English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (14 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
inform U اطلاع دادن مستحضر داشتن
informing U اطلاع دادن مستحضر داشتن
informs U اطلاع دادن مستحضر داشتن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
informs U مستحضر داشتن اگاه کردن
inform U مستحضر داشتن اگاه کردن
informing U مستحضر داشتن اگاه کردن
notifying U اطلاع دادن
notify U اطلاع دادن
notifies U اطلاع دادن
notified U اطلاع دادن
report U اطلاع دادن
reported U اطلاع دادن
information U اطلاع دادن
reports U اطلاع دادن
informing U اطلاع دادن گزارش دادن
inform U اطلاع دادن گزارش دادن
informs U اطلاع دادن گزارش دادن
to pass on [information or news] U به بقیه اطلاع دادن
to let know U خبردادن به اطلاع دادن
informs U اطلاع دادن چغلی کردن
misinformed U اطلاع غیر صحیح دادن
informing U اطلاع دادن چغلی کردن
misinforming U اطلاع غیر صحیح دادن
misinform U اطلاع غیر صحیح دادن
inform U اطلاع دادن چغلی کردن
misinforms U اطلاع غیر صحیح دادن
to pass a dividend سود سهام کسی را به او اطلاع دادن
informed U مستحضر
joins U ترکیب دو یا چند اطلاع برای تولید یک واحد اطلاع
join U ترکیب دو یا چند اطلاع برای تولید یک واحد اطلاع
joined U ترکیب دو یا چند اطلاع برای تولید یک واحد اطلاع
lossless compression U روشهای فشرده سازی تصویر که تعداد بیتهای هر پیکس در تصویر را کاهش میدهد بدون از دست دادن اطلاع یا کیفیت
renders U تسلیم داشتن دادن
fall out U رخ دادن مشاجره داشتن
render U تسلیم داشتن دادن
rendered U تسلیم داشتن دادن
leads U سوق دادن بران داشتن
maintrain U ادامه دادن عقیده داشتن
reserving U نگه داشتن اختصاص دادن
reserve U نگه داشتن اختصاص دادن
reserves U نگه داشتن اختصاص دادن
hang on U ادامه دادن دوام داشتن
lead U سوق دادن بران داشتن
highs U دادن درجه دقت بالا یا داشتن مشخصات زیاد
highest U دادن درجه دقت بالا یا داشتن مشخصات زیاد
high U دادن درجه دقت بالا یا داشتن مشخصات زیاد
leads U هدایت نمودن سوق دادن وادار کردن ریاست داشتن بر
lead U هدایت نمودن سوق دادن وادار کردن ریاست داشتن بر
prepossess U تحت تاثیرعقیده یامسلکی قرار دادن قبلا تبعیض فکری داشتن
to hold any one to ransom U کسیرا در توقیف نگاه داشتن تااینکه با دادن فدیه اورا ازادکنند
update U 1-فایل اصلی که با افزودن مواد جدید بهنگام میشود. 2-اطلاع چاپ شده که گونه بهنگام اطلاع است .3-گونه جدید سیستم که به کاربرهای سیستم موجود ارسال میشود
updates U 1-فایل اصلی که با افزودن مواد جدید بهنگام میشود. 2-اطلاع چاپ شده که گونه بهنگام اطلاع است .3-گونه جدید سیستم که به کاربرهای سیستم موجود ارسال میشود
updated U 1-فایل اصلی که با افزودن مواد جدید بهنگام میشود. 2-اطلاع چاپ شده که گونه بهنگام اطلاع است .3-گونه جدید سیستم که به کاربرهای سیستم موجود ارسال میشود
reckon U حساب پس دادن روی چیزی حساب کردن محسوب داشتن
reckons U حساب پس دادن روی چیزی حساب کردن محسوب داشتن
reckoned U حساب پس دادن روی چیزی حساب کردن محسوب داشتن
vary U تغییر دادن تغییر کردن اختلاف داشتن
varies U تغییر دادن تغییر کردن اختلاف داشتن
long U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
long- U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longed U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longs U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longer U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
money to burn <idiom> U بیش ازاحتیاج ،داشتن،داشتن پول خیلی زیاد
longest U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
remark U افهار داشتن افهار نظریه دادن
remarks U افهار داشتن افهار نظریه دادن
remarked U افهار داشتن افهار نظریه دادن
remarking U افهار داشتن افهار نظریه دادن
to keep up U از افسرده شدن نگاه داشتن باذنگاه داشتن
to keep down U زیرفرمان خودنگاه داشتن دراطاعت خود داشتن
unaware U بی اطلاع
well read U با اطلاع
unimformed U بی اطلاع
well-read U با اطلاع
unwitting U بی اطلاع
unknowing U بی اطلاع
unknowingly U بی اطلاع
know how U اطلاع
unknowable U بی اطلاع
notification U اطلاع
ill informed U بی اطلاع
ill-informed <adj.> U بی اطلاع
learning U اطلاع
consciousness U اطلاع
conscious mind U اطلاع
conscience [archaic for: consciousness] U اطلاع
versed U با اطلاع
appreciation [awareness] U اطلاع
