Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
revalorization
U
اعاده پول کشور به بهای نخستین خود
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
dumping
U
صدور کالا به کشوردیگر و فروش ان به بهای کمتر از بهای عادی به منظور فلج ساختن صنایع داخلی ان کشور
reduced price
U
بهای کاسته بهای تخفیف دار
republics
U
حکومتی که در ان سمت رئیس کشور بالوراثه منتقل نمیشود و مدت ریاست کشور نیز غالب اوقات محدود است و انتخاب رئیس کشور از طریق مراجعه به اراء عمومی صورت می گیرد
republic
U
حکومتی که در ان سمت رئیس کشور بالوراثه منتقل نمیشود و مدت ریاست کشور نیز غالب اوقات محدود است و انتخاب رئیس کشور از طریق مراجعه به اراء عمومی صورت می گیرد
at first a
U
در نخستین دید در وهله نخستین
Burundi
U
کشور بروندی در مرکز خاوری افریقا و شرق کشور زئیر
secession
U
تجزیه جدایی یک قسمت از خاک کشور و خروج ان از حاکمیت کشور منفصل منه
extradited
U
مقصرین را پس دادن مجرمین مقیم کشور بیگانه رابه کشور اصلیشان تسلیم کردن
extraditing
U
مقصرین را پس دادن مجرمین مقیم کشور بیگانه رابه کشور اصلیشان تسلیم کردن
extradites
U
مقصرین را پس دادن مجرمین مقیم کشور بیگانه رابه کشور اصلیشان تسلیم کردن
extradite
U
مقصرین را پس دادن مجرمین مقیم کشور بیگانه رابه کشور اصلیشان تسلیم کردن
provincialism
U
اعتقاد به لزوم عدم تمرکز دراداره کشور و تقسیم اختیارات و مسئولیتها بین ایالات ونواحی کشور
request for discharge
U
عرضحال اعاده اعتبار دادن عرضحال اعاده اعتبار
innocent passage
U
مثل حالتی که دولتی قوای خود را جهت سوار کردن به کشتی از خاک کشور دیگری با رضایت ان کشور بدون حالت تهاجمی عبور دهد
letter of recall
U
نامهای است که رئیس یک کشور به رئیس کشور دیگرنوشته و از او تقاضای مرخص کردن سفیری را که کارش در مملکت مرسل الیه پایان یافته میکند
for
U
به بهای
at a low price
U
بهای کم
at a great penny worth
U
به بهای زیاد
reduced price
U
بهای نازل
fee
U
بهای واحد
resonable price
U
بهای عادله
fancy price
U
بهای تفننی
all in price
U
بهای کامل
reserve price
U
بهای قطعی
unit price
U
بهای واحد
nominal value
U
بهای اسمی
cash price
U
بهای نقدی
fancy price
U
بهای گزاف
face value
U
بهای اسمی
probability cost
U
بهای احتمالی
trade price
U
بهای تجارتی
cost of construction
U
بهای ساختمان
break up price
U
بهای انحلال
break up price
U
بهای تصفیه
book value
U
بهای دفتری
nominal price
U
بهای اسمی
money worth
U
بهای پول
conversion price
U
بهای تبدیل
rebound
U
اعاده
rebounding
U
اعاده
repetition
U
اعاده
repetitions
U
اعاده
restoration
U
اعاده
rebounded
U
اعاده
reestablishment
U
اعاده
returns
U
اعاده
recourse
U
اعاده
restitution
U
اعاده
rebounds
U
اعاده
return
U
اعاده
redintegration
U
اعاده
returned
U
اعاده
returning
U
اعاده
nonaligned
U
کشور غیر متعهد از نظرسیاسی کشور غیر وابسته
retail price
U
بهای خرده فروشی
resale price
U
بهای خرده فروشی
par
U
بهای رسمی سهم
above par
U
بالاتر از بهای اسمی
below par
U
کمتر از بهای اسمی
eric
U
خون بهای ایرلندی
declared value
U
بهای اعلام شده
contratual rent
U
اجاره بهای مقطوع
remanding
U
اعاده دادن
remand
U
اعاده دادن
restoration
U
اعاده ترمیم
restitute
U
اعاده کردن
restitution
U
اعاده تصرف
re-entry
U
اعاده تصرف
re entry
U
اعاده تصرف
re hearing
U
اعاده دادرسی
recession
U
اعاده کسادی
recessions
U
اعاده کسادی
remands
U
اعاده دادن
restore
U
اعاده کردن
restored
U
اعاده کردن
restores
U
اعاده دادن
restores
U
اعاده کردن
return
U
اعاده بازگشت
returning
U
اعاده بازگشت
returns
U
اعاده بازگشت
reconveyance
U
اعاده مجدد
restoring
U
اعاده دادن
reconversion
U
اعاده مالکیت
restoring
U
اعاده کردن
re trial
U
اعاده دادرسی
restore
U
اعاده دادن
returned
U
اعاده بازگشت
reverted
U
اعاده دادن
reverting
U
اعاده دادن
recuperative
U
اعاده دهنده
reverts
U
اعاده دادن
restorative
U
اعاده کننده
restored
U
اعاده دادن
restoratives
U
اعاده کننده
remanded
U
اعاده دادن
restorer
U
اعاده دهنده
