English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (29 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
enunciate U اعلام کردن صریحا گفتن
enunciated U اعلام کردن صریحا گفتن
enunciates U اعلام کردن صریحا گفتن
enunciating U اعلام کردن صریحا گفتن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
early warning U اعلام خطر اعلام خطر کردن از نزدیک شدن دشمن سیستم اعلام خطر
early-warning U اعلام خطر اعلام خطر کردن از نزدیک شدن دشمن سیستم اعلام خطر
specifically U صریحا"
formally U صریحا"
explicitly U صریحا"
precisely U صریحا"
professedly U صریحا"
expressly U صریحا
alerting service U قسمت اعلام اماده باش سرویس اعلام خطر
He expressly asked for you to ... U او صریحا از شما خواسته که ...
plainly U بطور واضح صریحا"
challengo U ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
promulgates U اعلام کردن
enouce U اعلام کردن
statements U اعلام کردن
statement U اعلام کردن
enunciated U اعلام کردن
proclamations U اعلام کردن
enunciates U اعلام کردن
damm U بد اعلام کردن
enunciating U اعلام کردن
enunciate U اعلام کردن
announce U اعلام کردن
promulgating U اعلام کردن
promulgated U اعلام کردن
announced U اعلام کردن
promulgate U اعلام کردن
announces U اعلام کردن
promulge U اعلام کردن
announcing U اعلام کردن
quote U اعلام کردن
proclamation U اعلام کردن
acclaimed U اعلام کردن
quotes U اعلام کردن
enounce U اعلام کردن
exclaimed U اعلام کردن
acclaims U اعلام کردن
broadcasts U اعلام کردن
exclaims U اعلام کردن
blazon U اعلام کردن
exclaiming U اعلام کردن
exclaim U اعلام کردن
broadcast U اعلام کردن
acclaim U اعلام کردن
acclaiming U اعلام کردن
quoted U اعلام کردن
relay U دوباره پخش کردن اعلام خبر کردن
relays U دوباره پخش کردن اعلام خبر کردن
relayed U دوباره پخش کردن اعلام خبر کردن
hails U اعلام ورود کردن
to call a meeting U جلسهای را اعلام کردن
early warning U اعلام خطر کردن
absolve U اعلام بی تقصیری کردن
impeaching U اعلام جرم کردن
absolved U اعلام بی تقصیری کردن
acknowledging U اعلام نشانی کردن
hailing U اعلام ورود کردن
acknowledging U اعلام معرف کردن
hailed U اعلام ورود کردن
impeaches U اعلام جرم کردن
pretypify U قبلا اعلام کردن
absolves U اعلام بی تقصیری کردن
hail U اعلام ورود کردن
absolving U اعلام بی تقصیری کردن
impeached U اعلام جرم کردن
impeach U اعلام جرم کردن
acknowledging U اعلام وصول کردن
indict U اعلام جرم کردن
indicted U اعلام جرم کردن
announce in advance U از پیش اعلام کردن
indicting U اعلام جرم کردن
acknowledge U اعلام وصول کردن
indicts U اعلام جرم کردن
acknowledges U اعلام نشانی کردن
acknowledges U اعلام وصول کردن
acknowledges U اعلام معرف کردن
acknowledge U اعلام معرف کردن
early-warning U اعلام خطر کردن
call out U اعلام خطر کردن
acknowledge U اعلام نشانی کردن
open the meeting U رسمیت جلسه را اعلام کردن
to announce one's arrival U ورود خود را اعلام کردن
