Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
The officers were brifed on (about) the detailes.
U
افسران درباره جزییات مطلع ( توجیه شدند )
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
time resolution
U
جزییات زمان اجرای عملیات نشان دادن جزییات اجرای زمانی عملیات
to make a complaint
[about]
U
شکایت کردن
[درباره]
[مثال: ناراضی بودن درباره کالا یا سرویس]
in the minutest detail
<idiom>
U
مو به مو
[با جزییات کامل]
Notice the details!
U
توجه کنید به جزییات !
to detail something
U
چیزی را مفصل
[با همه جزییات]
شرح دادن
The details of the report were verified by the police.
U
جزییات گزارش توسط پلیس تصدیق وتأیید شد
absorption representation
U
[حذف یا مختصر سازی جزییات در ترسیم ساختمان یا مناظر آن]
helps
U
پیام کمک که حاوی اطلاعات مفید درباره تابع مشخص یا بخشی از برنامه جاری باشد و نه اطلاعات کلی درباره همه برنامه
helped
U
پیام کمک که حاوی اطلاعات مفید درباره تابع مشخص یا بخشی از برنامه جاری باشد و نه اطلاعات کلی درباره همه برنامه
help
U
پیام کمک که حاوی اطلاعات مفید درباره تابع مشخص یا بخشی از برنامه جاری باشد و نه اطلاعات کلی درباره همه برنامه
au courant
U
مطلع
smart money
U
مطلع
au fait
U
مطلع
knowledgeable
U
مطلع
weather wise
U
مطلع
ware
U
مطلع
hep
U
مطلع
informed
U
مطلع
wares
U
مطلع
senior officer
U
ارشدترین افسران
officer's mess
U
نهارخوری افسران
wardroom
U
اطاق افسران
batons
U
عصای افسران
opposite numbers
U
افسران شاغل
baton
U
عصای افسران
notified
U
مطلع کردن
acquaints
U
مطلع کردن
acquainting
U
مطلع کردن
acquaint
U
مطلع کردن
clued-up
U
بسیار مطلع
apprising
U
مطلع کردن
apprises
U
مطلع کردن
annunciate
U
مطلع کردن
understandings
U
مطلع ماهر
understanding
U
مطلع ماهر
apprise
U
مطلع کردن
notify
U
مطلع کردن
notifying
U
مطلع کردن
notifies
U
مطلع کردن
opposite numbers
U
افسران مشغول به کار
officer's mess
U
سالن غذاخوری افسران
staffs
U
افسران صاحب منصبان
staff
U
افسران صاحب منصبان
wardroom
U
اطاق افسران ناو
wardroom
U
باشگاه افسران ناو
staffed
U
افسران صاحب منصبان
senior officers
U
افسران ارشدیا بالارتبه
statem room
U
خوابگاه افسران ناو
shoulder mark
U
درجه سردوشی افسران
ward room
U
اطاق افسران در کشتی جنگی
officers call
U
نشریه اطلاعاتی مخصوص افسران
they were badly officered
U
افسران انها خوب نبودند
to post up
U
مطلع کردن کامل دادن به
To be in the know . To be in the picture .
U
وارد بودن ( مطلع وآگاه )
they parted with each other
U
از هم جدا شدند
they were made one
U
با هم یکی شدند
top-secret
U
مخصوص افسران وخواص خیلی محرمانه
top secret
U
مخصوص افسران وخواص خیلی محرمانه
reserved list
U
صورت افسران دریایی ذخیره یا احتیاط
archon
U
یکی از افسران عالیرتبهء اتن قدیم
I would like to learn the truth.
U
من دوست دارم از واقعیت مطلع بشوم.
well informed
U
بصیر بخوبی اگاه با اطلاع مطلع
those who did not fear won
U
انهایی که نترسیدندپیروز شدند
they sought of him a miracle
U
معجزهای از او خواستار شدند
they took refuge in a cave
U
در غاری پنهان شدند
the troops were scattered
U
سپاهیان متفرق شدند
they muliplied by generation
U
با زاد و ولدزیاد شدند
the boys were excused
U
شاگردان مرخص شدند
They grew attached ( attracted) to each other.
