English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (6 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
homage U اعلام رسمی بیعت از طرف متحد یا متفقی نسبت به پادشاه
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
to pay homage U اعلام رسمی بیعت کردن
to do homage U اعلام رسمی بیعت کردن
to render homage U اعلام رسمی بیعت کردن
liege man U هم بیعت نسبت به تیولدار وفادار
letters missive U نامه رسمی پادشاه که در ان کسی برای اسقفی گماشته شده است
lay an information against some one U نسبت به کسی اعلام جرم کردن
appeal play U تقاضای بازیگر برای اعلام رای داور نسبت به خطای حریف
isometric view U رسمی که سه بعد شی را به نسبت متعادل نشان میدهد
king dom U کشوری که پادشاه داشته باشد قلمرو یک پادشاه
unesco (= united nations educational U ه افزایش احترام ملل نسبت به عدالت و حکومت قانون وحقوق انسانی و ازادیهای اساسی انچنان که موردتصویب منشور ملل متحد است بشود
early warning U اعلام خطر اعلام خطر کردن از نزدیک شدن دشمن سیستم اعلام خطر
early-warning U اعلام خطر اعلام خطر کردن از نزدیک شدن دشمن سیستم اعلام خطر
alerting service U قسمت اعلام اماده باش سرویس اعلام خطر
vassalage U بیعت
allegiance U بیعت
fealty U بیعت
fealties U بیعت
allegiances U بیعت
homage U بیعت
oath of allegiance U بیعت
homage U بیعت
liege U هم بیعت
homager U بیعت کننده
to swear fealty U بیعت کردن
vassalage U وابستگی بیعت
liegeman U بیعت کننده
vassal U هم بیعت بالرد تبعه
feudist U بیعت کننده بادشمن
vassals U هم بیعت بالرد تبعه
leverage U نسبت بدهی به دارائی خالص تغییر نسبت غیر معین
lift fan U توربوفنی که با نسبت کنارگذارزیاد تنها بمنظور افزایش نسبت برا به تراست بکاررود
ohm's law U جریان در یک مدار با ولتاژ نسبت مستقیم وبا مقاومت نسبت عکس دارد
liftjet U توربوفن یا توربوجتی بسیارسبک وزنی با نسبت کنارگذرکم که تنها بمنظور افزایش نسبت برا به تراست بکارمیرود
attributable U قابل نسبت دادن نسبت دادنی
prorata U برحسب نسبت معین بهمان نسبت
subinfeudate U اعطای اراضی تیول از طرف امیری به امیردیگری برای بیعت با او
return U گزارش رسمی مامورشهربانی یا سایر مامورین رسمی در جواب نامهای که دادگاه به ایشان نوشته کیفیت پیگرد را در پرونده بخصوصی سوال میکند
returning U گزارش رسمی مامورشهربانی یا سایر مامورین رسمی در جواب نامهای که دادگاه به ایشان نوشته کیفیت پیگرد را در پرونده بخصوصی سوال میکند
returned U گزارش رسمی مامورشهربانی یا سایر مامورین رسمی در جواب نامهای که دادگاه به ایشان نوشته کیفیت پیگرد را در پرونده بخصوصی سوال میکند
returns U گزارش رسمی مامورشهربانی یا سایر مامورین رسمی در جواب نامهای که دادگاه به ایشان نوشته کیفیت پیگرد را در پرونده بخصوصی سوال میکند
nationallism U مکتب ملیت اعتقاد به برتری یک ملت نسبت به ملل دیگر و لزوم وفاداری مطلق هر تابع نسبت به ملیت خود
reviews U بازدید رسمی یاسان رسمی
reviewed U بازدید رسمی یاسان رسمی
review U بازدید رسمی یاسان رسمی
reviewing U بازدید رسمی یاسان رسمی
officious U نیمه رسمی شبهه رسمی
officiary U مامور رسمی مقام رسمی
solemn form U در CL تصدیق وصیتنامه یا از طریق رسمی یعنی در دادگاه است یا ازطریق غیر رسمی یا عادی است که توسط دفاتر اسنادرسمی به عمل می اید
our sovereingn U پادشاه
head of state U پادشاه
Shah U پادشاه
o king U ای پادشاه
monarch U پادشاه
rex U پادشاه
sovereigns U پادشاه
queenconsort U زن پادشاه
queen U زن پادشاه
queens U زن پادشاه
sovereign U پادشاه
potentate U پادشاه
potentates U پادشاه
monarchs U پادشاه
constitutional monarch U پادشاه
kings U پادشاه
Shahs U پادشاه
king U پادشاه
kingless U بی پادشاه
kings palace U کاخ پادشاه
rial U پادشاه ملکه
lese majestyodhkj &odhkj fvqn U پادشاه یا دولت
sign manual U امضا پادشاه
fit for a king U لایق پادشاه
king of england U پادشاه انگلستان
kingling U پادشاه کوچک
kings palace U قصر پادشاه
regicide U قتل پادشاه
oberon U پادشاه پریان
regicides U قتل پادشاه
privy seal U مهر شخصی پادشاه
king of birds U پادشاه مرغان :دال
regent U نماینده پادشاه رئیس
raja or rajah U راجه-امیریا پادشاه
