English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (16 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
accrual U افزایش تدریجی مقدار یا ارزش چیزی بخصوص پول
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
phased U معرفی تدریجی چیزی یا کاهش تدریجی چیزی
phase U معرفی تدریجی چیزی یا کاهش تدریجی چیزی
phases U معرفی تدریجی چیزی یا کاهش تدریجی چیزی
expanding U توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
expand U توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
expands U توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
escalation U افزایش تدریجی شدت و وسعت میدان جنگ
increase in value U افزایش ارزش
capital apprecation U افزایش ارزش سرمایه
appreciations U افزایش ارزش دارائی
appreciation U افزایش ارزش دارائی
capital gains U افزایش ارزش سرمایه زش
appreciations U افزایش ارزش دارایی و موجودی
appreciation U افزایش ارزش دارایی و موجودی
to increase [to, by] U افزایش یافتن [به مقدار]
maximum permissible temperature rise U حداکثر مقدار افزایش درجه حرارت مجاز
uninitialized U ارزش اغازی داده نشده مقدار اولیه نگرفته
establishing U 1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی
establish U 1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی
establishes U 1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی
pigou effect U اثر مانده واقعی اثر کاهش سطح قیمت ها برروی مصرف که بر اساس این اثر با کاهش سطح قیمت ها و در نتیجه بالا رفتن عرضه واقعی پول و افزایش ارزش واقعی ثروت مصرف نیز افزایش خواهد یافت
long run U مدت کافی برای تغییر دادن در مقدار تولید به وسیله کاهش یا افزایش فرفیت موسسه
gained U افزایش یا بزرگتر شدن . مقدار تغییرات سیگنال که در مدار حرکت میکند به صورت نرخ خروجی به ورودی
gain U افزایش یا بزرگتر شدن . مقدار تغییرات سیگنال که در مدار حرکت میکند به صورت نرخ خروجی به ورودی
gains U افزایش یا بزرگتر شدن . مقدار تغییرات سیگنال که در مدار حرکت میکند به صورت نرخ خروجی به ورودی
duble option U خیار مشتری و بایع در موردتغییر دادن مقدار ثمن و مبیع در صورت تغییر ارزش پول
accumulated depreciation U کل مقدار پولی که شرکت یا سازمان می تواند از ارزش ماشین یا تجهیزات به دلیل مستهلک شدن کسر کند
intensive cultivation U اضافه کردن مقدار تولید از طریق افزایش عامل کار یا سرمایه بدون اینکه سطح زیر کشت زیادشود
boosts U افزایش دادن چیزی
boosting U افزایش دادن چیزی
boosted U افزایش دادن چیزی
boost U افزایش دادن چیزی
tune U تنظیم با مقدار کوچک پارامترهای سخت افزاری یا نرم افزاری برای افزایش کارایی
tunes U تنظیم با مقدار کوچک پارامترهای سخت افزاری یا نرم افزاری برای افزایش کارایی
to fire up something U با تحریک چیزی را افزایش دادن
two cents <idiom> U تقریبا هیچ ،چیزی بی ارزش
play down <idiom> U ارزش چیزی را پایین آوردن
a mere nothing U هیچ [اهمیت یا ارزش چیزی ]
roll back U به عقب راندن تدریجی مواضع دفاعی دشمن در هم نوردیدن تدریجی دفاع دشمن
in a way <idiom> U به مقدار از چیزی
a mere nothing U هیچ و پوچ [اهمیت یا ارزش چیزی ]
minimum U کوچکترین مقدار چیزی
pour U مقدار ریزپ چیزی
pouring U مقدار ریزپ چیزی
excess U مقدار زیادی از چیزی
excesses U مقدار زیادی از چیزی
pours U مقدار ریزپ چیزی
poured U مقدار ریزپ چیزی
give or take <idiom> U از مقدار چیزی کم یا زیاد کردن
There is more to it than meets the eye. U ارزش [و یا حقایق] پنهان در مورد چیزی وجود دارد.
yardage U میزان و مقدار چیزی بحسب یارد
litotes U کوچک قلم دادن چیزی برای افزایش اهمیت ان ویااجتناب ازانتقاد شکسته نفسی
pipelines U زمان بندی ورودیهای ریزپردازنده وقتی چیزی رخ نداده است برای افزایش سرعت
pipeline U زمان بندی ورودیهای ریزپردازنده وقتی چیزی رخ نداده است برای افزایش سرعت
makeweight U مقدار کمبودی که باید به وزن چیزی اضافه شود
footage U طول چیزی برحسب فوت مقدار فیلم بفوت
slutsky theorem U براساس این قضیه با کاهش قیمت یک کالا مقدار تقاضا برای ان افزایش یافته و این امر بعلت اثر درامدی و اثر جانشینی امکان پذیر است
to reinvent the wheel <idiom> U هدر مقدار زیادی از زمان و یا تلاش در ساختن چیزی که قبلا وجود داشته.
