English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 263 (693 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
direct objects U اعتراض کردن
indirect objects U اعتراض کردن
object U اعتراض کردن
objected U اعتراض کردن
objecting U اعتراض کردن
objects U اعتراض کردن
fulminate U اعتراض کردن
fulminated U اعتراض کردن
fulminates U اعتراض کردن
except U اعتراض کردن
squawk U اعتراض کردن
squawked U اعتراض کردن
squawks U اعتراض کردن
fuss U اعتراض کردن
fussed U اعتراض کردن
fusses U اعتراض کردن
fussing U اعتراض کردن
contest U اعتراض کردن
contested U اعتراض کردن
contesting U اعتراض کردن
contests U اعتراض کردن
impugn U اعتراض کردن
impugned U اعتراض کردن
impugning U اعتراض کردن
impugns U اعتراض کردن
protest U اعتراض کردن
protested U اعتراض کردن
protesting U اعتراض کردن
protests U اعتراض کردن
appose U اعتراض کردن
exept U اعتراض کردن
obtest U اعتراض کردن
to e. a protest U اعتراض کردن
to enter a protest U اعتراض کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
direct objects U کالا اعتراض کردن
indirect objects U کالا اعتراض کردن
object U کالا اعتراض کردن
objected U کالا اعتراض کردن
objecting U کالا اعتراض کردن
objects U کالا اعتراض کردن
condemnation U محکوم کردن اعتراض
condemnations U محکوم کردن اعتراض
condemn U مورد اعتراض قرار دادن تخط ئه کردن
condemning U مورد اعتراض قرار دادن تخط ئه کردن
condemns U مورد اعتراض قرار دادن تخط ئه کردن
litigate U دعوی کردن مورد اعتراض قراردادن
litigated U دعوی کردن مورد اعتراض قراردادن
litigates U دعوی کردن مورد اعتراض قراردادن
litigating U دعوی کردن مورد اعتراض قراردادن
protest U اعتراض اعتراض کردن
protested U اعتراض اعتراض کردن
protesting U اعتراض اعتراض کردن
protests U اعتراض اعتراض کردن
animadvert U اعتراض کردن متوجه شدن
fin de non recevoir U رد کردن شکایت یا اعتراض طرف مقابل
take exception to U اعتراض کردن به
to a on or upon U اعتراض کردن بر
to cry shame upon U اعتراض سخت بر...کردن
to plead against a decision U نسبت به تصمیمی اعتراض کردن
to take exception to anything U به چیزی اعتراض کردن
to venture on an objection U باجرات اعتراض به کسی کردن
put one's foot down <idiom> U با تمام وجود اعتراض کردن
to protest against something U به چیزی اعتراض کردن
Other Matches
challenges U مورد اعتراض یا تردید قراردادن اعتراض و ایراد به عضویا اعضا هیات منصفه انتخاب شده
challenged U مورد اعتراض یا تردید قراردادن اعتراض و ایراد به عضویا اعضا هیات منصفه انتخاب شده
challenge U مورد اعتراض یا تردید قراردادن اعتراض و ایراد به عضویا اعضا هیات منصفه انتخاب شده
protestingly U بطور اعتراض ازروی اعتراض
protests U اعتراض
power of reservation U حق اعتراض
remonstrance U اعتراض
impugnation U اعتراض
objection U اعتراض
objections U اعتراض
impugnment U اعتراض
impeachment U اعتراض
challenges U اعتراض
challenge U اعتراض
contestation U اعتراض
challenged U اعتراض
protesting U اعتراض
protested U اعتراض
exception U اعتراض
exceptions U اعتراض
condemnation U اعتراض
protestations U اعتراض
animadversion U اعتراض
condemnations U اعتراض
protestation U اعتراض
protest U اعتراض
demurrant U اعتراض کننده
contestable U قابل اعتراض
controvertible U قابل اعتراض
kicker U اعتراض کننده
direct objects U اعتراض داشتن
indirect objects U اعتراض داشتن
protests U اعتراض رسمی
demurrable U اعتراض پذیر
exceptionable U اعتراض پذیر
demurrer U اعتراض کننده
condemnable U قابل اعتراض
object U اعتراض داشتن
unquestionable U غیرقابل اعتراض
unobjectionable U اعتراض ناپذیر
objector U اعتراض کننده
challengeable U قابل اعتراض
protested U اعتراض رسمی
protest U اعتراض رسمی
implicit U بلا اعتراض
unquestioning U غیرقابل اعتراض
objectionable U قابل اعتراض
remonstrance U تعرض اعتراض
bill of exception U اعتراض نامه
objectors U اعتراض کننده
unlikely U قابل اعتراض
impugnable U قابل اعتراض
objects U اعتراض داشتن
objected U اعتراض داشتن
contests U اعتراض داشتن بر
contesting U اعتراض داشتن بر
contested U اعتراض داشتن بر
disputable U اعتراض پذیر
objecting U اعتراض داشتن
protesting U اعتراض رسمی
protest for non acceptance U اعتراض نکول
contest U اعتراض داشتن بر
defiance U مقاومت اعتراض
impugned U مورد اعتراض قراردادن
adhominem U حمله یا اعتراض به اشخاص
implicit obedience U فرمانبرداری بدون اعتراض
retour sans protet U اعاده بدون اعتراض
demurrer U اعتراض بصلاحیت دادگاه
confrontational U رفتار همراهبا اعتراض
objectionably U بطور قابل اعتراض
disputability U قابل اعتراض بودن
impugns U مورد اعتراض قراردادن
impugn U مورد اعتراض قراردادن
impugning U مورد اعتراض قراردادن
And exactly what do you mean by that ? U مقصود ؟( درمقام اعتراض )
Whoever else that may object . U هر کس دیگه که اعتراض کند
impugned U مورد اعتراض یا تکذیب قراردادن
impugning U مورد اعتراض یا تکذیب قراردادن
protest U اعتراض به رای داور کشتی
impugns U مورد اعتراض یا تکذیب قراردادن
impugn U مورد اعتراض یا تکذیب قراردادن
loud-mouthed U اهل جیغ و داد و اعتراض
sit-ins U حضور درمحلی بعنوان اعتراض
contesting U مورد تردید یا اعتراض قراردادن
The people protested vocally. U صدای مردم درآمد ( اعتراض )
protested U اعتراض به رای داور کشتی
contested U مورد تردید یا اعتراض قراردادن
sit in U حضور درمحلی بعنوان اعتراض
protests U اعتراض به رای داور کشتی
contest U مورد تردید یا اعتراض قراردادن
sit-in U حضور درمحلی بعنوان اعتراض
protesting U اعتراض به رای داور کشتی
contests U مورد تردید یا اعتراض قراردادن
I take exception to the tone of your remarks. U من به لحن سخنان شما اعتراض می کنم.
