English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 70 (4 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
execution U اعدام
gallows U اعدام
hanging U اعدام
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
capital punishment U کیفر اعدام مجازات اعدام
death squad U جوخهی اعدام
capital punishment U اعدام مجازات
capital punishment U مجازات اعدام
death penalty U مجازات اعدام
death penalty U کیفر اعدام
under sentence of death U محکوم به اعدام
extinction U اعدام انهدام
under pain of death U با کیفر اعدام
death sentence U حکم اعدام
death warrant U حکم اعدام
death warrants U حکم اعدام
convicted to death U محکوم به اعدام
the penalty of death U کیفر اعدام
hangmen U مامور اعدام
hangman U مامور اعدام
to death penalty U اعدام مجازات
overhangs U اعدام کردن
overhang U اعدام کردن
death sentences U حکم اعدام
to die on the scaffold U اعدام شدن
death squads U جوخهی اعدام
executing U اعدام کردن
gassed U اعدام با گاز
gases U اعدام با گاز
gas U اعدام با گاز
executioners U مامور اعدام
executioner U مامور اعدام
executed [judicially killed] <adj.> <past-p.> U اعدام شده
gasses U اعدام با گاز
gallows U مستحق اعدام
executes U اعدام کردن
executed U اعدام کردن
administer U اعدام کردن
execute U اعدام کردن
carrying out [of a death sentence] U اجرا [حکم اعدام]
gallows bird U ادم مستحق اعدام
to execute somebody U اعدام کردن [حقوق]
capital offence or crime U گناه مستوجب اعدام
gas chamber U محفظه اعدام با گاز
electric chair U صندلی اعدام الکتریکی
guillotines U با گیوتین اعدام کردن
guillotining U با گیوتین اعدام کردن
electric chair U اعدام بوسیله برق
guillotined U با گیوتین اعدام کردن
guillotine U با گیوتین اعدام کردن
gas chambers U محفظه اعدام با گاز
hanging U محزون مستحق اعدام
administers U انجام دادن اعدام کردن
capital U گناه مستوجب اعدام سرمایه
hang man U مامور اعدام به وسیله دار
administered U انجام دادن اعدام کردن
administering U انجام دادن اعدام کردن
to execute somebody for something U کسی را بخاطر چیزی اعدام کردن
black flag U پرچمی که نشانی اعدام زندانی است
execution U بدار زدن اعدام اجرا کردن
auto da fe U اجرای حکم اعدام ومجازات شخص مرتد
black cap U کلاهی که هنگام اجرای حکم اعدام برسرمحکوم گذارند
to be broken on the wheel U روی چرخ گاری مردن [نوعی مجازات اعدام در قرون وسطی]
flag U جلب توجه برنامه در شبکه در حین اجرا برای تامین نتیجه یا گزارش دادن یا اعدام یک چیز خالص
flags U جلب توجه برنامه در شبکه در حین اجرا برای تامین نتیجه یا گزارش دادن یا اعدام یک چیز خالص
gallows U چوبه دار مجازات اعدام با دار
quarter session U محاکمی که چهار بار در سال تشکیل می شوند این محاکم صلاحیت رسیدگی به جرایمی را که شخص ممکن است به علت ارتکاب انها به اعدام یاحبس ابد محکوم شود ندارند
execute U قانونی کردن اعدام کردن
executed U قانونی کردن اعدام کردن
executes U قانونی کردن اعدام کردن
executing U قانونی کردن اعدام کردن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com