English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (21 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
to use one's influence upon U اعمال نفوذ کردن بر
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
impose U تحمیل کردن اعمال نفوذ یا سوء استفاده کردن
imposes U تحمیل کردن اعمال نفوذ یا سوء استفاده کردن
use one's influence U اعمال نفوذ کردن
Other Matches
lobbying U اعمال نفوذ
undue influence U اعمال نفوذ ناروا
embraceor U اعمال نفوذ کننده
embraceor U متهم به اعمال نفوذ درهیئت منصفه یا دادگاه
embracery U جرم اعمال نفوذ در هیئت منصفه یا دادگاه
agent U مجموعهای از دستورات یا اعمال که خودکار روی یک داده یا فایل مشخص اعمال می شوند
agents U مجموعهای از دستورات یا اعمال که خودکار روی یک داده یا فایل مشخص اعمال می شوند
contructive larcency U مقصودسرقتی است که از مجموعه اعمال یک عده یا یک فرد ناشی شود در حالتی که این اعمال به تنهایی فاقد هر نوع وصف جنایی باشد
brain washing U مغزشویی روشی که به وسیله ان و ازطریق اعمال تدابیر و اعمال مختلف افکار و اعتقادات فردرا زایل و اعتقادات دیگری راجایگزین ان می کنند
osmose U نفوذ کردن در بوسیله تراوش تجزیه کردن بوسیله نفوذ تجزیه کردن
apply U اعمال کردن
exerts U اعمال کردن
applying U اعمال کردن
applies U اعمال کردن
exerted U اعمال کردن
exert U اعمال کردن
exerting U اعمال کردن
to lay violent handsonany one U اعمال زورنسبت بکسی کردن دست زوربرکسی دراز کردن
penetration U نفوذ در جبهه دشمن داخل شدن درصفوف دشمن نفوذ در شبکه اطلاعات یااداری
initial thrust U نفوذ اولیه نفوذ اصلی
To use force(violence) U اعمال زور کردن
showing partial views U اعمال نظر کردن
To bring pressure to bear . To exert pressure . U اعمال فشار کردن
put on U اعمال کردن بکار گماردن
seeped U از میان سوراخهای ریز نفوذ کردن چکه کردن
seeping U از میان سوراخهای ریز نفوذ کردن چکه کردن
seeps U از میان سوراخهای ریز نفوذ کردن چکه کردن
seep U از میان سوراخهای ریز نفوذ کردن چکه کردن
impenetrate U نفوذ کردن در
pierces U نفوذ کردن
percolating U نفوذ کردن
bleach U نفوذ کردن
breach U نفوذ کردن
pierce U نفوذ کردن
transpire U نفوذ کردن
transpired U نفوذ کردن
transpires U نفوذ کردن
transpiring U نفوذ کردن
bleaches U نفوذ کردن
percolates U نفوذ کردن
seep in U نفوذ کردن
breakaway U نفوذ کردن
permeate U نفوذ کردن
breached U نفوذ کردن
permeated U نفوذ کردن
permeates U نفوذ کردن
percolate U نفوذ کردن
penetrated U نفوذ کردن در
breaches U نفوذ کردن
penetrate U نفوذ کردن در
permeating U نفوذ کردن
percolated U نفوذ کردن
penetrates U نفوذ کردن در
bleached U نفوذ کردن
infiltrates U نفوذ کردن
penetract U نفوذ کردن
interpenetrate U نفوذ کردن در
infiltrated U نفوذ کردن
play on/upon (something) <idiom> U نفوذ کردن
interpenetrate U در هم نفوذ کردن
infiltrate U نفوذ کردن
crevasse U نفوذ کردن
crevasses U نفوذ کردن
infiltrating U نفوذ کردن
power U روشن کردن یا اعمال ولتاژ به یک وسیله الکتریکی
powers U روشن کردن یا اعمال ولتاژ به یک وسیله الکتریکی
powered U روشن کردن یا اعمال ولتاژ به یک وسیله الکتریکی
powering U روشن کردن یا اعمال ولتاژ به یک وسیله الکتریکی
infiltrates U نفوذ کردن در منطقه
penetrative U وابسته به نفوذ کردن
infiltrated U نفوذ کردن در منطقه
infiltrate U نفوذ کردن در منطقه
infiltrating U نفوذ کردن در منطقه
erasable U قطعه حافظه فقط خواندنی که توسط ولتاژ اعمال شده به سوزن نوشتن آن برنامه ریزی است و داده بهاین سوزن نوشتن اعمال میشود وتوسعه اشعه مافوق بنفش پاک میشود
infiltrated U در خطوط دشمن نفوذ کردن
infiltrates U در خطوط دشمن نفوذ کردن
infiltrating U در خطوط دشمن نفوذ کردن
infiltrate U در خطوط دشمن نفوذ کردن
ship water U نفوذ کردن اب بداخل قایق
diffusing U نفوذ کردن منتشر شدن پراکندن
diffused U نفوذ کردن منتشر شدن پراکندن
diffuse U نفوذ کردن منتشر شدن پراکندن
diffuses U نفوذ کردن منتشر شدن پراکندن
backout U ذخیره کردن فایل در محل اصلی پیش از اعمال هر گونه تغییر
recompile U کامپایل کردن برنامه اصلی مجددا پس از اعمال تغییرات یا رفع خطا
to piss off the wrong people <idiom> U آدمهای دارای نفوذ و قدرت زیاد را عصبانی کردن
perforate U سوراخ کردن نفوذ کردن
perforates U سوراخ کردن نفوذ کردن
perforating U سوراخ کردن نفوذ کردن
half thickness U ضخامت لازم برای نصف کردن نفوذ عناصر تراونده
