوطی
salutes
U
سلام کردن یا دست دادن دو کشتی گیر در اغازمبارزه
To stand at the salute.
U
بحالت سلام ایستادن (سلام نظامی )
saluted
U
احترام نظامی توپ سلام یا توپ سلام انداختن
saluting battery
U
توپ اجراکننده تیر سلام اتشبار تیر سلام
saluting
U
احترام نظامی توپ سلام یا توپ سلام انداختن
salute
U
احترام نظامی توپ سلام یا توپ سلام انداختن
salutes
U
احترام نظامی توپ سلام یا توپ سلام انداختن
epaulet
U
سردوشی افسری
epaulette
U
سردوشی افسری
epaulets
U
سردوشی افسری
epaulettes
U
سردوشی افسری
military college
U
دانشکده افسری
cadets
U
دانشجوی دانشکده افسری
aces
U
افسری که بیش از 5 پروازدارد
ace
U
افسری که بیش از 5 پروازدارد
cadet
U
دانشجوی دانشکده افسری
regimental
U
لباس افسری وابسته به هنگ
caddying
U
دانش اموز دانشکده افسری پسر کهتر
caddie
U
دانش اموز دانشکده افسری پسر کهتر
sailing master
U
افسری که موافب راندن کرجیهای تفرجی است
caddied
U
دانش اموز دانشکده افسری پسر کهتر
caddies
U
دانش اموز دانشکده افسری پسر کهتر
boatswains
U
افسری که مسئول افراشتن بادبان ولنگر طنابهای کشتی است
boatswain
U
افسری که مسئول افراشتن بادبان ولنگر طنابهای کشتی است
greetings
U
سلام
salaaming
U
سلام
salaams
U
سلام
ave
U
سلام
hello
U
سلام
hullo
U
سلام
salaamed
U
سلام
salaam
U
سلام
salutation
U
سلام
salutations
U
سلام
greeting
U
سلام
allhail
U
سلام
all hail
U
سلام
regards
U
سلام
regarded
U
سلام
regard
U
سلام
good afternoon
U
سلام
howdy
U
سلام !
salutes
U
سلام
salute
U
سلام
greet
U
: سلام
greeted
U
: سلام
kind regards
U
سلام
saluting
U
سلام
saluted
U
سلام
greets
U
: سلام
to give the time of day
U
سلام کردن
blank catridge
U
گلوله سلام
hello
U
سلام کردن
greeting
U
سلام کننده
sty
U
سنده سلام
color salute
U
سلام به پرچم
greetings
U
سلام کننده
admirals' march
U
سلام تیمساری
hails
U
سلام کردن
salaams
U
سلام کردن
hail
U
: سلام درود
salaaming
U
سلام کردن
salaamed
U
سلام کردن
hail
U
سلام کردن
hailed
U
: سلام درود
salaam
U
سلام کردن
hellos
U
سلام کردن
hallos
U
سلام کردن
hullos
U
سلام کردن
hailed
U
سلام کردن
hailing
U
: سلام درود
hailing
U
سلام کردن
hails
U
: سلام درود
to take the salute
U
سلام گرفتن
take the salute
U
سلام گرفتن
saluting gun
U
توپ سلام
stye
U
سنده سلام
half cap
U
نیم سلام
gun salute
U
تیر سلام
sties
U
سنده سلام
minute gun
U
توپ سلام
full dress
U
لباس سلام
nodding acquaintance
U
سلام علیک
styes
U
سنده سلام
curtsied
U
سلام یاتواضع کردن
curtsying
U
سلام یاتواضع کردن
They greeted each other.
U
با هم سلام وتعارف کردند
hailed
U
سلام برشما باد
to make a curtsy
U
سلام زنانه کردن
Please give him my (best) regards.
U
سلام مرا به اوبرسانید
hails
U
سلام برشما باد
to fire salute
U
توپ سلام انداختن
fire salute
U
توپ سلام انداختن
hailing
U
سلام برشما باد
curtsey
U
سلام یاتواضع کردن
curtseying
U
سلام یاتواضع کردن
saluter
U
سلام دهنده یاکننده
curtsy
U
سلام یاتواضع کردن
evening gun
U
توپ سلام شامگاه
curtsies
U
سلام یاتواضع کردن
give my r. s to him
U
سلام مرابه او برسانید
Remember me to him.
سلام من را به او برسان.
[مرد]
Give him my regards.
U
سلام من را به او برسان.
