English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 127 (7 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
assertion U اعلان
declaration U اعلان
declarations U اعلان
poster U اعلان
posters U اعلان
announcement U اعلان
announcements U اعلان
proclamation U اعلان
proclamations U اعلان
advertisement U اعلان
advertisements U اعلان
notice U اعلان
noticed U اعلان
notices U اعلان
noticing U اعلان
advertising U اعلان
denunciation of treaty U اعلان
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
advertisers U اعلان کننده اعلان
advertiser U اعلان کننده اعلان
signboards U تخته اعلان اعلان
signboard U تخته اعلان اعلان
announcers U اعلان کننده
they proclaimed him sovereign U اعلان کردند
declared U اعلان شده
Over and out! U پایان اعلان !
announcer U اعلان کننده
dot prompt U نقطه اعلان
advertize U اعلان کردن
affiche U اعلان دیواری
array declaration U اعلان ارایه
fly bill U اعلان دستی
gazette U اعلان و اگهی
give out U اعلان کردن
indigitation U اعلان شمارش
macro declaration U درشت اعلان
proclamation of the republic U اعلان جمهوریت
notice to mariner U اعلان دریایی
proclamation of the republic U اعلان جمهوری
proclamation of independence U اعلان استقلال
dos prompt U اعلان DOS
publishment U اشاعه اعلان
billsticker U اعلان چسبان
To stick (put,fix)up a notice (poster). U اعلان زدن
throwaway U ورقهی اعلان
vendition U اعلان فروش
play bill U اعلان نمایش
system prompt U اعلان سیستم
declaration of bankruptcy U اعلان ورشکستگی
declaration of neutrality U اعلان بیطرفی
declaration of war U اعلان جنگ
procedure declaration U اعلان رویه
advertise اعلان کردن
proclaims U اعلان کردن
proclaim U اعلان کردن
playbills U اعلان نمایش
proclaimed U اعلان کردن
playbill U اعلان نمایش
signposts U تابلو اعلان
proclaiming U اعلان کردن
declare U اعلان کردن
signpost U تابلو اعلان
declaring U اعلان کردن
declares U اعلان کردن
denouncement U اعلان قطع رابطه
poster U اعلان نصب کردن
declaration U افهار افهارنامه اعلان
show bill U تابلو اعلان نمایش
declarations U افهار افهارنامه اعلان
bans U اعلان ازدواج در کلیسا
to file for bankruptcy U اعلان ورشکستگی کردن
denunciation U اعلان الغاء یا خاتمه
denunciations U اعلان الغاء یا خاتمه
To stick a poster on the wall. U اعلان به دیوار چسباندن
ban U اعلان ازدواج در کلیسا
to proclaim war U اعلان جنگ دادن
posters U اعلان نصب کردن
placard U اعلامیه رسمی اعلان
alarms U اعلان خطر اخطار
declaration of war U اعلان جنگ دادن
banning U اعلان ازدواج در کلیسا
audible alarm U اعلان خطر سمعی
alarm U اعلان خطر اخطار
alarmed U اعلان خطر اخطار
alarmingly U اعلان خطر اخطار
declare martial U اعلان حکومت نظامی
proclamation of martial law U اعلان حکومت نظامی
placards U اعلامیه رسمی اعلان
dimension statement U حکم اعلان بعد
to declare a state of emergency U اعلان کردن حالت اضطراری
to declare something well-founded U چیزی را مستدل اعلان کردن
Hereby I declare ... U بدین وسیله اعلان می کنم که...
to declare oneself bankrupt U خود را ورشکست اعلان کردن
to declare war upon a nation U اعلان جنگ به ملتی دادن
declare martial U اعلان حالت زمان جنگ
advertised U اعلان کردن انتشار دادن
leaflet U اعلامیه اوراق تبلیغاتی اعلان
leafleted U اعلامیه اوراق تبلیغاتی اعلان
proclamation of martial law U اعلان حالت زمان جنگ
to declare a divident U سود سهام را اعلان کردن
leafleting U اعلامیه اوراق تبلیغاتی اعلان
leaflets U اعلامیه اوراق تبلیغاتی اعلان
advertises U اعلان کردن انتشار دادن
signpost U تیر حامل اعلان تابلو راهنما
to declare something solemnly [publicly] U چیزی را رسما [علنا ] اعلان کردن
signposts U تیر حامل اعلان تابلو راهنما
to off negotiations U اعلان قطع گفتگو یا روابط کردن
to put a notice on a door U اگهی روی در چسباندن اعلان بدر زدن
top billing U بالاترین قسمت اگهی سینما صدر اعلان
billboard U هرقسمت از نرده ودیوار که روی ان اعلان نصب شود
billboards U هرقسمت از نرده ودیوار که روی ان اعلان نصب شود
obituarian U کسیکه در گذشتهای تازه راباشرح حال درگذشتگان درروزنامه اعلان می کنند
obituarist U کسیکه در گذشتهای تازه رابا شرح حال در گذشتگان درروزنامه اعلان می کنند
banns U اعلان پیشنهاد ازدواج درکلیساتا کسانی که اعتراضی به صلاحیت زوجین دارنداطلاع دهند
prompt U کاراکتر یا پیامی که توسط کامپیوتر ارائه میشود تامشخص کند که اماده پذیرفتن ورودی صفحه کلید است اعلان
prompts U کاراکتر یا پیامی که توسط کامپیوتر ارائه میشود تامشخص کند که اماده پذیرفتن ورودی صفحه کلید است اعلان
prompted U کاراکتر یا پیامی که توسط کامپیوتر ارائه میشود تامشخص کند که اماده پذیرفتن ورودی صفحه کلید است اعلان
placard U حمل یا نصب اعلان شعار حمل کردن
placards U حمل یا نصب اعلان شعار حمل کردن
post U اگهی کردن اعلان کردن
announces U اعلان کردن اخطار کردن
post- U اگهی کردن اعلان کردن
notice to airmen U اعلامیه هوایی یا اعلان هوایی
announcing U اعلان کردن اخطار کردن
posts U اگهی کردن اعلان کردن
announced U اعلان کردن اخطار کردن
announce U اعلان کردن اخطار کردن
posted U اگهی کردن اعلان کردن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com