knowledge U اطلاع
awareness U اطلاع
nescious U بی اطلاع
advice U اطلاع
deep read U با اطلاع
datum U اطلاع
communication U اطلاع
conizance U اطلاع
acquaintance U اطلاع
unawares U بی اطلاع
uniformed U بی اطلاع
notice U اطلاع
tip-off U اطلاع
warning U اطلاع
word U اطلاع
intelligence U اطلاع
uninformed U بی اطلاع
information U اطلاع
space U فاصله دادن فاصله داشتن
spaces U فاصله دادن فاصله داشتن
tip-off U اطلاع نهانی
advice note U یادداشت اطلاع
attention U اخطارجهت اطلاع به
noticing U توجه اطلاع
notices U توجه اطلاع
attentions U اخطارجهت اطلاع به
global knowledge U اطلاع سراسری
tip-offs U اطلاع نهانی
notice U توجه اطلاع
criticaster U ناقد بی اطلاع
tip off U اطلاع نهانی
noticed U توجه اطلاع
unpolitical U بی اطلاع ازسیاست
unadvised U بدون اطلاع
previews U اطلاع قبلی
letter of a U اطلاع نامه
informatics U اطلاع رسانی
inking U اطلاع مختصر
knowledge of results U اطلاع از نتایج
preview U اطلاع قبلی
prospectus U اطلاع نامه
prospectuses U اطلاع نامه
precognition U اطلاع قبلی
misknow U بی اطلاع بودن از
a piece of information U یک تکه اطلاع
messages U حجم اطلاع مشخص
publicising U به اطلاع عموم رساندن
let me know U بمن اطلاع دهید
Please let me know. U لطفا"به من اطلاع دهید
gibberish U اطلاع بی معنا و بی استفاده
publicised U به اطلاع عموم رساندن
publicizing U به اطلاع عموم رساندن
publicises U به اطلاع عموم رساندن
notify the public U به اطلاع عموم رساندن
We just received word that . . . U هم اکنون اطلاع رسید که …
message U حجم اطلاع مشخص
publicized U به اطلاع عموم رساندن
mininformation U اطلاع یا خبر نادرست
publicizes U به اطلاع عموم رساندن
publicize U به اطلاع عموم رساندن
As you are well informed… U همانطور که اطلاع دارید
(do something) behind someone's back <idiom> U بدون اطلاع کسی
publitize U به اطلاع عموم رساندن
A one-month notice. U اطلاع قبلی یک ماهه
tipping U انعام اطلاع منحرمانه
he is in the know U اطلاع ویژه دارد
tip U انعام اطلاع منحرمانه
cost U قیمت داشتن ارزش داشتن
reside U اقامت داشتن مسکن داشتن
differ U اختلاف داشتن تفاوت داشتن
meanest U مقصود داشتن هدف داشتن
hope U انتظار داشتن ارزو داشتن
abhors U بیم داشتن از ترس داشتن از
proffers U تقدیم داشتن عرضه داشتن
differs U اختلاف داشتن تفاوت داشتن
abhorred U بیم داشتن از ترس داشتن از
resided U اقامت داشتن مسکن داشتن
proffering U تقدیم داشتن عرضه داشتن
resides U اقامت داشتن مسکن داشتن
meaner U مقصود داشتن هدف داشتن
mean U مقصود داشتن هدف داشتن
hoped U انتظار داشتن ارزو داشتن
differed U اختلاف داشتن تفاوت داشتن
to have by heart U ازحفظ داشتن درسینه داشتن
differing U اختلاف داشتن تفاوت داشتن
hoping U انتظار داشتن ارزو داشتن
proffer U تقدیم داشتن عرضه داشتن
hopes U انتظار داشتن ارزو داشتن
proffered U تقدیم داشتن عرضه داشتن
abhorring U بیم داشتن از ترس داشتن از
To smell out something. U از موضوعی بو بردن (اطلاع یافتن )
If not , please let me know. U درغیر اینصورت به من اطلاع دهید
compuserve U شبکه اصلی اطلاع رسانی
messages U اطلاع تارسالی از شخصی به دیگری
incognizant U بدون اطلاع غیر وارد
whom it may concern U برای اطلاع افراد ذیربط
foredknowlege U اطلاع قبلی علم غیب
message U اطلاع تارسالی از شخصی به دیگری
He did it with his fathers knowledge. U با اطلاع پدرش اینکار راکرد
precognitive U وابسته به اطلاع یا الهام قبلی
compare U بررسی اختلاف بین دو قطعه اطلاع
attentions U به جای خود به گیرندگان جهت اطلاع
attention U به جای خود به گیرندگان جهت اطلاع
compares U بررسی اختلاف بین دو قطعه اطلاع
well informed U بصیر بخوبی اگاه با اطلاع مطلع
loutish U بیشعور خام دست وبی اطلاع
The professor knows what he is talking about. U استاد ازروی اطلاع صحبت می کند
We know very little about his background. ازسوابق او اطلاع کمی در دست است
comparing U بررسی اختلاف بین دو قطعه اطلاع
domain U اطلاع یا برنامه که متعلق به عموم است
compared U بررسی اختلاف بین دو قطعه اطلاع
domains U اطلاع یا برنامه که متعلق به عموم است
prevue U قبلا رویت کردن اطلاع قبلی
inkling U اطلاع مختصری که با ان به چیزی پی برند گزارش
Recent search history Forum search
There is no search result on forum.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com