[مرد]
peace be with you
U
سلام برشما باد
hail
U
سلام برشما باد
salutation
U
تعارف سلام اول نامه
To greet someone . To exchange greetings with someone.
U
با کسی سلام وتعارف کردن
salutations
U
تعارف سلام اول نامه
half cap
U
سلام با اندک تکانی درکلاه
personal salute
U
مراسم سلام افراد برجسته
gratulate
U
تبریک گفتن سلام کردن
To take the salute.
U
جواب سلام ( نظامی ) رادادن
personal salute
U
تیر سلام برای افراد
Everyone sends their regards to you.
U
همگی بهت سلام رسوندن.
present arms
U
سلام درحال پیش فنگ
He didnt return (acknowledge) my greetings.
U
جواب سلام مرا نداد
To be a nodding acquaintance of someone .
U
با کسی سلام وعلیک داشتن
he has an axe to grind
U
سلام لربی طمع نیست
to do make or pay obeisance to
U
بکسی تواضع یا باسر سلام کردن
ahoy
U
ندا و خبر برای مواقع سلام لفظ
Can't you just say hello like a normal person?
U
نمیتونی مثل یک آدم معمولی سلام بدی؟
parting shots
U
تیر سلام برای بدرقه یکانها یامهمانان
parting shot
U
تیر سلام برای بدرقه یکانها یامهمانان
gun salute
U
سلام با تیراندازی توپخانه ادای احترام با شلیک توپ
reduce
U
تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reduces
U
تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reducing
U
تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
salvoes
U
شلیک توپ برای ادای احترام توپ سلام
salvo
U
شلیک توپ برای ادای احترام توپ سلام
consented
U
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consenting
U
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consents
U
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consent
U
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
color salute
U
سلام پرچم احترام به پرچم
rifle salute
U
احترام با تفنگ سلام با تفنگ
ferrying
U
گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferries
U
گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferried
U
گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferry
U
گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
to sue for damages
U
عرضحال خسارت دادن دادخواست برای جبران زیان دادن
to put any one up to something
U
کسیرا از چیزی اگاهی دادن کسیرادر کاری دستور دادن
example is better than precept
U
نمونه اخلاق از خود نشان دادن بهترازدستوراخلاقی دادن است
defining
U
1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
defined
U
1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
defines
U
1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
define
U
1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
expand
U
توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
conducted
U
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conducts
U
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
expanding
U
توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
formation
U
سازمان دادن نیرو تشکیل دادن صورت بندی
expands
U
توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
conducting
U
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conduct
U
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
shifts
U
انتقال دادن اتش تغییرمکان دادن اتشها و یایکانها
shift
U
انتقال دادن اتش تغییرمکان دادن اتشها و یایکانها
televising
U
درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
shifted
U
انتقال دادن اتش تغییرمکان دادن اتشها و یایکانها
televises
U
درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
televised
U
درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
televise
U
درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
developments
U
گسترش دادن یکانها توسعه دادن نمو
development
U
گسترش دادن یکانها توسعه دادن نمو
to picture
U
شرح دادن
[نمایش دادن]
[وصف کردن]
adjudges
U
با حکم قضایی فیصل دادن فتوی دادن
adjudged
U
با حکم قضایی فیصل دادن فتوی دادن
shifting
U
حرکت دادن تغییر سمت دادن لوله
outdoing
U
بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
outdo
U
بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
adjudging
U
با حکم قضایی فیصل دادن فتوی دادن
outdoes
U
بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
square away
U
سروسامان دادن به دردسترس قرار دادن
greaten
U
درشت نشان دادن اهمیت دادن
allowances
U
جیره دادن فوق العاده دادن
organization of the ground
U
سازمان دادن یا ارایش دادن زمین
organization
U
سازمان دادن ارایش دادن موضع
advances
U
ترقی دادن ترفیع رتبه دادن
promulge
U
انتشار دادن بعموم اگهی دادن
indemnify
U
غرامت دادن به تامین مالی دادن به
allowance
U
جیره دادن فوق العاده دادن
organisations
U
سازمان دادن ارایش دادن موضع
organizations
U
سازمان دادن ارایش دادن موضع
drag
U
حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
drags
U
حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
dragged
U
حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
mouse
U
وسیله نشانه گر که با حرکت دادن آنرا روی سطح مسط ح کار میکند. و با حرکت دادن آن
mouses
U
وسیله نشانه گر که با حرکت دادن آنرا روی سطح مسط ح کار میکند. و با حرکت دادن آن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com