English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
purism U افراط در استعمال صحیح الفاظ
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
purists U شخصیکه در استعمال کلمات صحیح وسواس دارد
purist U شخصیکه در استعمال کلمات صحیح وسواس دارد
smokes U استعمال دود استعمال دخانیات
smoke U استعمال دود استعمال دخانیات
radiologist U متخصص استعمال پرتو رونتگن متخصص استعمال پرتومجهول
usages U استعمال استفاده مورد استفاده بودن استعمال کردن
radiologists U متخصص استعمال پرتو رونتگن متخصص استعمال پرتومجهول
usage U استعمال استفاده مورد استفاده بودن استعمال کردن
words U الفاظ
paraphrases U بازی با الفاظ
periphrase U با الفاظ زائداداکردن
paraphrasing U بازی با الفاظ
paraphrased U بازی با الفاظ
paraphrase U بازی با الفاظ
wordsman U نقاد الفاظ
disuse U عدم استعمال ترک کردن ترک استعمال
periphrastic U دارای الفاظ زائد
paraphrasing U تغییر الفاظ یالفظی پیام
paraphrases U تغییر الفاظ یالفظی پیام
paraphrase U تغییر الفاظ یالفظی پیام
paraphrased U تغییر الفاظ یالفظی پیام
words of limitation U الفاظ تعیین کننده سهم هرکس در سند
reddendo singula singulis U الفاظ در قسمتهای مختلف سندباید متناسب با هم تعبیرشوند
words in contracts should U الفاظ عقود محمول است برمعانی عرفیه
Hear hear! U صحیح است ! صحیح است ! درمقام تأیید وتصدیق )
worid U کلمه لغت لفظ الفاظ واژه سخن گفتار حرف
verba accipienda sunt secundum U materiam subjectam الفاظ باید به مقتضای موضوع تعبیر و تفسیر شوند
synonymize U الفاظ مترادف بکار بردن فرهنگ لغات هم معنی راتالیف کردن
verba chartarum fortius accipiuntur U proferentem contra الفاظ اسناد بیشتر علیه امضاکننده ان قابل تعبیر است
rational number U عدد صحیح و یا خارج قسمت دو عدد صحیح
frill U افراط
excessive use U افراط
excessiveness U افراط
excesses U افراط
excess U افراط
exorbitance U افراط
overindulgence U افراط
extremeness U افراط
fulsomeness U افراط
self indulgence U افراط
inordinacy U افراط
intemperance U افراط
extravagance U افراط
extravagances U افراط
frills U افراط
inordinateness U افراط
superfluity U افراط
rollover U صفحه کلید با بافرکوچک موقت به طوری که میتواند داده صحیح را وقتی چندین کلید با هم انتخاب می شوند داده صحیح را وقتی چندین کلید با هم انتخاب می شوندارسال کند
excess U افراط بی اعتدالی
outrageousness U تجاوز افراط
hypercriticism U افراط در انتقاد
self-indulgent U افراط کار
self indulgent U افراط کار
enormously U بحد افراط
overindulge U افراط ورزیدن
scrupulously U بحد افراط
excessively U بحد افراط
extravagantly U با افراط زیاد
wanton U افراط کردن
hard line U افراط آمیز
indulge U افراط کردن
indulged U افراط کردن
indulges U افراط کردن
indulging U افراط کردن
extremism U افراط گرایی
intemperate U افراط کار
extravagantly U با افراط کاری
ultraism U افراط کاری
extremities U افراط و تفریط
extremity U افراط و تفریط
excesses U افراط بی اعتدالی
exorbitance U زیادی افراط
to carry to excess U افراط کردن در
to run to extremes U افراط وتفریطکردن
distemperate U افراط کار
go to extreme U افراط و تفریط کردن
carouse U در مشروب افراط کردن
caroused U در مشروب افراط کردن
carouses U در مشروب افراط کردن
carousing U در مشروب افراط کردن
indulgences U زیاده روی افراط
indulgences U از راه افراط بخشیدن
cachinnate U در خنده افراط کردن
indulgence U از راه افراط بخشیدن
wasteful U افراط کار متلف
golden mean U برکناری از افراط و تفریط
religiose U دیندار بحط افراط
to take an extreme course U افراط یاتفریط کردن
indulgence U زیاده روی افراط
supererogation U افراط در انجام وفیفه
take an extreme course U افراط یا تفریط کردن
overbuy U در خرید افراط کردن