U
به همدیگر علاقمند شدند
gun room
U
اطاق افسران جزء درکشتیهای جنگی بزرگ
muster roll
U
دفتر بازدید افسران وسربازان در یک یکان نظامی
I heard through the grapevine that ...
<idiom>
U
من به طور غیر رسمی مطلع شدم که ...
[اصطلاح]
stalag
U
بازداشتگاه افسران و درجه داران زمان جنگ درالمان
bat allowance
U
فوق العاده افسران بابت حمل ونقل بنه سفر
bat money
U
فوق العاده افسران بابت حمل ونقل بنه سفر
How many students passed the exam?
U
چند نفر در امتحان قبول شدند؟
omission factor
U
تعداد متنهای مربوطه که در یک جستجو گم شدند
housekeeping
U
مجموعه دستوراتی که یک بار اجرا شدند
the party rallied round him
U
ان دسته دوباره دور اوجمع شدند
Several engineeres were removed from office.
U
چندین مهندس از کار بر کنار شدند
the people pressed in
U
مردم زور اورده داخل شدند
the judges were influenced by
U
داوران زیر نفوذ او واقع شدند
My shoes stretched after wearing them for a couple of days .
پس از چند روز پوشیدن، کفشهایم گشاد شدند.
table money
U
فوق العادهای که بابت هزینه مهمان داری به افسران ارشد داده میشود
Many people were hurt when the boiler exploded.
U
وقتیکه دیگ بخار ترکید خیلیها مجروح شدند
The lights of the aircraft were blinking.
U
چراغهای هواپیما خاموش ؟ روشن می شدند ( چشمک می زدند )
i lost my friends
U
دوستان خود را از دست دادم دوستانم از من جدا شدند
Due to the review security procedures were modified .
U
به علت بررسی روش های امنیتی اصلاح شدند.
mix up, caution
U
موافب باشید هواپیماهای دشمن و خودی درگیر شدند
Gangs of youths went on the rampage through the inner city.
U
دسته های جوانان با داد و بیداد از مرکز شهر رد شدند.
pelasgic
U
نام نخستین نژادی که دریونان و جزیرههای خاورمدیترانه ساکن شدند
The US government agencies dropped the ball in preventing the attack.
U
سازمان های دولتی ایالات متحده در جلوگیری از حمله ناکام شدند .
base line
U
خط توجیه
orientation
U
توجیه
rationale
U
توجیه
briefing
U
توجیه
briefings
U
توجیه
comeback
U
توجیه
justifications
U
توجیه
rationalization
U
توجیه
justification
U
توجیه
orienting line
U
خط توجیه
comebacks
U
توجیه
justifiable
U
قابل توجیه
orienting angle
U
زاویه توجیه
justifying
U
توجیه کردن
economic feasibility
U
توجیه اقتصادی
justifiable
U
توجیه پذیر
justify
U
توجیه کردن
selfjustification
U
توجیه خود
economic justification
U
توجیه اقتصادی
intellectualization
U
توجیه عقلی
interpretability
U
قابلیت توجیه
justifies
U
توجیه کردن
legtimize
U
توجیه کردن
justificatory
U
توجیه امیز
map orientation
U
توجیه نقشه
assumed orientation
U
توجیه فرضی
justifiability
U
توجیه پذیری
self justification
U
توجیه خویشتن
rationalization
U
توجیه عقلی
legitimatize
U
توجیه کردن
ready room
U
اطاق توجیه
orienting station
U
ایستگاه توجیه
justifier
U
توجیه کننده
vindicating
U
توجیه کردن
briefings
U
توجیه کردن
legitimising
U
توجیه کردن
legitimize
U
توجیه کردن
legitimises
U
توجیه کردن
orienting
U
توجیه کردن
legitimization
U
توجیه کردن
legitimized
U
توجیه کردن
legitimizes
U
توجیه کردن
orients
U
توجیه کردن
legitimizing
U
توجیه کردن
unwarranted
U
توجیه نکردنی
orientation
U
توجیه کردن
orient
U