royal prerogative U حق امتیاز ویژه پادشاه
king's counsel U قاضی دادگاه پادشاه
lord lieutenant U نماینده پادشاه در ایالات
princess of the blood U دختر یا نوه پادشاه
regents U نماینده پادشاه رئیس
croesus U کراسوس : پادشاه یونان
aeolus U پادشاه تسالی یونان
his britannic majesty U اعلیحضرت پادشاه انگلستان
exchange devaluation U تنزل رسمی قیمت ارز تضعیف رسمی ارز
gordian U وابسته به پادشاه فریجیه لاینحل
kinglet U پادشاه کوچک و بی اهمیت امیر
regius professor U استاد منصوب ازطرف پادشاه
prince royal U پسر ارشد پادشاه انگلیس
the u states U کشوری که پادشاه داشته باشد
dauphiness U عروس پادشاه فرانسه ازپسرارشدش
the u kingdom U کشوری که پادشاه داشته باشد
HMS U مخفف در خدمت پادشاه انگلیس
herod U هبرودیس :نام پادشاه یهودیه
sovereignty U اقتدار و برتری قلمرو پادشاه
privy purse U اعتبارمخصوص هزینههای خصوصی پادشاه
princessroyal U بزرگترین دختر پادشاه انگلیس
they attended the king U ایشان درخدمت پادشاه بودند
in league U متحد
associate U متحد
corporate U متحد
unified U متحد
united U متحد
confederates U متحد
federating U متحد
conjunct U متحد
federal U متحد
ones U متحد
one U متحد
confederate U متحد
federates U متحد
federate U متحد
associates U متحد
associating U متحد
married U متحد
associated U متحد
allied U متحد
federated U متحد
monarchical U وابسته به یا همانند پادشاه یا نظام پادشاهی
royalty U حق تالیف امتیازات و مزایای مخصوص پادشاه
dauphin U عنوان پسر ارشد پادشاه فرانسه
household troops U هیئت محافظ پادشاه یا نجیب زاده
royalties U حق تالیف امتیازات و مزایای مخصوص پادشاه
the code of justinian U مجموعه قوانین ژوستی نین پادشاه رم
dais U سایبان یااسمانه بالای تخت پادشاه
infanta U دختر پادشاه و ملکه اسپانیا یاپرتقال
priam U پریام پادشاه تروا وپدر هکتور
federate U متحد کردن
uniform U متحد الشکل
unified U متحد شده
uniforms U متحد الشکل
federated U متحد کردن
concentric U متحد المرکز
unifying U متحد کردن
unifies U متحد کردن
unite U متحد کردن
unites U متحد کردن
federating U متحد کردن
federates U متحد کردن
unify U متحد کردن
feudist U متحد دشمن
uniting U متحد کردن
band U متحد کردن
band U متحد شدن
nexus U گروه متحد
bands U متحد کردن
bands U متحد شدن
accrete U متحد کردن
unitive U متحد کننده
unifier U متحد کننده
allying U متحد کردن
ally U متحد کردن
realigns U متحد شدن
realigned U متحد شدن
running mates U متحد انتخاباتی
realign U متحد شدن
to make common cause U متحد شدن
close-knit U صمیمی و متحد
realigning U متحد شدن
running mate U متحد انتخاباتی
unified command U فرماندهی متحد
eminent domain U مالکیت مطلق دولت یا پادشاه یا رئیس مملکت
queen dowager U زنی که شوهرش پادشاه بوده ومرده است
monarch U پادشاه یا ملکهای که تنها درکشوری سلطنت میکند
kingmaker U کسی که درانتخاب پادشاه یا رئیس موثر است
yeoman of the guard U گارد سلطنتی محافظ جان پادشاه انگلیس
infante U جوانترین پسر پادشاه و ملکه اسپانیا و پرتقال
jacobite U طرفدارسلطنت جیمز اول پادشاه مخلوع انگلیس
monarchs U پادشاه یا ملکهای که تنها درکشوری سلطنت میکند
joins U گراییدن متحد کردن
herd U متحد کردن گروه
herded U متحد کردن گروه
herding U متحد کردن گروه
herds U متحد کردن گروه
trigraph U سه حرف متحد التلفظ
reassociate U دوباره متحد کردن
realigns U مجددا متحد شدن
league U اتحاد متحد کردن
unified U یکپارچه فرماندهی متحد
consociate U متحد کردن پیوستن
realign U مجددا متحد شدن
charter of the united nations U منشور ملل متحد
United Nations U سازمان ملل متحد
join U گراییدن متحد کردن
united nations organization U سازمان ملل متحد
u.n. U سازمان ملل متحد
realigned U مجددا متحد شدن
realigning U مجددا متحد شدن
federalization U تشکیل کشورهای متحد
joined U گراییدن متحد کردن
leagues U اتحاد متحد کردن
empires U امپراتوری چند کشور که دردست یک پادشاه باشد فرمانروایی
empire U امپراتوری چند کشور که دردست یک پادشاه باشد فرمانروایی
federated U تشکیل کشورهای متحد دادن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com