Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (27 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
inform
U
اطلاع دادن چغلی کردن
informing
U
اطلاع دادن چغلی کردن
informs
U
اطلاع دادن چغلی کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
to inform on
[against]
somebody
U
کسی را لو دادن
[فاش کردن]
[چغلی کردن]
[خبرچینی کردن]
to tell tales
U
چغلی کردن
tell on
U
چغلی کردن
delate
U
چغلی کردن
to round on any one
U
از کسی چغلی کردن
to round on any one
U
چغلی کسیرا کردن
one's accomplice
چغلی همدست خود را کردن
reported
U
اطلاع دادن
notify
U
اطلاع دادن
report
U
اطلاع دادن
information
U
اطلاع دادن
notifies
U
اطلاع دادن
notified
U
اطلاع دادن
reports
U
اطلاع دادن
notifying
U
اطلاع دادن
informs
U
اطلاع دادن گزارش دادن
inform
U
اطلاع دادن گزارش دادن
informing
U
اطلاع دادن گزارش دادن
to pass on
[information or news]
U
به بقیه اطلاع دادن
to let know
U
خبردادن به اطلاع دادن
spill the beans
<idiom>
U
چغلی کردن ،فاش کردن راز
misinforms
U
اطلاع غیر صحیح دادن
inform
U
اطلاع دادن مستحضر داشتن
misinformed
U
اطلاع غیر صحیح دادن
misinform
U
اطلاع غیر صحیح دادن
informing
U
اطلاع دادن مستحضر داشتن
misinforming
U
اطلاع غیر صحیح دادن
informs
U
اطلاع دادن مستحضر داشتن
to pass a dividend
سود سهام کسی را به او اطلاع دادن
joins
U
ترکیب دو یا چند اطلاع برای تولید یک واحد اطلاع
join
U
ترکیب دو یا چند اطلاع برای تولید یک واحد اطلاع
joined
U
ترکیب دو یا چند اطلاع برای تولید یک واحد اطلاع
tale
U
چغلی
tales
U
چغلی
rumbled
U
چغلی
tale bearing
U
چغلی
delation
U
چغلی
rumbles
U
چغلی
denunciations
U
چغلی
denunciation
U
چغلی
rumble
U
چغلی
denunciator
U
چغلی کننده
lossless compression
U
روشهای فشرده سازی تصویر که تعداد بیتهای هر پیکس در تصویر را کاهش میدهد بدون از دست دادن اطلاع یا کیفیت
prevue
U
قبلا رویت کردن اطلاع قبلی
enters
U
وارد کردن اطلاع در یک ترمینال یا صفحه کلید
enter
U
وارد کردن اطلاع در یک ترمینال یا صفحه کلید
entered
U
وارد کردن اطلاع در یک ترمینال یا صفحه کلید
update
U
1-فایل اصلی که با افزودن مواد جدید بهنگام میشود. 2-اطلاع چاپ شده که گونه بهنگام اطلاع است .3-گونه جدید سیستم که به کاربرهای سیستم موجود ارسال میشود
updates
U
1-فایل اصلی که با افزودن مواد جدید بهنگام میشود. 2-اطلاع چاپ شده که گونه بهنگام اطلاع است .3-گونه جدید سیستم که به کاربرهای سیستم موجود ارسال میشود
updated
U
1-فایل اصلی که با افزودن مواد جدید بهنگام میشود. 2-اطلاع چاپ شده که گونه بهنگام اطلاع است .3-گونه جدید سیستم که به کاربرهای سیستم موجود ارسال میشود
diagnostics
U
اطلاع و پیام سیستم پس از تشخیص خطا برای کمک به کاربر برای تصحیح کردن آن
disciplining
U
نظم دادن ادب کردن تربیت کردن انضباط دادن
disciplines
U
نظم دادن ادب کردن تربیت کردن انضباط دادن
discipline
U
نظم دادن ادب کردن تربیت کردن انضباط دادن
tree
U
روش سریع انتخاب که اطلاع اولین مرتب کردن در مرحله دوم استفاده میشود تا سرعت انتخاب بالا رود
to depict somebody or something
[as something]
U
کسی یا چیزی را بعنوان چیزی توصیف کردن
[وصف کردن]
[شرح دادن ]
[نمایش دادن]
conducts
U
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conducting