potation U جرعه افراط در شرب
oxyopia U تزئینی بحد افراط
applications U استعمال
application U استعمال
expenditure U استعمال
employment U استعمال
use U استعمال
uses U استعمال
radical U افراطی افراط گرا ریشهای
ultra individualism U اعتقاد به اصالت فرد در حد افراط
profit cannibalism U افراط در تخفیف و ارزان فروشی
radicals U افراطی افراط گرا ریشهای
intemperately U ازروی افراط با زیاده روی
overmuch U بحد افراط بمقدار زیاد
extremism U افراط کاری عقیده افراطی
overnice U دقت گیر بحد افراط
plethora U ازدیاد خون در یک نقطه افراط
bilingualism U استعمال دوزبان
using U استعمال مصرف
abuse U بد استعمال کردن
abuse U سوء استعمال
use value U ارزش استعمال
user cost U هزینه استعمال
uses U استعمال مصرف
bilinguality U استعمال دوزبان
abused U بد استعمال کردن
use U استعمال مصرف
cranage U استعمال جرثقیل
desuetude U عدم استعمال
tutoyer U استعمال کردن
value in use U ارزش استعمال
abused U سوء استعمال
employ U استعمال کردن
application U موارد استعمال
abusing U سوء استعمال
usage U نحوه استعمال
usages U عرف استعمال
abusing U بد استعمال کردن
abuses U سوء استعمال
abuses U بد استعمال کردن
applications U موارد استعمال
usages U نحوه استعمال
overkill U استعمال بیش از حد
employs U استعمال کردن
employing U استعمال کردن
employed U استعمال کردن
unworn U استعمال نشده
law of use U قانون استعمال
apply U استعمال کردن
applies U استعمال کردن
ill usage U سوء استعمال
usage U عرف استعمال
exercises U استعمال کردن
ill use U بد استعمال کردن
misusage U سوء استعمال
misapplication U سوء استعمال
nicotian U دود استعمال کن
riflery U استعمال تفنگ
overuse U استعمال مفرط
graphics U فن استعمال نمودار
abusive U سوء استعمال
maltreatment U سوء استعمال
smoking U استعمال دخانیات
telescopy U فن استعمال دوربین
exercise U استعمال کردن
exercised U استعمال کردن
disuse U عدم استعمال
applying U استعمال کردن
misapplication U استعمال بیجا
flag-waving U میهن پرستی بحد افراط وجنون
prudishness U نمایش عفت یااداب بحد افراط
radicalism U گرایش به سیاست افراطی تندروی و افراط
boozed U مشروبات الکلی بحد افراط نوشیدن
boozes U مشروبات الکلی بحد افراط نوشیدن
blase U بیزار از عشرت در اثر افراط درخوشی
boozing U مشروبات الکلی بحد افراط نوشیدن
flag waving U میهن پرستی بحد افراط وجنون
booze U مشروبات الکلی بحد افراط نوشیدن
overact U در ایفای نقش خود افراط کردن
overacted U در ایفای نقش خود افراط کردن
overacting U در ایفای نقش خود افراط کردن
overacts U در ایفای نقش خود افراط کردن
red tapery U رعایت تشریفات رسمی واداری بحد افراط
dosages U مقدار استعمال دارو
no smoking allowed U استعمال دخانیان ممنوع
nicotian U استعمال کننده دخانیات
dosage U مقدار استعمال دارو
malapropism U سوء استعمال کلمات
mitring U استعمال تاج اسقفی
users U استعمال کننده کاربر
user U استعمال کننده کاربر
The habit of smoking. U عادت به استعمال دخانیات
catachresis U استعمال غلط کلمه
vernacularism U استعمال زبان محلی
outward application U استعمال برونی یا خارجی
mitering U استعمال تاج اسقفی
law of disuse U قانون عدم استعمال
overtrading U بیش ازحد معامله کردن افراط در داد و ستد
incompatible U غیر قابل استعمال با یکدیگر
neology U استعمال واژه یااصطلاح جدید
instrumentation U تنظیم اهنگ استعمال الت
oxymoron U استعمال کلمات مرکب ضدونقیض
symbolization U استعمال علائم ونشانهای رمزی
deverbative U بصورت مشتق استعمال شده
telescopist U متخصص استعمال دوربینهای نجومی
sesquipedalian U معتاد به استعمال لغات دراز
holophrastic U استعمال کننده کلمه قصار
abjectival use of a noun U استعمال اسمی به طور صفت
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com