increased U صعود کردن افزایش یافتن بالا رفتن افزایش
increases U صعود کردن افزایش یافتن بالا رفتن افزایش
increase U صعود کردن افزایش یافتن بالا رفتن افزایش
bulking U افزایش حجم مصالح ریزدانه ناشی از افزایش اب
accretion U افزایش بهای اموال افزایش میزان ارث
valuate U ارزش چیزی رامعین کردن ارزیابی کردن
book value U ارزش هر شیی برحسب انچه دردفترحساب نشان داده شود ارزش سهام طبق دفاتر
defining U 1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
defines U 1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
defined U 1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
define U 1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
wagners law U براساس این قانون که توسط اقتصاددان المانی بیان شده رابطه مستقیمی بین افزایش مخارج دولت و افزایش رشد وتوسعه اقتصادی وجود دارد
ad valorem U به نسبت ارزش کالا براساس ارزش
multiplier principle U اصل ضریب افزایش سرمایه نسبت بین افزایش سرمایه گذاری و بالا رفتن درامد
trap U وسیله , نرم افزار یا سخت افزار که چیزی مثل متغیر, خطا یا مقدار دریافت میکند
neoclassical theory of value U تئوری ارزش نئوکلاسیک .براساس این نظریه ارزش یک کالا براثر تداخل عرضه وتقاضا برای کالای مورد نظربدست می اید
setting up U 1-معادل قرار دادن یک متغییر با یک مقدار. 2-معین کردن مقدار یک پارامتر
set U 1-معادل قرار دادن یک متغییر با یک مقدار. 2-معین کردن مقدار یک پارامتر
sets U 1-معادل قرار دادن یک متغییر با یک مقدار. 2-معین کردن مقدار یک پارامتر
incremental computer U دادهای که اختلاف مقدار فعلی با مقدار اصلی را نشان میدهد
tables U استفاده از یک مقدار مشخص برای انتخاب یک ورودی در جدول که حاوی مقدار ثانوی است
table U استفاده از یک مقدار مشخص برای انتخاب یک ورودی در جدول که حاوی مقدار ثانوی است
tabled U استفاده از یک مقدار مشخص برای انتخاب یک ورودی در جدول که حاوی مقدار ثانوی است
tabling U استفاده از یک مقدار مشخص برای انتخاب یک ورودی در جدول که حاوی مقدار ثانوی است
res U شی ء بخصوص ماده
specifics U بخصوص خاص
specific U بخصوص خاص
particular U خاص بخصوص
value added U قیمت یا ارزش افزوده شده قیمت یک محصول در بازاربدون توجه به ارزش مواداولیه یی که در تولید ان به کار رفته است
ends U با ارزش ترین رقم که درکم ارزش ترین محل اضافه شود. در محاسبات BCD
end U با ارزش ترین رقم که درکم ارزش ترین محل اضافه شود. در محاسبات BCD
ended U با ارزش ترین رقم که درکم ارزش ترین محل اضافه شود. در محاسبات BCD
axiological U وابسته به ارزش ها یا علم ارزش ها
no par value U بدون ارزش واقعی بی ارزش
capital gain U منافع حاصل از فروش یاتعویض اقلام دارایی به قیمتی بیش از ارزش دفتری اضافه ارزش سرمایه سرمایه باز یافته
featureless U بدون سیمایاجنبه بخصوص
mannerisms U سبک بخصوص نویسنده
mannerism U سبک بخصوص نویسنده
i mentioned one case in p U یک مورد بخصوص را ذکرکردم
carried U با ارزش ترین رقم وام با کم ارزش ترین محل جمع میشود
carry U با ارزش ترین رقم وام با کم ارزش ترین محل جمع میشود
carrying U با ارزش ترین رقم وام با کم ارزش ترین محل جمع میشود
carries U با ارزش ترین رقم وام با کم ارزش ترین محل جمع میشود
why did you mention that onep U چه شد که ان یکی را بخصوص ذکر کردید
predating U قبل از موقع بخصوص واقع شدن
predate U قبل از موقع بخصوص واقع شدن
predates U قبل از موقع بخصوص واقع شدن
predated U قبل از موقع بخصوص واقع شدن
mannered U دارای سبک یا رفتار بخصوص تصنعی
to have a closed meeting U نشست محرمانه داشتن [بخصوص سیاست]
wildfowl U مرغ شکار بخصوص مرغهای ابی
poked U فرمان ذخیره قسمتی ازاطلاعات در یک مکان بخصوص
pokes U فرمان ذخیره قسمتی ازاطلاعات در یک مکان بخصوص
typecasting U ارجاع کردن نقشهای مشابه به هنرپیشهی بخصوص
typecasts U ارجاع کردن نقشهای مشابه به هنرپیشهی بخصوص
poke U فرمان ذخیره قسمتی ازاطلاعات در یک مکان بخصوص
lion U [حکاکی سر شیر در معماری کلاسیک بخصوص در کتیبه ها]
poking U فرمان ذخیره قسمتی ازاطلاعات در یک مکان بخصوص
typecast U ارجاع کردن نقشهای مشابه به هنرپیشهی بخصوص
Expressionism U [جنبش هنرمندان شمال اروپا بخصوص در آلمان و هلند]
demand price U حداکثر قیمتی که خریداران کل را در بازار بخصوص جذب میکند
defaulting U مقدار از پیش تعیین شدهای که در صورتی که مقدار دیگری تعیین نشده باشد به کار می رود
default U مقدار از پیش تعیین شدهای که در صورتی که مقدار دیگری تعیین نشده باشد به کار می رود
defaults U مقدار از پیش تعیین شدهای که در صورتی که مقدار دیگری تعیین نشده باشد به کار می رود
defaulted U مقدار از پیش تعیین شدهای که در صورتی که مقدار دیگری تعیین نشده باشد به کار می رود
paasche price index U یعنی حاصلضرب قیمت و مقدار پایه بخش برحاصلضرب قیمت و مقدار درسال جاری
currency devaluation U کاهش رسمی ارزش پول تضعیف ارزش پول
object language programming U برنامه نویسی به یک زبان ماشین قابل اجرا در یک کامپیوتر بخصوص
declarative statement U نوع و اندازه یک عنصر یا عدد ثابت یا متغیر بخصوص را میدهد
retardation U [افزایش طول نخ در اثر نیروی کشش ثابت در زمان معین] [در چله هایی که به مدت طولانی روی دار می مانند این افزایش طول مشاهده می شود و کاهش استحکام نخ و کاهش طول عمر فرش را به همرا دارد.]
