English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
global knowledge U اطلاع سراسری
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
joins U ترکیب دو یا چند اطلاع برای تولید یک واحد اطلاع
join U ترکیب دو یا چند اطلاع برای تولید یک واحد اطلاع
joined U ترکیب دو یا چند اطلاع برای تولید یک واحد اطلاع
through U سراسری
global U سراسری
globally U سراسری
centerline U خط سراسری ناو
transadmittance U گذرایی سراسری
fore and aft center line U خط مرکزی سراسری
through bill of lading U بارنامه سراسری
through bill of exchange U بارنامه سراسری
global character U کاراکتر سراسری
global operation U عملیات سراسری
global reference U ارجاع سراسری
global variable U متغیر سراسری
continuous window U پنجره سراسری
global search U جستجوی سراسری
inboard U به طرف خط سراسری ناو
global search and replace U جستجو و جایگزینی سراسری
through rate U نرخ حمل سراسری
all over U بطور سراسری تمام شده
updates U 1-فایل اصلی که با افزودن مواد جدید بهنگام میشود. 2-اطلاع چاپ شده که گونه بهنگام اطلاع است .3-گونه جدید سیستم که به کاربرهای سیستم موجود ارسال میشود
update U 1-فایل اصلی که با افزودن مواد جدید بهنگام میشود. 2-اطلاع چاپ شده که گونه بهنگام اطلاع است .3-گونه جدید سیستم که به کاربرهای سیستم موجود ارسال میشود
updated U 1-فایل اصلی که با افزودن مواد جدید بهنگام میشود. 2-اطلاع چاپ شده که گونه بهنگام اطلاع است .3-گونه جدید سیستم که به کاربرهای سیستم موجود ارسال میشود
derivation graph U ساختار پایگاه داده سراسری که حاوی اطلاعات قوانین و مسیر هایی برای یافتن داده است
continuous beam U تیر چند دهانه تیر سراسری
datum U اطلاع
uninformed U بی اطلاع
notification U اطلاع
deep read U با اطلاع
knowledge U اطلاع
unwitting U بی اطلاع
advice U اطلاع
conizance U اطلاع
learning U اطلاع
unawares U بی اطلاع
unaware U بی اطلاع
awareness U اطلاع
word U اطلاع
appreciation [awareness] U اطلاع
conscience [archaic for: consciousness] U اطلاع
conscious mind U اطلاع
ill-informed <adj.> U بی اطلاع
ill informed U بی اطلاع
unimformed U بی اطلاع
know how U اطلاع
communication U اطلاع
acquaintance U اطلاع
notice U اطلاع
intelligence U اطلاع
warning U اطلاع
tip-off U اطلاع
consciousness U اطلاع
unknowable U بی اطلاع
well-read U با اطلاع
versed U با اطلاع
uniformed U بی اطلاع
nescious U بی اطلاع
unknowing U بی اطلاع
unknowingly U بی اطلاع
well read U با اطلاع
information U اطلاع
informatics U اطلاع رسانی
inking U اطلاع مختصر
preview U اطلاع قبلی
information U اطلاع دادن
previews U اطلاع قبلی
knowledge of results U اطلاع از نتایج
criticaster U ناقد بی اطلاع
prospectuses U اطلاع نامه
prospectus U اطلاع نامه
tip-off U اطلاع نهانی
tip-offs U اطلاع نهانی
notice U توجه اطلاع
noticed U توجه اطلاع
notices U توجه اطلاع
noticing U توجه اطلاع
advice note U یادداشت اطلاع
tip off U اطلاع نهانی
misknow U بی اطلاع بودن از
reports U اطلاع دادن
notified U اطلاع دادن
notifies U اطلاع دادن
notify U اطلاع دادن
notifying U اطلاع دادن
attention U اخطارجهت اطلاع به
letter of a U اطلاع نامه
a piece of information U یک تکه اطلاع
unpolitical U بی اطلاع ازسیاست
precognition U اطلاع قبلی
reported U اطلاع دادن
report U اطلاع دادن
attentions U اخطارجهت اطلاع به
unadvised U بدون اطلاع
to pass on [information or news] U به بقیه اطلاع دادن
messages U حجم اطلاع مشخص
message U حجم اطلاع مشخص
