Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (39 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
kithe
U
اعلام داشتن اعتراف کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
acknowledgment
U
اعلام معرف اعتراف
early-warning
U
اعلام خطر اعلام خطر کردن از نزدیک شدن دشمن سیستم اعلام خطر
early warning
U
اعلام خطر اعلام خطر کردن از نزدیک شدن دشمن سیستم اعلام خطر
ackuowledge
U
اعتراف کردن
avow
U
اعتراف کردن
avows
U
اعتراف کردن
acknowledge
اعتراف کردن
confess
U
اعتراف کردن
confessed
U
اعتراف کردن
confesses
U
اعتراف کردن
confessing
U
اعتراف کردن
avowing
U
اعتراف کردن
unburdens
U
اعتراف و درددل کردن
unburdening
U
اعتراف و درددل کردن
unburden
U
اعتراف و درددل کردن
recanted
U
بخطای خود اعتراف کردن
recanting
U
بخطای خود اعتراف کردن
recant
U
بخطای خود اعتراف کردن
recants
U
بخطای خود اعتراف کردن
alerting service
U
قسمت اعلام اماده باش سرویس اعلام خطر
to shrive oneself
U
گناهان خود را اعتراف کردن وامرزش طلبیدن
folded
U
بشکست خود اعتراف کردن بکسب یا شغل پایان دادن
fold
U
بشکست خود اعتراف کردن بکسب یا شغل پایان دادن
folds
U
بشکست خود اعتراف کردن بکسب یا شغل پایان دادن
long-
U
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
long
U
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longs
U
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longed
U
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longer
U
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longest
U
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
recognizing
U
اعتراف کردن تصدیق کردن
recognizes
U
اعتراف کردن تصدیق کردن
acknowledges
U
اعتراف کردن تصدیق کردن
acknowledging
U
اعتراف کردن تصدیق کردن
recognising
U
اعتراف کردن تصدیق کردن
recognize
U
اعتراف کردن تصدیق کردن
recognises
U
اعتراف کردن تصدیق کردن
challengo
U
ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
quotes
U
اعلام کردن
proclamation
U
اعلام کردن
damm
U
بد اعلام کردن
announce
U
اعلام کردن
quoted
U
اعلام کردن
announced
U
اعلام کردن
announces
U
اعلام کردن
broadcasts
U
اعلام کردن
statements
U
اعلام کردن
broadcast
U
اعلام کردن
enunciate
U
اعلام کردن
enunciated
U
اعلام کردن
announcing
U
اعلام کردن
quote
U
اعلام کردن
proclamations
U
اعلام کردن
enunciates
U
اعلام کردن
blazon
U
اعلام کردن
promulgate
U
اعلام کردن
promulgated
U
اعلام کردن
acclaiming
U
اعلام کردن
acclaims
U
اعلام کردن
promulgates
U
اعلام کردن
enouce
U
اعلام کردن
promulgating
U
اعلام کردن
enunciating
U
اعلام کردن
enounce
U
اعلام کردن
promulge
U
اعلام کردن
acclaim
U
اعلام کردن
acclaimed
U
اعلام کردن
exclaim
U
اعلام کردن
exclaimed
U
اعلام کردن
exclaiming
U
اعلام کردن
statement
U
اعلام کردن
exclaims
U
اعلام کردن
relayed
U
دوباره پخش کردن اعلام خبر کردن
relays
U
دوباره پخش کردن اعلام خبر کردن
relay
U
دوباره پخش کردن اعلام خبر کردن
impeach
U
اعلام جرم کردن
acknowledges
U
اعلام نشانی کردن
absolved
U
اعلام بی تقصیری کردن
to call a meeting
U
جلسهای را اعلام کردن
absolve
U
اعلام بی تقصیری کردن
acknowledge
U
اعلام وصول کردن
acknowledge
U
اعلام نشانی کردن
acknowledges
U
اعلام وصول کردن
impeaching
U
اعلام جرم کردن
impeaches
U
اعلام جرم کردن
impeached
U
اعلام جرم کردن
hail
U
اعلام ورود کردن
acknowledge
U
اعلام معرف کردن
pretypify
U
قبلا اعلام کردن
acknowledges
U
اعلام معرف کردن
hailed
U
اعلام ورود کردن
hailing
U
اعلام ورود کردن
hails
U
اعلام ورود کردن
call out
U
اعلام خطر کردن
early warning
U
اعلام خطر کردن
announce in advance
U
از پیش اعلام کردن
indict
U
اعلام جرم کردن
indicted
U
اعلام جرم کردن
indicts
U
اعلام جرم کردن
early-warning
U
اعلام خطر کردن
absolving
U
اعلام بی تقصیری کردن
acknowledging
U
اعلام وصول کردن
absolves
U
اعلام بی تقصیری کردن
acknowledging
U
اعلام معرف کردن
acknowledging
U
اعلام نشانی کردن
indicting
U
اعلام جرم کردن
to pay homage
U
اعلام رسمی بیعت کردن
warning
U
اعلام خطر کردن هشدار
to render homage
U
اعلام رسمی بیعت کردن
to announce one's arrival
U
ورود خود را اعلام کردن
warnings
U
اعلام خطر کردن هشدار
to givein one's a.