توجیه کردن
briefing
U
توجیه کردن
vindicatory
U
وابسته به توجیه
vindicator
U
توجیه کننده
vindicative
U
مربوط به توجیه
unwarrantable
U
توجیه نکردنی
legitimised
U
توجیه کردن
vindicate
U
توجیه کردن
vindicated
U
توجیه کردن
vindicates
U
توجیه کردن
sink in
<idiom>
U
توجیه شدن چیزی
rationalizing
U
عقلا توجیه کردن
map orientation
U
توجیه کردن نقشه
rationalizes
U
عقلا توجیه کردن
rationalized
U
عقلا توجیه کردن
vindication
U
اثبات بیگناهی توجیه
rationalising
U
عقلا توجیه کردن
rationalised
U
عقلا توجیه کردن
rationalises
U
عقلا توجیه کردن
rationalize
U
عقلا توجیه کردن
justifiable homicide
U
قتل قابل توجیه
justifiable homicides
U
قتل قابل توجیه
gunroom
U
مخزن مهمات کشتی سفره خانه افسران کشتی
holophrastic
U
توجیه مفاهیم مرکب با یک کلمه
compass bearing
U
زاویه توجیه قطب نما
directed net
U
شبکه توجیه شده مخابراتی
patch
U
ارسال الکتریکی که توسط سیمهای کوتاه متصل می شدند و امکان تشخیص سریع و ساده شبکه را فراهم می کنند
patches
U
ارسال الکتریکی که توسط سیمهای کوتاه متصل می شدند و امکان تشخیص سریع و ساده شبکه را فراهم می کنند
assumed orientation
U
توجیه فرضی وسایل نقشه برداری
serfs
U
درسیستم فئودالی به رعایای وابسته به زمین اطلاق می شد اگر چه برده نبودند لیکن فاقد ازادی واقعی محسوب می شدند
serf
U
درسیستم فئودالی به رعایای وابسته به زمین اطلاق می شد اگر چه برده نبودند لیکن فاقد ازادی واقعی محسوب می شدند
orient
U
توجیه دستگاههای مغناطیسی هماهنگ کردن دستگاهها
declinator
U
سمت یاب کشتی وسیله توجیه دستگاه
orienting
U
توجیه دستگاههای مغناطیسی هماهنگ کردن دستگاهها
dialectic
U
هگل و مارکس ان را جهت تعلیل و توجیه امور
orients
U
توجیه دستگاههای مغناطیسی هماهنگ کردن دستگاهها
pleiades
U
هفت دختراطلس که طبق روایات یونانی تبدیل به هفت ستاره شدند پروین
mysticism
U
توجیه مسائل سیاسی به مدد الهام واشراق عرفان
Apple Mac
U
مجموعهای از کامپیوترهای شخصی که توسط شرکت Apple ایجاد شدند که یک واسط کاربر گرافیکی دارند و از خانواده 00086 پردازنده ها استفاده می کنند
Apple Macintosh computer
U
مجموعهای از کامپیوترهای شخصی که توسط شرکت Apple ایجاد شدند که یک واسط کاربر گرافیکی دارند و از خانواده 00086 پردازنده ها استفاده می کنند
The two cars had a head –on collision.
U
دو اتوموبیل شاخ به شاخ شدند ( تصادم از جلو)
stereogram
U
یک زوج عکس استریوسکوپی توجیه شده برای برجسته بینی
vital necessity
U
پدیدهای که دولتها با توسل به ان بسیاری از اعمال غیر منطقی یا نامشروع یا تجاوزکارانه خود را توجیه می کنند
debriefing
U
پسش اطلاعات کسب شده بوسیله کشتی یا هواپیما توجیه و بازپرسی از خلبانان بعد از شناسایی
blessed folder
U
در یک سیستم Apple Maciontosh پرونده سیستم که حاوی فایل هایی است که به طور خودکار در هنگام روشن شدن سیستم بار شدند
on
U
درباره
in re
U
درباره
re
U
درباره
quoad
U
درباره
concerning
U
درباره
touching
U
درباره
re
U
درباره .....
about
U
درباره
re-
U
درباره
re-
U
درباره .....
toward
U
درباره
respecting
U
درخصوص درباره
my sentiment toward him
U
عقیده من درباره او
of
U
در سوی درباره
towards
U
درباره مقارن
to reflect
[on]
U
فکرکردن
[درباره]
price expectation
U
انتظارات درباره قیمت
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com