(do something) behind someone's back <idiom> U بدون اطلاع کسی
let me know U بمن اطلاع دهید
publitize U به اطلاع عموم رساندن
to let know U خبردادن به اطلاع دادن
he is in the know U اطلاع ویژه دارد
gibberish U اطلاع بی معنا و بی استفاده
mininformation U اطلاع یا خبر نادرست
Please let me know. U لطفا"به من اطلاع دهید
tipping U انعام اطلاع منحرمانه
We just received word that . . . U هم اکنون اطلاع رسید که …
A one-month notice. U اطلاع قبلی یک ماهه
As you are well informed… U همانطور که اطلاع دارید
notify the public U به اطلاع عموم رساندن
publicizes U به اطلاع عموم رساندن
publicized U به اطلاع عموم رساندن
publicize U به اطلاع عموم رساندن
publicising U به اطلاع عموم رساندن
publicizing U به اطلاع عموم رساندن
publicised U به اطلاع عموم رساندن
publicises U به اطلاع عموم رساندن
tip U انعام اطلاع منحرمانه
informs U اطلاع دادن مستحضر داشتن
incognizant U بدون اطلاع غیر وارد
whom it may concern U برای اطلاع افراد ذیربط
He did it with his fathers knowledge. U با اطلاع پدرش اینکار راکرد
informs U اطلاع دادن چغلی کردن
If not , please let me know. U درغیر اینصورت به من اطلاع دهید
compuserve U شبکه اصلی اطلاع رسانی
informing U اطلاع دادن مستحضر داشتن
foredknowlege U اطلاع قبلی علم غیب
misinform U اطلاع غیر صحیح دادن
informing U اطلاع دادن چغلی کردن
inform U اطلاع دادن مستحضر داشتن
misinformed U اطلاع غیر صحیح دادن
message U اطلاع تارسالی از شخصی به دیگری
messages U اطلاع تارسالی از شخصی به دیگری
precognitive U وابسته به اطلاع یا الهام قبلی
misinforms U اطلاع غیر صحیح دادن
To smell out something. U از موضوعی بو بردن (اطلاع یافتن )
inform U اطلاع دادن چغلی کردن
misinforming U اطلاع غیر صحیح دادن
compare U بررسی اختلاف بین دو قطعه اطلاع
prevue U قبلا رویت کردن اطلاع قبلی
compares U بررسی اختلاف بین دو قطعه اطلاع
comparing U بررسی اختلاف بین دو قطعه اطلاع
to pass a dividend سود سهام کسی را به او اطلاع دادن
attention U به جای خود به گیرندگان جهت اطلاع
well informed U بصیر بخوبی اگاه با اطلاع مطلع
loutish U بیشعور خام دست وبی اطلاع
compared U بررسی اختلاف بین دو قطعه اطلاع
inkling U اطلاع مختصری که با ان به چیزی پی برند گزارش
domain U اطلاع یا برنامه که متعلق به عموم است
domains U اطلاع یا برنامه که متعلق به عموم است
The professor knows what he is talking about. U استاد ازروی اطلاع صحبت می کند
We know very little about his background. ازسوابق او اطلاع کمی در دست است
attentions U به جای خود به گیرندگان جهت اطلاع
entered U وارد کردن اطلاع در یک ترمینال یا صفحه کلید
distributing U ارسال داده یا اطلاع به کاربران در شبکه یا سیستم
distributes U ارسال داده یا اطلاع به کاربران در شبکه یا سیستم
french leave U مرخصی بدون اطلاع قبلی جیم شدن
dispatch U عمل ارسال داده یا اطلاع یا پیام به مجلسی
enter U وارد کردن اطلاع در یک ترمینال یا صفحه کلید
despatched U عمل ارسال داده یا اطلاع یا پیام به مجلسی
distribute U ارسال داده یا اطلاع به کاربران در شبکه یا سیستم
despatches U عمل ارسال داده یا اطلاع یا پیام به مجلسی
matches U جستجو در پایگاه داده برای اطلاع مشابه
match U جستجو در پایگاه داده برای اطلاع مشابه
enters U وارد کردن اطلاع در یک ترمینال یا صفحه کلید
outputs U عمل ارسال اطلاع یا داده از منبع به کاربر
questionnaires U نامه یی که حاوی طلب اطلاع در موردموضوعی باشد
questionnaire U نامه یی که حاوی طلب اطلاع در موردموضوعی باشد
output U داده یا اطلاع تولید شده پس از پردازش با کامپیوتر.