warnings U اعلام خطر کردن هشدار
to givein one's a. U موافقت خودرا اعلام کردن
warning U اعلام خطر کردن هشدار
to call to arms U اعلام دست به اسلحه کردن
to pay homage U اعلام رسمی بیعت کردن
kithe U اعلام داشتن اعتراف کردن
to do homage U اعلام رسمی بیعت کردن
to render homage U اعلام رسمی بیعت کردن
lay an information against some one U نسبت به کسی اعلام جرم کردن
acknowledges U شماره اعلام وصول تصدیق کردن
lay an information against someone U بر علیه کسی اعلام جرم کردن
acknowledging U شماره اعلام وصول تصدیق کردن
acknowledge U شماره اعلام وصول تصدیق کردن
sass U بابی احترامی صحبت کردن با گستاخانه سخن گفتن با بیشرمانه گفتگو کردن
greets U درود گفتن تبریک گفتن
greeted U درود گفتن تبریک گفتن
greet U درود گفتن تبریک گفتن
to answer in the a U اری گفتن بله گفتن
complementing U تملق گویی کردن خوشامد گفتن تکمیل کردن
ranten U لفافی کردن یاوه سرایی کردن بیهوده گفتن
complements U تملق گویی کردن خوشامد گفتن تکمیل کردن
complement U تملق گویی کردن خوشامد گفتن تکمیل کردن
complemented U تملق گویی کردن خوشامد گفتن تکمیل کردن
rants U لفافی کردن یاوه سرایی کردن بیهوده گفتن
ranting U لفافی کردن یاوه سرایی کردن بیهوده گفتن
rant U لفافی کردن یاوه سرایی کردن بیهوده گفتن
ranted U لفافی کردن یاوه سرایی کردن بیهوده گفتن
outlaws U یاغی شمردن غیرقانونی اعلام کردن ممنوع ساختن
outlawed U یاغی شمردن غیرقانونی اعلام کردن ممنوع ساختن
heralds U از امدن یاوقوع چیزی خبر دادن اعلام کردن
heralding U از امدن یاوقوع چیزی خبر دادن اعلام کردن
outlaw U یاغی شمردن غیرقانونی اعلام کردن ممنوع ساختن
tolling U طنین موزون باصدای ناقوس یا زنگ اعلام کردن
to ring the knell of anything U موقوف شدن چیزی را اعلام کردن یاجار زدن
herald U از امدن یاوقوع چیزی خبر دادن اعلام کردن
toll U طنین موزون باصدای ناقوس یا زنگ اعلام کردن
outlawing U یاغی شمردن غیرقانونی اعلام کردن ممنوع ساختن
tolls U طنین موزون باصدای ناقوس یا زنگ اعلام کردن
authentication U تعیین اعتبار و صحت اسناد اعلام نشانی کردن
heralded U از امدن یاوقوع چیزی خبر دادن اعلام کردن
notifies U اعلام کردن اخطار کردن
notify U اعلام کردن اخطار کردن
notified U اعلام کردن اخطار کردن
notifying U اعلام کردن اخطار کردن
declare U افهار کردن گفتن
have it <idiom> U گفتن ،ادعا کردن
turn thumbs down <idiom> U رد کردن،نپذیرفتن ،نه گفتن
declares U افهار کردن گفتن
declaring U افهار کردن گفتن
come out with <idiom> U بیان کردن ،گفتن
sickest U مریضی اعلام خراب بودن وسایل یا بدکار کردن انها
sick U مریضی اعلام خراب بودن وسایل یا بدکار کردن انها
abdicate U تفویض کردن ترک گفتن
abdicated U تفویض کردن ترک گفتن
abdicates U تفویض کردن ترک گفتن
tongues U گفتن دارای زبانه کردن
hallucinates U هذیان گفتن اشتباه کردن
hallucinated U هذیان گفتن اشتباه کردن
lecturing U سخنرانی کردن خطابه گفتن
welcomes U خوشامد گفتن پذیرایی کردن
lectures U سخنرانی کردن خطابه گفتن