U
موافقت خودرا اعلام کردن
to do homage
U
اعلام رسمی بیعت کردن
enunciated
U
اعلام کردن صریحا گفتن
to call to arms
U
اعلام دست به اسلحه کردن
enunciating
U
اعلام کردن صریحا گفتن
open the meeting
U
رسمیت جلسه را اعلام کردن
enunciates
U
اعلام کردن صریحا گفتن
enunciate
U
اعلام کردن صریحا گفتن
lay an information against some one
U
نسبت به کسی اعلام جرم کردن
acknowledging
U
شماره اعلام وصول تصدیق کردن
lay an information against someone
U
بر علیه کسی اعلام جرم کردن
acknowledges
U
شماره اعلام وصول تصدیق کردن
acknowledge
U
شماره اعلام وصول تصدیق کردن
authentication
U
تعیین اعتبار و صحت اسناد اعلام نشانی کردن
outlaws
U
یاغی شمردن غیرقانونی اعلام کردن ممنوع ساختن
to ring the knell of anything
U
موقوف شدن چیزی را اعلام کردن یاجار زدن
heralds
U
از امدن یاوقوع چیزی خبر دادن اعلام کردن
tolls
U
طنین موزون باصدای ناقوس یا زنگ اعلام کردن
herald
U
از امدن یاوقوع چیزی خبر دادن اعلام کردن
heralded
U
از امدن یاوقوع چیزی خبر دادن اعلام کردن
toll
U
طنین موزون باصدای ناقوس یا زنگ اعلام کردن
heralding
U
از امدن یاوقوع چیزی خبر دادن اعلام کردن
tolling
U
طنین موزون باصدای ناقوس یا زنگ اعلام کردن
outlaw
U
یاغی شمردن غیرقانونی اعلام کردن ممنوع ساختن
outlawed
U
یاغی شمردن غیرقانونی اعلام کردن ممنوع ساختن
outlawing
U
یاغی شمردن غیرقانونی اعلام کردن ممنوع ساختن
notify
U
اعلام کردن اخطار کردن
notified
U
اعلام کردن اخطار کردن
notifies
U
اعلام کردن اخطار کردن
notifying
U
اعلام کردن اخطار کردن
sick
U
مریضی اعلام خراب بودن وسایل یا بدکار کردن انها
sickest
U
مریضی اعلام خراب بودن وسایل یا بدکار کردن انها
recognition
U
اعتراف
profession
U
اعتراف
professions
U
اعتراف
avowal
U
اعتراف
confession
U
اعتراف
confessions
U
اعتراف
avowals
U
اعتراف
avowed
U
اعتراف شده
peccavi
U
اعتراف بگناه
confessions
U
اعتراف نامه
admissions
U
تصدیق اعتراف
defeatism
U
اعتراف به شکست
confessional
U
اعتراف گاه
confession
U
اعتراف نامه
admission
U
تصدیق اعتراف
voluntary confession
U
اعتراف داوطلبانه
acknowledger
U
اعتراف کننده
professions
U
اقرار اعتراف
profession
U
اقرار اعتراف
shrive
U
اعتراف گرفتن از
shrive
U
اعتراف گرفتن
shrift
U
اعتراف بگناه
confiscator
U
دعای اعتراف بگناهان
confiscator
U
دعای اعتراف نامه
To force a confession from somebody.
U
بزوراز کسی اعتراف گرفتن
He confessed under torture.
U
زیر فشار شکنجه اعتراف کرد
put to the question
U
برای گرفتن اعتراف زجر دادن
confessional
U
محل مخصوص اعتراف بگناه اعترافی
confessionals
U
محل مخصوص اعتراف بگناه اعترافی
I'll give you that
[much]
.
U
دراین نکته اعتراف می کنم
[که حق با تو است]
.
confessors
U
کسی که کیش خود رااشکارا اعتراف میکند
confessor
U
کسی که کیش خود رااشکارا اعتراف میکند
over capitalised
U
براورد اضافی سرمایه سرمایه شرکتی را بیش ازاندازه اعلام کردن
mark mark
U
اعلام رها کردن بمب به هواپیمای بمب افکن از سوی دستگاه کنترل زمینی
prefigures
U
قبلا اعلام کردن قبلا نشان دادن
prefigure
U
قبلا اعلام کردن قبلا نشان دادن
prefigured
U
قبلا اعلام کردن قبلا نشان دادن
prefiguring
U
قبلا اعلام کردن قبلا نشان دادن
money to burn
<idiom>
U
بیش ازاحتیاج ،داشتن،داشتن پول خیلی زیاد
to keep up
U
از افسرده شدن نگاه داشتن باذنگاه داشتن
to keep down
U
زیرفرمان خودنگاه داشتن دراطاعت خود داشتن
vacillated
U
دل دل کردن تردید داشتن
vacillate
U
دل دل کردن تردید داشتن
vacillating
U
دل دل کردن تردید داشتن
vacillates
U
دل دل کردن تردید داشتن
aspire
U
ارزو کردن اشتیاق داشتن
aspires
U
ارزو کردن اشتیاق داشتن
inhibits
U
باز داشتن و نهی کردن
persuading
U
بران داشتن ترغیب کردن
celebrates
U
نگاه داشتن تقدیس کردن
aspiring
U
ارزو کردن اشتیاق داشتن
celebrate
U
نگاه داشتن تقدیس کردن
persuades
U
بران داشتن ترغیب کردن
To wish (long) for something.
U
آرزوی چیزی را کردن (داشتن )
withholds
U
مضایقه داشتن خودداری کردن
aspired
U
ارزو کردن اشتیاق داشتن
diverted
U
متوجه کردن معطوف داشتن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com