output U عمل ارسال اطلاع یا داده از منبع به کاربر
dispatches U عمل ارسال داده یا اطلاع یا پیام به مجلسی
despatching U عمل ارسال داده یا اطلاع یا پیام به مجلسی
dispatched U عمل ارسال داده یا اطلاع یا پیام به مجلسی
outputs U داده یا اطلاع تولید شده پس از پردازش با کامپیوتر.
redundant U که بدون از بین رفتن اطلاع قابل حذف است
negligent escape U فرار از زندان بدون اطلاع ورضایت مامور محافظش
inputted U انتقال داده یا اطلاع از خارج کامپیوتر به حافظه اصلی اش
gas sentinel U مامور اطلاع بافراد هنگام حمله با گاز جنگی
input U انتقال داده یا اطلاع از خارج کامپیوتر به حافظه اصلی اش
effective U نرخ یافتن یک بخش مشخص از اطلاع از یک رسانه ذخیره سازی
ddp U عمل بازیاب یا اطلاع از دادهای که در محلهای مختلف قرار دارند
chains U لیستی از داده که در آن هر اطلاع حاوی آدرس موضوع بعدی در لیست است
chain U لیستی از داده که در آن هر اطلاع حاوی آدرس موضوع بعدی در لیست است
search U بررسی خریدار ملک جهت اطلاع از اشکالات احتمالی مربوط به مبیع
searches U بررسی خریدار ملک جهت اطلاع از اشکالات احتمالی مربوط به مبیع
searched U بررسی خریدار ملک جهت اطلاع از اشکالات احتمالی مربوط به مبیع
asis U Science Information Societyfor American انجمن امریکایی علم اطلاع رسانی
searchingly U بررسی خریدار ملک جهت اطلاع از اشکالات احتمالی مربوط به مبیع
distributing U عمل بدست آوردن اطلاع از داده هایی که در محلهای مختلف قرار دارند
distribute U عمل بدست آوردن اطلاع از داده هایی که در محلهای مختلف قرار دارند
distributes U عمل بدست آوردن اطلاع از داده هایی که در محلهای مختلف قرار دارند
logic seeking U چاپگری که میتواند اطلاع مورد نیاز را با کمترین جابجایی نوک تامین میکند
cyclic U دستیابی به اطلاع ذخیره شده که فقط در یک نقط ه مشخص در حلقه اتفاق میافتد
querying U که به کاربرامکان پرسش سول و دریافت پاسخ یا دستیابی به اطلاع مشخص طبق سوال میدهد
flags U ترتیب کد که به گیرنده اطلاع میدهد که حروف بعدی بیان کننده عملیات کنترلی است
query U که به کاربرامکان پرسش سول و دریافت پاسخ یا دستیابی به اطلاع مشخص طبق سوال میدهد
queried U که به کاربرامکان پرسش سول و دریافت پاسخ یا دستیابی به اطلاع مشخص طبق سوال میدهد
queries U که به کاربرامکان پرسش سول و دریافت پاسخ یا دستیابی به اطلاع مشخص طبق سوال میدهد
flag U ترتیب کد که به گیرنده اطلاع میدهد که حروف بعدی بیان کننده عملیات کنترلی است
search U نرم افزاری که جستجو در پایگاه داده را انجام میدهد وقتی که کاربر تقاضای یافتن اطلاع دارد
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com