enouce U بیان کردن بصراحت گفتن
welcome U خوشامد گفتن پذیرایی کردن
welcomed U خوشامد گفتن پذیرایی کردن
welcoming U خوشامد گفتن پذیرایی کردن
cite U اتخاذ سند کردن گفتن
gratulate U تبریک گفتن سلام کردن
rumored U شایعه گفتن و یا پخش کردن
rumors U شایعه گفتن و یا پخش کردن
hallucinating U هذیان گفتن اشتباه کردن
rumor U شایعه گفتن و یا پخش کردن
rumours U شایعه گفتن و یا پخش کردن
rumoured U شایعه گفتن و یا پخش کردن
citing U اتخاذ سند کردن گفتن
rumour U شایعه گفتن و یا پخش کردن
iterate U دوباره گفتن بازگو کردن
abdicating U تفویض کردن ترک گفتن
cites U اتخاذ سند کردن گفتن
cited U اتخاذ سند کردن گفتن
lectured U سخنرانی کردن خطابه گفتن
lecture U سخنرانی کردن خطابه گفتن
hallucinate U هذیان گفتن اشتباه کردن
affirming U بطور قطع گفتن تصدیق کردن
drones U وزوز کردن یکنواخت سخن گفتن
droned U وزوز کردن یکنواخت سخن گفتن
drone U وزوز کردن یکنواخت سخن گفتن
droning U وزوز کردن یکنواخت سخن گفتن
affirms U بطور قطع گفتن تصدیق کردن
affirmed U بطور قطع گفتن تصدیق کردن
Easier said than done . <proverb> U گفتن سهل تر از عمل کردن است .
jaber U وراجی کردن تند و ناشمرده گفتن
to mince matters U از گفتن راستی فرو گذار کردن
taunts U دست انداختن ومتلک گفتن سرزنش کردن
taunt U دست انداختن ومتلک گفتن سرزنش کردن
to be rude to any one U به کسی بی احترامی کردن کسیرا ناسزا گفتن
to speak one's mind U اندیشه خود را اشکار کردن رک سخن گفتن
to wheeze out U باخس خس گفتن با سینه تنگ ادا کردن
taunted U دست انداختن ومتلک گفتن سرزنش کردن
taunting U دست انداختن ومتلک گفتن سرزنش کردن
sputters U تند ومغشوش سخن گفتن باخشم سخن گفتن
sputter U تند ومغشوش سخن گفتن باخشم سخن گفتن
sputtered U تند ومغشوش سخن گفتن باخشم سخن گفتن
straight from the shoulder <idiom> U راست وپوست کنده گفتن ،بیغل غش صحبت کردن
cant U باناله سخن گفتن بالهجه مخصوصی صحبت کردن
dogmatize U امرانه افهار عقیده کردن مقتدرانه سخن گفتن
to recount something to someone [formal] U برای کسی چیزی را تعریف کردن [یکایک گفتن] [بازگفتن]
over capitalised U براورد اضافی سرمایه سرمایه شرکتی را بیش ازاندازه اعلام کردن
mark mark U اعلام رها کردن بمب به هواپیمای بمب افکن از سوی دستگاه کنترل زمینی
prefigure U قبلا اعلام کردن قبلا نشان دادن
prefiguring U قبلا اعلام کردن قبلا نشان دادن
prefigures U قبلا اعلام کردن قبلا نشان دادن
prefigured U قبلا اعلام کردن قبلا نشان دادن
to talk in a whisper U بیخ گوشی سر گوشی سخن گفتن شرشر کردن
call-ups U درخواست شناسایی شبکه درخواست اعلام شناسایی درشبکه حاضر و غایب کردن ایستگاههای بی سیم
call up U درخواست شناسایی شبکه درخواست اعلام شناسایی درشبکه حاضر و غایب کردن ایستگاههای بی سیم
call-up U درخواست شناسایی شبکه درخواست اعلام شناسایی درشبکه حاضر و غایب کردن ایستگاههای بی سیم
air alert warning U اعلام اماده باش هوایی اعلام خطر یا اماده باش هوایی
say U سخن گفتن صحبت کردن سخن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com