sales promotion U افزایش فروش از راه تبلیغات افزایش فروش
elite U طبقه ممتازه هرجامعه و بخصوص طبقهای که قدرت حاکمه را در دست دارد
accrued benefit U پولی که شرکت به یکی از کارمندان بدهکار است بخصوص بابت بازنشستگی
caught with hand in the cookie jar <idiom> U مچ کسی را گرفتن [بخصوص در مورد سوء استفاده از موضع قدرت و مقام]
malthusian law of population U نظریه جمعیتی مالتوس براساس این نظریه جمعیت بصورت تصاعد هندسی افزایش میابد در حالیکه وسایل معیشت و مواد غذائی بصورت تصاعد عددی افزایش میابد
particular lien U حق حبس مخصوص حق حبسی است برای فروشنده یا سازنده کالای بخصوص نسبت به ان کالا
slowest U تدریجی
slowed U تدریجی
step-by-step U تدریجی
progressive U تدریجی
gradual U تدریجی
piecemeal U تدریجی
imperceptible U تدریجی
step wise U تدریجی
step by step U تدریجی
gradatory U تدریجی
slowing U تدریجی
gradational U تدریجی
slow U تدریجی
slows U تدریجی
slower U تدریجی
insti U تلقین تدریجی
fail softly U با خرابی تدریجی
insti U ریزش تدریجی
progressive paralysis U فلج تدریجی
progressive relaxation U ارمیدگی تدریجی
progress payments U پرداخت تدریجی
piecemeal U بطور تدریجی
erosion U تحلیل تدریجی
progressive assambly U نصب تدریجی
step by step excitation U تحریک تدریجی
progressive burning U سوزش تدریجی
quantizer U تدریجی کننده
fail soft U تخریب تدریجی
quantize U تدریجی کردن
instillation U ریزش تدریجی
delelopment U تکامل تدریجی
living death U مرگ تدریجی
evanescence U زوال تدریجی
graduality U تدریجی بودن
piecemeal U بتدریج تدریجی
gradations U انتقال تدریجی
gradation U انتقال تدریجی
gradualness U تدریجی بودن
scale down U کاهش تدریجی
corrosion U فساد تدریجی
partial shipment U حمل تدریجی
evolution U تکامل تدریجی
fail soft U با خرابی تدریجی
glaucoma U کوری تدریجی
escrow U موافقت نامه بین دونفرکه بامانت نزدشخص ثالثی سپرده شودوتاحصول شرایط بخصوص بدون اعتبارباشد
dosages U مقدار معینی از یک دارو مقدار دوز یک خوراک دارو
dosage U مقدار معینی از یک دارو مقدار دوز یک خوراک دارو
evolution U تحول تکامل تدریجی
insinuation U نفوذ دخول تدریجی
progressive burning U سوختن تدریجی خرج
instilment U ریزش و تلقین تدریجی
processes U پیشرفت تدریجی ومداوم
intergradation U محو سازی تدریجی
progressional U دارای پیشرفت تدریجی
gas degeneration U فساد تدریجی گازی
process U پیشرفت تدریجی ومداوم
graduating U تغییر تدریجی کردن
graduates U تغییر تدریجی کردن
graduate U تغییر تدریجی کردن
gradual U شیب تدریجی واهسته
evanescence U فقدان تدریجی ناپایداری
law of demand U براساس قانون تقاضا مقدار تقاضای کالا باقیمت ان کالا رابطه معکوس دارد . هر چه قیمت کالا بالاتررود مقدار تقاضا برای کالاکمتر میشود
abklingen U محو شدن تدریجی احساس
lysis U سقوط وزوال تدریجی مرض
progressive cookery U پخت تدریجی غذای یکان
evolutionism U اصول ترقی و تکامل تدریجی
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com