U
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conducted
U
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conduct
U
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
to picture
U
شرح دادن
[نمایش دادن]
[وصف کردن]
acquaintance
U
اطلاع
notice
U
اطلاع
communication
U
اطلاع
ill informed
U
بی اطلاع
uniformed
U
بی اطلاع
unaware
U
بی اطلاع
unawares
U
بی اطلاع
uninformed
U
بی اطلاع
know how
U
اطلاع
advice
U
اطلاع
knowledge
U
اطلاع
information
U
اطلاع
notification
U
اطلاع
unimformed
U
بی اطلاع
unknowing
U
بی اطلاع
datum
U
اطلاع
awareness
U
اطلاع
consciousness
U
اطلاع
conscious mind
U
اطلاع
conscience
[archaic for: consciousness]
U
اطلاع
appreciation
[awareness]
U
اطلاع
versed
U
با اطلاع
conizance
U
اطلاع
well read
U
با اطلاع
well-read
U
با اطلاع
unknowingly
U
بی اطلاع
ill-informed
<adj.>
U
بی اطلاع
tip-off
U
اطلاع
unwitting
U
بی اطلاع
warning
U
اطلاع
deep read
U
با اطلاع
word
U
اطلاع
learning
U
اطلاع
intelligence
U
اطلاع
unknowable
U
بی اطلاع
nescious
U
بی اطلاع
inking
U
اطلاع مختصر
misknow
U
بی اطلاع بودن از
informatics
U
اطلاع رسانی
tip-offs
U
اطلاع نهانی
global knowledge
U
اطلاع سراسری
precognition
U
اطلاع قبلی
tip-off
U
اطلاع نهانی
a piece of information
U
یک تکه اطلاع
notices
U
توجه اطلاع
attentions
U
اخطارجهت اطلاع به
attention
U
اخطارجهت اطلاع به
notice
U
توجه اطلاع
criticaster
U
ناقد بی اطلاع
tip off
U
اطلاع نهانی
noticed
U
توجه اطلاع
noticing
U
توجه اطلاع
advice note
U
یادداشت اطلاع
prospectuses
U
اطلاع نامه
prospectus
U
اطلاع نامه
unpolitical
U
بی اطلاع ازسیاست
letter of a
U
اطلاع نامه
preview
U
اطلاع قبلی
knowledge of results
U
اطلاع از نتایج
previews
U
اطلاع قبلی
unadvised
U
بدون اطلاع
A one-month notice.
U
اطلاع قبلی یک ماهه
publitize
U
به اطلاع عموم رساندن
(do something) behind someone's back
<idiom>
U
بدون اطلاع کسی
messages
U
حجم اطلاع مشخص
notify the public
U
به اطلاع عموم رساندن
publicized
U
به اطلاع عموم رساندن
tipping
U
انعام اطلاع منحرمانه
gibberish
U
اطلاع بی معنا و بی استفاده
tip
U
انعام اطلاع منحرمانه
publicised
U
به اطلاع عموم رساندن
message
U
حجم اطلاع مشخص
publicises
U
به اطلاع عموم رساندن
We just received word that . . .
U
هم اکنون اطلاع رسید که …
Please let me know.
U
لطفا"به من اطلاع دهید
publicising
U
به اطلاع عموم رساندن
he is in the know
U
اطلاع ویژه دارد
mininformation
U
اطلاع یا خبر نادرست
let me know
U
بمن اطلاع دهید
publicizing
U
به اطلاع عموم رساندن
publicize
U
به اطلاع عموم رساندن
publicizes
U
به اطلاع عموم رساندن
As you are well informed…
U
همانطور که اطلاع دارید
If not , please let me know.
U
درغیر اینصورت به من اطلاع دهید
precognitive
U
وابسته به اطلاع یا الهام قبلی
compuserve
U
شبکه اصلی اطلاع رسانی
incognizant
U
بدون اطلاع غیر وارد
To smell out something.
U
از موضوعی بو بردن (اطلاع یافتن )
message
U
اطلاع تارسالی از شخصی به دیگری
messages
U
اطلاع تارسالی از شخصی به دیگری
foredknowlege
U
اطلاع قبلی علم غیب
He did it with his fathers knowledge.