maintenance U جلوگیری ازاستهلاک یا کند کردن استهلاک ماشینها و وسایل صنعتی ازطریق اعمال طرق فنی
kopfring U حلقه فلزی است که به دماغه بمب برای کم کردن میزان نفوذ ان در اب یا خاک وصل میشود
fusion welding U اتصال دولبه فلزی به یکدیگرکه با ذوب کردن مستقیم انهاصورت میگیرد و دو فلز درهم نفوذ میکنند
stand-off U برتری رزمی جنگ افزار فاصله لازم برای نفوذ گلوله ثاقب در لحظه عمل کردن
stand off U برتری رزمی جنگ افزار فاصله لازم برای نفوذ گلوله ثاقب در لحظه عمل کردن
stand-offs U برتری رزمی جنگ افزار فاصله لازم برای نفوذ گلوله ثاقب در لحظه عمل کردن
ballistics of penetration U شناسایی شرایط نفوذ گلوله شناسایی مسیر نفوذ گلوله
radiolucency U درجه نفوذ اشعه مجهول نفوذ پذیری اشعه مجهول
breaches U سوراخ رخنه کردن سوراخ کردن نفوذ در خطوط دشمن درگیری با دشمن
breach U سوراخ رخنه کردن سوراخ کردن نفوذ در خطوط دشمن درگیری با دشمن
breached U سوراخ رخنه کردن سوراخ کردن نفوذ در خطوط دشمن درگیری با دشمن
exercise U اعمال
undertakings U اعمال
exercises U اعمال
exercised U اعمال
doings U اعمال
exercising U اعمال
exertions U اعمال
exertion U اعمال
application U اعمال
acts U اعمال
applications U اعمال
exercising a right U اعمال حق
takeovers U اعمال کنترل
strong-arm U اعمال زورکردن
strong arm U اعمال زورکردن
hard labour U اعمال شاقه
to have the pull of U اعمال نفوذکردن بر
impressment U اعمال زور
impose U اعمال نفوذکردن
exertions U اعمال زور
workable U قابل اعمال
exertion U اعمال زور
peonage U اعمال شاقه
takeover U اعمال کنترل
applier U اعمال کننده
exercising force U اعمال زور
hard labor U اعمال شاقه
labourhardl U اعمال شاقه
the galleys U اعمال شاقه
galleys U اعمال شاقه
applicative U اعمال کردنی
applicator U اعمال کننده
willable U قابل اعمال
preventative actions U اعمال بازدارنده
applicatory U اعمال شدنی
showing partial views U اعمال نظر
imposes U اعمال نفوذکردن
governance U اعمال قوه اختیارداری
unfair trade practice U اعمال تجاری نادرست
penal servitude U حبس با اعمال شاقه
house keeping operation U اعمال خانه داری
imprisonment with hard labour U حبس با اعمال شاقه
alteration U تغییر اعمال شده
copy protection U جلوگیری از اعمال کپی
non serverign acts U اعمال تصدی دولت
intervention U عمل اعمال تغییر در سیستم
interventions U عمل اعمال تغییر در سیستم
imposed deformation U تغییر شکل اعمال شده
encodes U اعمال قوانین کد به برنامه یا داده
embracer U کسیکه دردادگاه اعمال نفوذمیکند
confidential U است نه اعمال تصدی موجودباشد
modification U تغییر اعمال شده به چیزی
capitalization U اعمال سیستم سرمایه داری
jarred U اعمال شوک شدید به یک وسیله
jar U اعمال شوک شدید به یک وسیله
squeeze U [آبگیری از فرش با اعمال فشار]
jars U اعمال شوک شدید به یک وسیله
applied magnetic field U میدان مغناطیسی اعمال شده
encode U اعمال قوانین کد به برنامه یا داده
technologies U اعمال دانش علمی به فرآیندهای صنعتی
power U اعمال انرژی الکتریکی یا مکانیکی به یک وسیله
procrustean U بوسیله اعمال زورکاری از پیش برنده
technology U اعمال دانش علمی به فرآیندهای صنعتی
embracery U اعمال نفوذاز راه رشوه یا تهدیدوغیره
powering U اعمال انرژی الکتریکی یا مکانیکی به یک وسیله
actions U شی که کاربر باید به آن عمل را اعمال کند
action U شی که کاربر باید به آن عمل را اعمال کند
pulse U اعمال ولتاژ با دوره کوتاه به یک مدار
powers U اعمال انرژی الکتریکی یا مکانیکی به یک وسیله
pulsed U اعمال ولتاژ با دوره کوتاه به یک مدار
track records U آمار اعمال یا موفقیت های پیشین
the exercised thier veto U انها حق وتوی خود را اعمال کردند
track record U آمار اعمال یا موفقیت های پیشین
powered U اعمال انرژی الکتریکی یا مکانیکی به یک وسیله
seepage U نفوذ
grand dame U زن با نفوذ
leakages U نفوذ
intervention U نفوذ
penetration U نفوذ
dominance U نفوذ
interventions U نفوذ
watertight U ضد نفوذ اب
prestige U نفوذ
influences U نفوذ
leakage U نفوذ
ascendance U نفوذ
influenced U نفوذ
authority U نفوذ
penetrates U نفوذ
intrusion U نفوذ
percolation line U خط نفوذ
hanks U نفوذ
hank U نفوذ
percolation U نفوذ
toeholds U نفوذ کم
intrusions U نفوذ
infiltration U نفوذ
influxes U نفوذ
influence U نفوذ
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com