question U مورد تردیدیا اعتراض قرار دادن
questioned U مورد تردیدیا اعتراض قرار دادن
questions U مورد تردیدیا اعتراض قرار دادن
I strongly protest against such allegations! U من به شدت به این گونه اتهامات اعتراض می کنم!
What kind of talk is that ? I object to your remarks (state ments) U این چه فرمایش است می فرمایید ! ( در مقام اعتراض )
hooted U فریاد اعتراض و بی صبری مثل عجب و واه وغیره
hoots U فریاد اعتراض و بی صبری مثل عجب و واه وغیره
hoot U فریاد اعتراض و بی صبری مثل عجب و واه وغیره
. Why,what was the harm? U چرا اینکه دیگر ایرادی نداشت؟ ( بعنوان اعتراض )
hooting U فریاد اعتراض و بی صبری مثل عجب و واه وغیره
protest flag U پرچم قرمز کوچک بعلامت اعتراض راننده قایق
silence gives consent U سکوت موجب رضایت است عدم اعتراض کاشف از اذن است
his conduct is object U رفتارش قابل اعتراض است رفتارش رضایتبخش نیست
provisional frame U ان بخش از بازی بولینگ که گوی موقعی پرتاب شده که بخش قبلی مورد اعتراض است
retour sans protet U اعلامی که برات کش به دارنده برات میکند مبنی براین که در صورت نکول برات از طرف محال علیه ان رابدون پروتست به وی بازگرداند و به این ترتیب برات کش نمیتواند به عذراین که اعتراض نکول به عمل نیامده است از پرداخت وجه سرباز زند
to let somebody treat you like a doormat <idiom> U با کسی خیلی بد رفتار کردن [اصطلاح] [ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew U رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharges U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharge U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
captures U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial U خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
capture U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capturing U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
challengo U ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verifying U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
shoots U جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
foster U تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
shoot U جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
surveys U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveyed U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orients U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orienting U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
cross examination U تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
survey U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orient U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
to temper [metal or glass] U آب دادن [سخت کردن] [آبدیده کردن] [بازپخت کردن] [فلز یا شیشه]
to inform on [against] somebody U کسی را لو دادن [فاش کردن] [چغلی کردن] [خبرچینی کردن]
calk U بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
concentrate U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
served U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
serve U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
serves U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
assigns U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
tae U پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
assigned U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assign U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
to appeal [to] U درخواستن [رجوع کردن به] [التماس کردن] [استیناف کردن در دادگاه]
buck up U پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
concentrating U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrates U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
assigning U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
soft-pedalling U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedals U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaling U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft pedal U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaled U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedal U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
checks U بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
wooed U افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
check U بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
checked U بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
to use effort U کوشش کردن بذل مساعی کردن سعی کردن
crosser U تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
woos U افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
crossest U تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
woo U افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
cross U تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
crosses U تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
married under a contract unlimited perio U زن گرفتن شوهر کردن مزاوجت کردن عروسی کردن با
correct U تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
preach U وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
preaches U وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
times U تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
withstanding U مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
withstands U مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
preached U وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
infringing U تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
withstood U مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
infringes U تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
infringed U تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
infringe U تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
exploits U استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
exploit U استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
exploiting U استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
withstand U مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
correcting U تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
timed U تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
sterilising U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
time U تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
point U اشاره کردن دلالت کردن متوجه کردن نکته
sterilize U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilizes U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilizing U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
to wipe out U پاک کردن محو کردن نابودکردن نیست کردن
sterilises U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
support U حمایت یاتقویت کردن تحمل کردن اثبات کردن
sterilized U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilised U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
corrects U تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
transliterate U عین کلمه یاعبارتی را اززبانی بزبان دیگر نقل کردن حرف بحرف نقل کردن نویسه گردانی کردن
surcharge U زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
surcharges U زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
Recent search history Forum search
There is no search result on forum.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com