rehabilitation
U
اعاده اعتبار
restorers
U
اعاده دهنده
new trial
U
اعاده دادرسی
restorable
U
قابل اعاده
revert
U
اعاده دادن
the price was not reasonable
U
بهای ان معقول بنظر نمیرسید
to mark down an article
U
بهای کمتری بر کالایی گذاشتن
to mark good
U
بهای کالا را در روی ان نوشتن
coinage
U
طبقه بندی بهای مسکوک
cost and freight
U
قیمت و بهای حمل و نقل
cost plus
U
اضافه بر بهای تمام شده
height money
U
اضافه بهای کار در ارتفاع
upset price
U
کمترین بهای مقطوع درهراج
spot price
U
بهای جنس در معامله نقدی
to take something off and pric
U
اندکی از بهای چیزی کاستن
reserve price
U
قیمت نهایی بهای قطعی
dispraise
U
از بهای چیزی کاستن کم گرفتن
share list
U
صورت بهای سهام شرکتها
rehabilitating
U
اعاده اعتبار کردن
rectus in curia
U
اعاده حق ترافع در دادگاه
rehabilitation
U
اعاده اعتبار تاجرورشکسته
rehabilitated
U
اعاده اعتبار کردن
rehabilitation
U
اعاده حیثیت مجرم
rehabilitate
U
اعاده اعتبار کردن
redisseinsin
U
اعاده تصرف عدوانی
possessory action
U
دعوی اعاده مالکیت
replevin
U
دعوی اعاده مالکیت
retour sans protet
U
اعاده بدون اعتراض
reverter
U
حکم اعاده وضع
rehabilitates
U
اعاده اعتبار کردن
write down
U
تنزل دادن بهای اسمی سهام
to compound
U
قسطی پرداختن
[کمتراز بهای اصلی]
the price was not reasonable
U
بهای گزافی بران گذاشته بودند
disgharge of bankrupt
U
اعاده اعتبار تاجر ورشکسته
suppliant
U
خواهان دعوی اعاده تصرف
bankrupts certificate
U
گواهی نامه اعاده حیثیت
republication of will
U
اعاده اعتبار وصیت نامه
at par
U
قیمت ثابت انتقال ارز به بهای اسمی
how is sugar
U
بهای قندچیست قند درچه حال است
price as natural ice
U
یخ ساختگی بهمان بهای یخ طبیعی فروخته میشد
vindication
U
اعاده حیثیت
[مثال شهرت یا آبرو ...]
write down
U
یادداشت کردن تنزل دادن بهای اسمی سهام
irredentism
U
سیاست اعاده نقاط ایتالیایی زبان بایتالیا
prohibitive price
U
بهای گزاف که بر کالایی گذارندو مردم ازعهده خریدان برنیایند
unearned increment
U
افزایش بهای ملک در نتیجه اباد شدن محل نه کوشش مالک
unearned icremrnt
U
افزایش بهای ملک در نتیجه اباد شدن محل نه کوشش مالک
country cover diagram
U
دیاگرام نشان دهنده اجرای عکاسی هوایی در هر کشور دیاگرام پوشش عکاسی هوایی در سطح کشور
unpriced
U
درباب چیزی گفته میشودکه بهای ان معلوم نشده یابصورت بهادران نباشد
initials
U
نخستین
initialling
U
نخستین
initialled
U
نخستین
premiering
U
نخستین
premieres
U
نخستین
premiered
U
نخستین
our first parents adam and eva
U
نخستین ما
primal
<adj.>
U
نخستین
premier
U
نخستین
premiers
U
نخستین
first
U
نخستین
quadrages ima
U
نخستین
premiere
U
نخستین
initial
U
نخستین
mixers
U
نخستین
mixer
U
نخستین
primary
U
نخستین
proto
U
نخستین
first detector
U
نخستین
initialed
U
نخستین
incipient
U
نخستین
initialing
U
نخستین
at first push
U
در نخستین وهله
prototype
U
نخستین بشر
octateuch
U
نخستین عهدعتیق
the opening chapter
U
نخستین فصل
primes
U
نخستین اولیه
crossover
U
تمرکز نخستین
his opening remarks
U
نخستین گفتههای وی
hexateuch
U
نخستین توریه
at the first onset
U
در نخستین وهله
primed
U
نخستین اولیه
incunabula
U
نخستین دوره
at the first blush
U
در نخستین وهله
menarche
U
نخستین قاعدگی
the first day
U
نخستین رور
springer stone
U
نخستین رگ پاطاق
incipience
U
حالت نخستین
prototypes
U
نخستین بشر
the first of all
U
نخستین همه
prototype
U
نمونه نخستین
initial expenses
U
هزینه نخستین
initial movement
U
نخستین اقدام
initial stage
U
طبقه نخستین
prototypes
U
نمونه نخستین
in the egg
U
در مرحله نخستین
primary
U
مقدماتی نخستین
trivium
U
دوره نخستین
rough coat
U
نخستین اندود
primordial
U
اصل نخستین
prime
U
نخستین اولیه
primary anxiety
U
اضطراب نخستین
primary processes
U
فرایندهای نخستین
primary zones
U
نواحی نخستین
primary treatment
U
پاکسازی نخستین
primary reinforcement
U
تقویت نخستین
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com