U
با اطلاع پدرش اینکار راکرد
whom it may concern
U
برای اطلاع افراد ذیربط
attentions
U
به جای خود به گیرندگان جهت اطلاع
attention
U
به جای خود به گیرندگان جهت اطلاع
well informed
U
بصیر بخوبی اگاه با اطلاع مطلع
domain
U
اطلاع یا برنامه که متعلق به عموم است
compared
U
بررسی اختلاف بین دو قطعه اطلاع
compares
U
بررسی اختلاف بین دو قطعه اطلاع
We know very little about his background.
ازسوابق او اطلاع کمی در دست است
The professor knows what he is talking about.
U
استاد ازروی اطلاع صحبت می کند
comparing
U
بررسی اختلاف بین دو قطعه اطلاع
domains
U
اطلاع یا برنامه که متعلق به عموم است
inkling
U
اطلاع مختصری که با ان به چیزی پی برند گزارش
loutish
U
بیشعور خام دست وبی اطلاع
compare
U
بررسی اختلاف بین دو قطعه اطلاع
reduces
U
تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reducing
U
تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reduce
U
تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
foster
U
تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
queries
U
زبان ساده بازیابی اطلاع از سیستم مدیریت پایگاه داده با وارد کردن سوال با مقادیر شناخته شده , که سپس با پایگاه داده ها تط بیق می یابد و برای بازیابی داده صحیح به کار می رود
query
U
زبان ساده بازیابی اطلاع از سیستم مدیریت پایگاه داده با وارد کردن سوال با مقادیر شناخته شده , که سپس با پایگاه داده ها تط بیق می یابد و برای بازیابی داده صحیح به کار می رود
queried
U
زبان ساده بازیابی اطلاع از سیستم مدیریت پایگاه داده با وارد کردن سوال با مقادیر شناخته شده , که سپس با پایگاه داده ها تط بیق می یابد و برای بازیابی داده صحیح به کار می رود
querying
U
زبان ساده بازیابی اطلاع از سیستم مدیریت پایگاه داده با وارد کردن سوال با مقادیر شناخته شده , که سپس با پایگاه داده ها تط بیق می یابد و برای بازیابی داده صحیح به کار می رود
despatching
U
عمل ارسال داده یا اطلاع یا پیام به مجلسی
distributes
U
ارسال داده یا اطلاع به کاربران در شبکه یا سیستم
output
U
داده یا اطلاع تولید شده پس از پردازش با کامپیوتر.
distribute
U
ارسال داده یا اطلاع به کاربران در شبکه یا سیستم
despatches
U
عمل ارسال داده یا اطلاع یا پیام به مجلسی
despatched
U
عمل ارسال داده یا اطلاع یا پیام به مجلسی
distributing
U
ارسال داده یا اطلاع به کاربران در شبکه یا سیستم
french leave
U
مرخصی بدون اطلاع قبلی جیم شدن
match
U
جستجو در پایگاه داده برای اطلاع مشابه
questionnaires
U
نامه یی که حاوی طلب اطلاع در موردموضوعی باشد
questionnaire
U
نامه یی که حاوی طلب اطلاع در موردموضوعی باشد
dispatches
U
عمل ارسال داده یا اطلاع یا پیام به مجلسی
dispatched
U
عمل ارسال داده یا اطلاع یا پیام به مجلسی
outputs
U
عمل ارسال اطلاع یا داده از منبع به کاربر
outputs
U
داده یا اطلاع تولید شده پس از پردازش با کامپیوتر.
matches
U
جستجو در پایگاه داده برای اطلاع مشابه
output
U
عمل ارسال اطلاع یا داده از منبع به کاربر
dispatch
U
عمل ارسال داده یا اطلاع یا پیام به مجلسی
to temper
[metal or glass]
U
آب دادن
[سخت کردن]
[آبدیده کردن]
[بازپخت کردن]
[فلز یا شیشه]
gas sentinel
U
مامور اطلاع بافراد هنگام حمله با گاز جنگی
inputted
U
انتقال داده یا اطلاع از خارج کامپیوتر به حافظه اصلی اش
redundant
U
که بدون از بین رفتن اطلاع قابل حذف است
input
U
انتقال داده یا اطلاع از خارج کامپیوتر به حافظه اصلی اش
negligent escape
U
فرار از زندان بدون اطلاع ورضایت مامور محافظش
assigns
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com